ماجرای جالب شیعه شدن شاعر بلوچ

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
427647.jpg


محمد امین سپاهیان که شاعران شهر ایرانشهر است و در وصف ائمه معصوم :S (31): شعرهایی دارد و علاوه

بر این به تبلیغ مذهب تشیع با اشعارش میپردازد، در بیان اینکه چه طور شیعه شده است، گفت: سال 85 برای

تحقیق درباره شیعیان و دانستن بیشتر درباره اعتقاداتشان به شهر قم آمدم. از بعضی خرافهها درباره اعتقادات

شیعیان شنیده بودم و برای اینکه این موارد را با چشمم ببینم به مسجد جمکران و به خصوص چاهی که شنیده بودم

مردم نامههایشان را در آن میریزند رفتم.



وی افزود: وقتی به جمکران رسیدم، چیزی از دلم گذشت و خطاب به امام زمان گفتم اگر واقعا حق هستی و زنده،

حقانیت شیعیان را به من نشان بده وگرنه من مطمئن میشوم که کارهایم در تبلیغ علیه شیعیان درست است،

برمیگردم و تا آنجا که میتوانم با اشعارم ضد شیعیان و شما تبلیغ میکنم.


این شاعر در ادامه در بیان خاطراتش به آشنایی با فردی در جمکران اشاره کرد که اتفاقا با او درباره اعتقادات شیعیان

صحبت میکند و به تعدادی از سوالهایش پاسخ میدهد. بعد با هم به شهر قم بر میگردند و برای اقامه نماز به

فیضیه میروند. پیشنماز نمازی که سپاهیان آن شب به او اقتدا کرد، حجت الاسلام محمدی اشتهاردی بود که در

سجده و بین نماز و مغرب و عشاء از دنیا میرود و همین اتفاق تاثیر عمیقی در روحیه این شاعر میگذارد و آن را

نشانهای برای خود میبیند و باعث میشود بعد از آن به جای تبلیغ و شعر گفتن علیه شیعیان به تحقیق درباره

شیعیان بپردازد و سرانجام در همان سال به مذهب تشیع مشرف میشود.


1_58.gif

محمد امین سپاهیان در بخشی از شعر زیر که خطاب به امام رضا (ع) سروده است، به ماجرای شیعه شدنش اشاره میکند:

خوش به حالت ای کبوتر در حرم/ با دعا گشتی رها از دام غم

من رضایت از رضا آموختم/ ای کبوتر در حرم هم سوختم

قرب خاصی با خدا دارد رضا/ بارگاهی با صفا دارد رضا

این علی موسی الرضا دانی که کیست/هشتمین از جانشینان نبی است

عشق او در قلب هر آزاده است/ او به غربت جان به جانان داده است

ای کبوتر محرم راز منی/خوش به حالت در حرم پر می زنی

ای کبوتر اه جانسوزم ببین/ عاشقی دلداده ام نامم امین

آمدم رازی مرا در سینه است / انعکاس نور از آیینه است

عشق مولایم مرا مجنون کرد/ بامن این افسون گری او چون کرد

راز عشقم را ز گل باید که جست/ آن گل زیبا چنین زارم بکشت

شبنمی از روی گل دیدم که ریخت /عقل من ایمان من از من گریخت

اهل مسجد بودم و عاشق شدم/من به زعم دشمنان فاسق شدم

از بلا نوشان چنین شیدا منم/هم اسیر عشق تو مولا منم

جام من را از بلا پر کر ده اند /نام من بی کربلا حر کرده اند

از غم ای دل بار دیگر جوش کن/ ای کبوتر قصه ام را گوش کن

گر رضا را دشمنان سم داده اند / این همه عاشق به او دل داده اند

جز گلم ای دل مرو همراه کس /لحظه ای ای دل مشو گمراه کس

ای کبوتر آمدم پیش رضا/ تا بخواهم از خدایم این قضا

در قضایم عشق پاکان را نهد/ صدق نیت در عبادتها دهد

من توسل بر امامم میکنم/ توبه از سوء کلامم میکنم

با رضا دینم سلامت میشود/ هم شفیعم در قیامت میشود
خبرگزاری اهل‏بیت(ع) ـ ابنا
 
بالا