بی تو خواهم مرد

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
خداوند را باز به مهمانی دلم دعوت می كنم ، نمی دانم كه دعوتم را می پذیرد یا نه ؟ ولی یك عاشق از معشوقه خود دست نخواهد كشید .

آن قدر درش را خواهم كوبید، یا از درگاهش مرا می راند یا مرا می پذیرد.

بیا عزیزم دلم ، خدای من خیلی اذیتت می كنم ولی بیا كه به تو و آغوش پر مهرت نیازمندم و می خواهم كه با تو صحبت كنم نه با صدا و حركت لب هایم بلكه با سكوت خود با دلم با تو سخن بگویم.

عزیز دل من ،...........

ای عشق واقعی كه فقط شایسته توست فقط و فقط مخصوص تو و دیگر هیچ ...

خدایا می دانی كه این آدم هاچه بلائی بر سرم آوردن، دیدی با من و دلم چه كردند دیدی مرا شكستند.

ای خدا چرا مرا ترسناك آفریدی كه از من فرار می كنند؟

چرا چهره مرا زیبا نیافریدی كه از من نترسند و به من دروغ نگویند.

شاید تو هم از دست من آن قدر خسته شوی كه مثل آنها بروی ؟


ولی می دانی من كسی را در این دنیای فانی ندارم ، می دانی من و دلم مثل تو تنها هستیم.

نمی دانم اگر تو نبودی من چكار می كردم ؟

بعضی وقت ها از خودم بدم می آید از دلم از احساسم از همه چیزی كه به من دادی و مرا از دیگران جدا كردی.

آخر چرا من ؟

گرچه، اگر من نبودم كسی دیگری بود و او هم همین حرف ها را می گفت...

خدا عزیزم نمی دانم چرا آن قدر از من بدت می آید، مگر نه این است كه تو نور خود را در جسم خاكی انسان دمیدی ، مگر من از وجود تو نیستم چرا پس با من نامهربانی ؟


خدایا تو كه از من نمی ترسی ، نه ؟ ترس كه در تو راه ندارد ، دارد ؟

چه كنم من كسی جزء تو ندارم كه با او حرف بزنم ، می دانی تنهایی حرف زدن و گریه كردن را دوست ندارم .

دوست دارم كسی باشد ، یكی كه از من نترسد و از حرف های من ناراحت نشود.

زمانی كه زندگی من به پایان برسد و به تو بپیوندم آنگاه روحم به آرامش رسد و دیگر هیچ نمی خواهم ، هیچ ....نمی دانم این نامه ها را می خوانی یا نه مثل بقیه نامه هایم نخوانده بر می گردانی ؟

می خواهم مثل همیشه این درد را تحمل كنم ، نمی خواهم به خاطر رهایی از این دردی كه در وجودم است به كسی غیر از تو پناه ببرم.

مثل آدم معتادی كه دردی در خود دارد و در حال ترك آن است می مانم، نمی دانم شاید بدتر می خواهم جسم خود را پاك كنم و خود می دانی كه اینكار چقدر سخت است برای بدن ضعیف و لاغر من كاری بس دشوار است.

برای دلی كه آن قدر مراقبش بودم تا ضربات شلاق روزگار را نچشد حال ببین كه این ضربات تازیانه چگونه روح و جسم و قلبم را زخمی كرده است.

كلمات هم دگر در نوشتن دردهایم یاریم نمی كنند!

بی تو یك روز در این فاصله ها خواهم مُرد

سایت تبیان
 
بالا