در حريم عشق

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



او را مى بخشم زيرا دوستش دارم

قال الصادق عليه السلام : (قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ:
نِينَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ مِمَّا يَسْتَوْجِبُ بِهِ عُقُوبَتِي فِي الدُّنْيَا وَ الا خِرَةِ فَأَنْظُرُ لَهُ فِيمَا فِيهِ صَلَاحُهُ فِي آخِرَتِهِ فَأُعَجِّلُ لَهُ الْعُقُوبَةَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا لِأُجَازِيَهُ بِذَلِكَ الذَّنْبِ وَ أُقَدِّرُ تْرُكُهُ عَلَيْهِ مَوْقُوفاً غَيْرَ مُمْضًى وَ لِى فِى إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ وَ مَا يَعْلَمُ عَبْدِى بِهِ فَأَتَرَدَّدُ فِى ذَلِكَ مِرَاراً عَلَى إِمْضَائِهِ ثُمَّ أُمْسِكُ عَنْهُ فَلَا أُمْضِيهِ كَرَاهَةً لِمَسَاءَتِهِ وَ حَيْداً عَنْ إِدْخَالَِحَبَّةً لِمُكَافَاتِهِ لِكَثِيرِ نَوَافِلِهِ الَّتِى يَتَقَرَّبُ بِهَا إِلَيَّ فِي لَيْلِهِ وَ نَهَارِهِ فَأَصْرِفُ ذَلِكَ الْبَلَاءَ عَنْهُ وَ قَدْ قَدَّرْتُهُ وَ قَضَيْتُهُ وَ تَرَكْتُهُ مَوْقُوفاً وَ لِي فِي إِمْضَائِهِ الْمَشِيئَةُ ثُمَّ أَكْتُبُ لَهُ عَظِيمَ أَجْرِ نُزُولِ ذَلِكَ الْبَلَاءِ وَ أَدَّخِرُهُ وَ أُوَفِّرُ لَهُ أَجْرَهُ وَ لَمْ يَشْعُرْ بِهِ وَ لَمْ يَصِلْ إِلَيْهِ أَذَاهُ وَ أَنَا اللَّهُ الْكَرِيمُ الرَّءُوفُ الرَّحِيمُ).
امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند متعال مى فرمايد:
همانا، بنده اى از بندگان مؤ من ، گناهى بزرگ مرتكب مى شود كه مستوجب كيفر و عقوبت در دنيا و آخرت است . من آنچه صلاح آخرت اوست را در نظر مى گيرم و عقوبت گناه او را در دنيا قرار مى دهم .
با توجّه به ميزان گناه او، كيفر تعيين كرده و بدان حكم مى كنم ولى آن را جارى نمى سازم و اجرايش را به مشيّت خود وا مى گذارم ولى بنده ام اين مطلب را نمى داند و بارها اجراى آن را به تأ خير مى اندازم چون راضى به ناراحتى بنده ام نيستم و از ايجاد كدورت براى او دورى مى كنم .
من با گذشت و ناديده گرفتن گناه او، بر او منّت نهاده و او را مى بخشم زيرا دوست دارم كه به نمازهاى نافله او كه در شب و به واسطه آنها به من تقرب مى جويد، پاداش دهم .
پس بلاها را از او دور مى گردانم و با اينكه به كيفرش حكم كرده بودم ، آن را متوقّف كرده و اجراى آن بستگى به مشيت من دارد.
و آنگاه به اين هم بسنده نكرده و اجر بزرگ نزول اين بلائى كه از سر او گذشت را برايش مى نويسم و ذخيره مى كنم . و مزدش را نيز زياد مى كنم با اينكه خودش آگاه نيست چون آزار آن بلا به او نرسيده و منم آن خداوند كريم و مهربان و رحيم . (35)
www.tik-tik.ir.jpg



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



خداوند چه مقدار بنده اش را دوست دارد؟

كُتُبِهِ الْمُنْزَلَةِ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِى فَلْيَظُنَّ بِى مَا شَاءَ وَ أَنَا مَعَ عَبْدِى إِذَا ذَكَرَنِى فَمَنْ ذَكَرَنِى فِى نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِى نَفْسِى وَ مَنْ ذَكَرَنِى فِى مَلَإٍ ذَكَرْتُهُ فِى مَلَإٍ خَيْرٍ مِنْهُ وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ شِبْراً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعاً وَ مَنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعاً تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعاً ... )
خداى باعزت و جلال فرمايد:
ملاقات بنده اى را كه دوست دارد با من ديدار كند، دوست دارم . هر گاه او در نزد خود مرا ياد كند، من نيز در نزد خود او را ياد مى كنم . و هر گاه در جمعى مرا ياد كند من نيز او را بهتر و زيباتر در ميان گروهى ياد مى كنم .
او هرگاه به اندازه وجبى به من نزديك شود من به او به اندازه ذراع (36) نزديك مى شوم و اگر ذراعى به من تقرب جويد به اندازه باع (37) به او نزديك مى شوم . (38)



