در حكايتي دلنشين از پيامبر گرامي اسلام از زبان شخصي به نام ثوبان اين چنين آمده است كه:
با رسول خدا(صلّیالله علیه و آله و سلّم) در قبرستان بوديم.
حضرت ايستاد و گذشت و دوباره ايستاد. عرض كردم:
يا رسولالله، چرا اينگونه رفتار ميكنيد؟
پس آن حضرت گريه شديدي كرد، ما هم گريه كرديم.
آنگاه فرمود: اي ثوبان، صداي ناله اهل عذاب را شنيدم.
بر آنها رحم كردم، دعا كردم و خداوند عذاب آنها را تخفيف داد.
سپس فرمود: اي ثوبان! اگر كساني از اهل اين قبرستان، كه در عذابند،
يك روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و يك شب را تا صبح قيام ميكردند و به عبادت ميپرداختند،
در قبرها معذب نميشدند.
با رسول خدا(صلّیالله علیه و آله و سلّم) در قبرستان بوديم.
حضرت ايستاد و گذشت و دوباره ايستاد. عرض كردم:
يا رسولالله، چرا اينگونه رفتار ميكنيد؟
پس آن حضرت گريه شديدي كرد، ما هم گريه كرديم.
آنگاه فرمود: اي ثوبان، صداي ناله اهل عذاب را شنيدم.
بر آنها رحم كردم، دعا كردم و خداوند عذاب آنها را تخفيف داد.
سپس فرمود: اي ثوبان! اگر كساني از اهل اين قبرستان، كه در عذابند،
يك روز از ماه رجب را روزه گرفته بودند و يك شب را تا صبح قيام ميكردند و به عبادت ميپرداختند،
در قبرها معذب نميشدند.