حکایت های گلستان سعدی

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

اگر شب ها همه قدر بودی ، شب قدر بی قدر بودی .

گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
پس قیمت لعل و سنگ یکسان بودی

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

نه هر که به صورت نکوست ، سیرت زیبت در دست کار اندرون دارد نه پوست .

توان شناخت بیک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیده است پایگاه عُلوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غرّه مشو
که خبث نفس نگردد به سال ها معلوم

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

هر که با بزرگان ستیز و خون خود ریزد .

خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ

زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی بسر با غوچ

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

ضعیفی که با قوی دلاوری کند یار دشمنست در هلاک خویش .

سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال

سُست بازو به جهل می فکند
پنجه با مرد آهنین چنگال

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

بی هنران هنرمند را نتوانند که بینند ، هم چنان که سگان بازاری سگ صید را مشغله برآرند و پیش آمدن نیارند .
یعنی سفله چون به هنر با کسی بر نیاید بخشش در پوستین افتد .

کند هر آینه غیبت حسود کوته دست
که در مقابله گنگش بود زبان مقال

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

گر جور شکم نیستی هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیّاد خود دام ننهادی . حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سدّ رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند ، امّا قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس .

اسیر بند شکم را دوشب نگیرد خواب
شبی ز معده سنگی و شبی ز دل تنگی

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

مشورت با زنان تباهست و سخاوت با مفسدان گناه .

خبیث را چو تعهّد کنی و بنوازی
به دولت تو گنه می کند به انبازی

ترحّم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

پنجه با شیر زدن و مشت با شمشیر کار خردمندان نیست .

جنگ و زور آوری مکن با مست
پیش سرپنجه در بغل نه دست

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

هر که را دشمن پیشست ، اگر نکشد دشمن خویشست .

مار بر دست و مار سر بر سنگ
خیره رائی بود قیاس و درنگ

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 

BarOoN

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : حکایت های گلستان سعدی

کشتن بندیان تأمّل اولی ترست به حکم آن که اختیار باقیست توان کشت و توان بخشید و گر بی تأمل کشته شود محتمل است که مصلحتی فوت شود که تدارک مثل آن ممتنع باشد .

نیک سهلست زنده بی جان کرد
کشته را باز زنده نتوان کرد

شرط عقلست صبر تیرانداز
که چو رفت از کمان نیاید باز

( گلستان سعدی ، باب هشتم ، در آداب صحبت )
 
بالا