anyaflower195.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


خداوند فرمود: من ويژه دوستانم هستم

روى الحسن بن أ بى الحسن الديلمى عن وهب بن منبه ، قال :
(أ وحى الله إ لى داود عليه السلام يا داود من أ حب حبيبا صدق قوله و من رضى بحبيب رضى فعله و من وثق بحبيب اعتمد عليه و من اشتاق إ لى حبيب جد فى السير إ ليه يا داود ذكرى للذاكرين و جنتى للمطيعين و حبى للمشتاقين و أ نا خاصة للمحبين ).
خداى تعالى به داود عليه السلام وحى فرستاد كه :
اى داود! كسى كه دوستش را دوست مى دارد، گفتارش را تصديق مى كند و اگر از او راضى باشد، كردارش را نيز تأ ييد مى كند. و با اطمينان به دوست ، اعتماد به او پيدا مى كند و اگر اشتياق به او داشته باشد ، جهد و تلاش مى كند كه به او برسد.
اى داود! ياد و ذكر من براى ذاكرين من است و بهشتم براى اطاعت كنندگان و عشق و محبتم براى مشتاقين و دلباختگانم و من ويژه دوستانم هستم . (39)


anyaflower349.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


نمى خواهم بندگانم را هلاك كنم

چون حضرت نوح عليه السلام از خداوند براى قوم خود تقاضاى نزول عذاب كرد، خداوند روح الامين را با هفت دانه هسته خرما فرستاد و گفت اى پيامبر خدا! حق تعالى مى فرمايد:
اين جماعت ، آفريده هاى من و بندگان منند، و ايشان را به صاعقه اى از صاعقه هاى خود هلاك نمى كنم ، مگر بعد از تأ كيد دعوت و آنگاه كه حجت بر من تمام شود، پس برگرد به سوى دعوت قوم خود كه من تو را بر آن ثواب مى دهم .
و اين هسته هاى خرما را در زمين بكار كه چون اينها برويند و كامل شوند و به بار آيند براى تو فرج و خلاص خواهد بود پس به مؤ منانى كه تابع تو هستند به اين موضوع بشارت بده .
و چون درختان روئيدند و به ميوه رسيدند، و ميوه هايشان رنگين شد، بعد از زمان بسيارى ، نوح از خداوند خواست كه وعده را به عمل آورد، خداوند به او امر فرمود كه :
هسته هاى خرماى اين درختان را بار ديگر بكارد، و صبر را پيشه كند و در تبليغ رسالت و اتمام حجت بر قوم خود سعى و كوشش كند. چون اين خبر به پيروان نوح رسيد سيصد نفر از ايشان مرتد شدند و گفتند اگر آنچه نوح دعا مى كرد حق مى بود، در وعده پروردگارش تخلف نمى شد. و پيوسته حق تعالى در هر مرتبه كه ميوه درختان مى رسيد امر مى كرد دانه آنها را بكارد تا هفت مرتبه ، و در هر مرتبه اى گروهى از آنها كه به نوح ايمان آورده بودند مرتد شدند، تا آن كه هفتاد و چند نفر باقى ماندند و در اين وقت به نوح وحى فرمود كه :
اى نوح ! در اين زمان براى ديده تو، صبح نورانى حق از شب ظلمانى باطل ، هويدا شد و حق ظاهر گرديد و كدورتها بواسطه ظاهر شدن پرتوهايى كه طينت آنها ناپاك بود، از بين رفت . و اگر من كافران را هلاك مى كردم و مرتدها را باقى مى گذاشتم در حقيقت به وعده اى كه (به مؤ منان خالص و آنان كه به ريسمان پيامبر صلى الله عليه و آله چنگ زده بودند) داده بودم ، وفا ننموده بودم .
من وعده كرده بودم كه ايشان را در روى زمين خليفه و جانشين متمكن در دين گردانم و ترسشان را به ايمنى مبدل كنم تا بوسيله برطرف شدن شك از دلهايشان ، بندگيشان براى من خالص شود.
پس چگونه خليفه شدن و متمكن ساختن و تبديل ترس و خوف به امن از طرف من بر آنها مسير مى شد در حالى كه من به ضعف ايمان و يقين و بدى طينت و زشتى پنهان آنان كه مرتد شدند، آگاه بودم و اين نبود مگر نتيجه نفاق آنان و اين ريشه گمراهيشان بود.
... پس اى نوح ! وقت آن رسيده كه كشتى را در حضور ما بسازى و به دستور ما مشغول شوى . (40)



873.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


مرا با بندگانم بگذار

از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه آن حضرت به ابوجهل فرمود:
اى ابوجهل ! آيا قصه و داستان حضرت ابراهيم خليل را مى دانى ؟ آن گاه كه او را در ملكوت آسمان بالا بردند، خداوند ديدِ چشمان او را چنان قوى گردانيد كه زمين وهرچه بر روى آن بود از ظاهر و پنهان همه را ديد، و در ضمن مشاهده كرد مرد و زنى را كه زنا مى كردند، بر آنها نفرين كرد كه ايشان هلاك شوند و هلاك شدند، بعد از آن ، دو نفر ديگر را چنين ديد، دعا كرد و هر دو هلاك شدند، سپس دو نفر ديگر را بر اين حال ديد، دعا كرد و هر دو مردند و هلاك گرديدند. چون خواست بدو كس ديگر هم نفرين كند حقتعالى وحى فرمود كه :
اى ابراهيم ! دعاى خود را از بندگان و كنيزان من بازدار. همانا منم آمرزنده مهربان ، گناهان بندگان به من ضرر نمى رساند همان طور كه طاعت ايشان نفعى به من نمى رساند، و ايشان را سياست و تربيت نمى كنم به آن كه خشم خود را براى ايشان تدارك كنم چنان كه تو مى كنى .
پس دعاى خود را از بندگان من بازدار، زيرا تو بنده ترساننده بندگان من از عذاب من هستى ، ولى شريك در پادشاهى من نيستى و حافظ و شاهد و نگهبان بر من و بندگان من نيستى .
من با بندگان گناهكار خود يكى از اين سه كار را مى كنم :
1 - يا توبه مى كنند و به سوى من برمى گردند كه توبه ايشان را قبول مى كنم و گناه ايشان را مى آمرزم و عيبهاى ايشان را مى پوشانم .
2 - و يا آن كه عذاب خود را از ايشان باز مى دارم ، براى آن كه مى دانم از پشتهاى ايشان فرزندانى چند مؤ من بيرون خواهد آمد، پس رفق و مدارا مى كنم با پدران كافر و تأ نى مى كنم با مادران كافر وعذاب را از ايشان بر مى دارم تا آن مؤ منان از پشتشان بيرون آيند و آنگاه كه مؤ منان از صلبها و رحمهاى ايشان بيرون آيند و جدا شوند، برايشان عذاب من ، واجب وبلاى من نازل مى شود.
3 - و اگر نه اين باشد و نه آن ، پس آنچه كه من مهيا كرده ام براى ايشان از عذاب خود در آخرت ، از آنچه براى ايشان در دنيا مى خواهى عظيم تر است .
زيرا كه عذاب من براى بندگانم در خور جلال و بزرگوارى من است .
اى ابراهيم ! پس مرا با بندگان خود بگذار كه من مهربانترم به ايشان از تو.
و مرا با ايشان بگذار كه منم جبار بردبار و داناى حكيم ، تدبير مى كنم ايشان را به علم خود. و جارى مى كنم در ايشان قضا و قدر خود را. (41)



503.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


اگر فرعون ، خدا را صدا مى زد به فريادش مى رسيد

ابراهيم بن محمد همدانى مى گويد: از حضرت رضا عليه السلام پرسيدم كه به چه علّت خداوند فرعون را غرق كرد و آن را هلاك نمود با اين كه فرعون به خداوند ايمان آورد؟
حضرت فرمود: فرعون وقتى ايمان آورد كه ديگر فايده اى نداشت و كار از كار گذشته بود، و بعلاوه فرعون بعد از آن كه ديد غرق مى شود متوسل به حضرت موسى شد و آن جناب به فرياد او نرسيد.
و وقتى كه حضرت موسى عليه السلام به مقام مناجات رفت به او خطاب شد كه :
اى موسى ! به فرياد فرعون نرسيدى به جهت آن كه تو او را نيافريده بودى ، و به عزّت خودم سوگند اگر به من پناه آورده بود به فرياد او مى رسيدم . (42)
ff131.gif

 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


ملاقات دوست

(و فى الخبر المشهور إ ن إ براهيم قال لملك الموت إ ذ جاءه بقبض روحه هل رأ يت خليلا يميت خليله فأ وحى الله تعالى إ ليه هل رأ يت محبا يكره لقاء حبيبه فقال يا ملك الموت الا ن فاقبض و هذا لا نجده إ لا عند من يحب الله بكل قلبه فإ ذا علم أ ن الموت سبب اللقاء انزعج قلبه إ ليه و لم يكن له محبوب غيره حتى يلتفت إ ليه ).
چون خداى تبارك و تعالى خواست روح ابراهيم را بگيرد ملك الموت را فرو فرستاد گفت :
اى ابراهيم ! درود بر تو!
ابراهيم جواب داد و فرمود: اى عزرائيل ! براى ديدار آمدى يا براى مرگ ؟
گفت : براى مرگ ، و بايد اجابت كنى .
ابراهيم گفت : آيا ديدى دوستى ، دوست خود را بميراند؟ ملك الموت برگشت و در برابر خداى تعالى ايستاد و عرض كرد:
معبودا! شنيدى خليل تو ابراهيم چه گفت ؟ خطاب رسيد:
اى عزرائيل ! برو و به او بگو:
دوستى را ديدى كه ملاقات دوست را بد بدارد؟ براستى هر دوستى خواهان ملاقات دوست است .
ابراهيم گفت :
اى عزرائيل ! همين حالا جان مرا بگير. (43)



picture.php
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



دوستى و دشمنى براى خدا

خداوند متعال به حضرت موسى بن عمران عليه السلام وحى فرستاد كه : اى موسى ! آيا هرگز عملى از براى من بجاى آورده اى ؟
عرض كرد: پروردگارا! نماز براى تو بجا آورده ام ، و روزه را براى تو گرفته ام و صدقه داده ام و ذكر تو را نموده ام .
خطاب به او شد: اما نمازت ، دليل بر خداپرستى تو است و روزه ، سپر آتش است از براى تو، و صدقه ، سايبان است از برايت در قيامت ، و ياد من نور است از براى تو، پس كدام عمل از براى من به جاى آوردى ؟
موسى عليه السلام عرض كرد: پرودگارا مرا راهنمايى كن بر عملى كه از براى تو باشد.
از طرف خداوند به او خطاب شد:
آيا هرگز با دوستان من دوستى و با دشمنان من دشمنى نموده اى ؟ آنگاه حضرت موسى عليه السلام متوجّه گرديد كه افضل اعمال نزد خداوند دوستى با دوستان خدوند متعال و دشمنى با دشمنان او مى باشد. (44)



www.tik-tik.ir.gif
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


همه چيز او مى شوم

عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ عليه السلام قَالَ:
الله عليه و آله قَالَ يَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَكَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ بَارَزَنِي بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ حَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِى يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِى أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُهُ).
امام باقر عليه السلام فرمود:
چون پيامبر صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، عرض كرد: پروردگارا! حال مؤ من نزد تو چگونه است ؟
فرمود: اى محمّد! هر كه به دوستى از دوستان من اهانت كند آشكارا به جنگ من آمده ، و من به يارى دوستانم از هر چيز شتابانترم .
و همانا برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز توانگرى آنان را اصلاح نكند، و اگر به حال ديگرى او را در آورم نابود و هلاك گردد. و برخى از بندگان مؤ من من هستند كه جز فقر و ندارى آنان را اصلاح نكند. و اگر او را به حال ديگرى بگردانم هر آينه هلاك گردد.
و هيچ بنده اى با هيچ چيز به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوبتر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل و مستحبات به من نزديك مى شود تا محبوب من مى گردد و همينكه محبوب گشت ، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، و چشم او مى شوم كه با آن مى بيند، و زبان او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، و دست او مى شوم كه با آن برگيرد.
اگر مرا بخواند اجابت مى كنم ، و اگر از من بخواهد مى بخشم . (45)



www.tik-tik.ir.gif



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم ...

عن أ بى عبد الله عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله :
(قال الله عزوجل : لو لا أ نى أ ستحيى من عبدى المؤ من ما تركت عليه خرقة يتوارى بها و إ ذا كملت له الا يمان ابتليته بضعف فى قوته و قلة فى رزقه فإ ن هو حرج أ عدت عليه فإ ن صبر باهيت به ملائكتى ).
خداى تعالى مى فرمايد:
اگر از بنده مؤ منم شرم نمى كردم براى او حتى جامه كهنه اى هم نمى گذاشتم كه خود را به آن بپوشاند. و هرگاه من ايمان بنده مؤ من را كامل گردانم او را گرفتار فقر و تنگدستى از مال ، يا مرض در بدن خواهم كرد، پس اگر او بى تابى كرد فقيرى و بيمارى او را زيادتر كنم و اگر صبر و شكيبائى كند به واسطه او بر فرشتگانم افتخار و مباهات كنم . (46)



www.tik-tik.ir.jpg
 
بالا