چرا ذات پروردگار را نمی توان درک کرد؟

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

نکته اصلی در مسالة نامحدود بودن ذات پاک خداوند و محدود بودن عقل و علم و دانش ماست.


او وجودی است از هر نظر بی نهایت است، ذات او و هم چنین صفات او مانند علم و قدرت بی پایان و نامحدود است. و از سویی دیگر ما و تمام آنچه به ما مربوط است اعم از علم و قدرت و حیات ما و زمان و مکانی که در اختیار داریم همه محدود است. با این همه محدودیت چگونه می توانیم به آن وجود نامحدود و صفاتش احاطه پیدا کنیم؟ چگونه علم محدود ما می تواند از آن وجود نامحدود خبر دهد. آری ما می توانیم در عالم اندیشه و فکر از دور شبحی ببینیم، و اشاره اجمالی به ذات و صفاتش کنیم، ولی رسیدن به کنه ذات و صفات یعنی آگاهی تفصیلی از او برای ما ممکن نیست.

از سوی دیگر یک وجود بی نهایت از هر جهت مثل و مانندی ندارد، و منحصر به فرد است چرا که اگر مثل و مانندی می داشت هر دو محدود بودند. حال چگونه ما می توانیم به وجودی پی ببریم که هیچ گونه مثل و مانندی برای او سراغ نداریم، و هر چه غیر او می بینیم ممکنات است، و صفاتش با صفات واجب الوجود کاملا متفاوت.[1]

نمی گوئیم ما از اصل وجود او آگاه نیستیم، از علم و قدرت و اراده و حیات او بی خبریم، بلکه می گوییم ما یک معرفت اجمالی از همة این امور داریم و هرگز به عمق و باطن آن راه نمی یابیم و مرکب عقل همة فرزانگان عالم بدون استثنا در این راه لنگ است یا به گفتة شاعر:

به عقل نازی حکیم تا کی؟ به فکرت این ره نمی شود طی!

به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا![2]
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

در حدیث از امام صادق ـ علیه السّلام ـ چنین می خوانیم:

«اذا انتهی الکلام الی الله فامسکوا»![3] «هنگامی که سخن به ذات خدا می رسد سکوت کنید» یعنی دربارة ذات او سخن نگونید که عقل ها در آنجا حیران است و به جایی نمی رسد، و اندیشه در ذات نامحدود برای عقول محدود غیر ممکن است، چرا که هر چه در اندیشه گنجد محدود است و خداوند محال است محدود گردد.[4] به تعبیری روشن تر هنگامی که به جهان هستی و موجودات بدیع، ظریف و شگفت آور می نگریم و یا نگاهی به وجود خود می کنیم، به طور اجمال می فهمیم که خالق و آفریدگار و مبدئی دارد. این همان علم اجمالی است که آخرین مرحلة قدرت شناخت انسان دربارة خداست و هر چه به اسرار هستی آگاه تر شویم به عظمت او آشناتر و در مسیر معرفت اجمالی او قوی تر می گردیم، اما هنگامی که از خود می پرسیم او چیست؟ و چگونه است؟ و دست به سوی حقیقت ذات پاک او دراز می کنیم، چیزی جز حیرت و سرگردانی نصیبمان نمی شود و این است که می گوییم راه به سوی او کاملا باز و در عین حال کاملا بسته است.

می توان این مساله را با یک مثال روشن ساخت و آن این که همة ما به روشنی می دانیم که نیرویی به نام جاذبه وجود دارد. چرا که هر چیزی رها شود سقوط می کند و به سوی زمین جذب می شود و اگر این جاذبه نبود آرامش و قراری برای موجودات روی زمین وجود نداشت. آگاهی بر وجود جاذبه چیزی نیست که مخصوص دانشمندان باشد حتی اطفال و کودکان خردسال آن را به خوبی درک می کنند، ولی حقیقت جاذبه چیست، آیا امواج نامرئی یا ذرات ناشناخته و یا نیرویی دیگر است؟ و عجیب این که نیروی جاذبه بر خلاف آنچه در تمام جهان ماده می شناسیم، ظاهرا برای انتقال از نقطه ای به نقطة دیگر نیاز به زمان ندارند، به خلاف نور که سریع ترین حرکت را در جهان ماده دارد، ولی در عین حال به هنگام انتقال در فضا گاهی برای رسیدن از یک نقطه به نقطة دیگر میلیون ها سال وقت لازم است. اما نیروی جاذبه گویی در یک لحظه از هر نقطه ای از جهان به نقطة دیگر منتقل می گردد و یا حداقل سرعتی دارد بالاتر از آنچه تاکنون شنیده ایم.

این چه نیرویی است که این آثار را دارد؟ حقیقت ذات آن چگونه است؟ هیچ کس پاسخ روشنی برای آن ندارد. جایی که دربارة نیروی جاذبه که یکی از مخلوقات است علم و آگاهی ما نسبت به آن تنها جنبة اجمالی دارد و از علم تفصیلی به کلی دوریم، چگونه می توان دربارة خالق جهان ماده و ماورای ماده که وجودی است بی نهایت در بی نهایت، انتظار داشته باشیم که از کنه ذاتش باخبر شویم؟! ولی با این حال او را همه جا حاضر و ناظر و همراه هر موجودی در جهان مشاهده می کنیم.

با صد هزار جلوه برون آمدی که من با صد هزار دیده تماشا کنم تو را[5]
 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"

[1] . اگر تعجب نکنید ما حتی نمی توانیم مفهوم «نامتناهی» را تصور کنیم، اگر گفته شود پس چگونه کلمة«نامتناهی» را به کار ببرید؟ و از آن خبر می دهید، و دربارة احکام آن سخن می گوئید، مگر تصدیق بدون تصور ممکن است؟ در پاسخ می گوئیم: ما این کلمه را از دو واژة «نا» که به معنی عدم است و «متناهی» که به معنی محدود است گرفته ایم، یعنی این دو را جداگانه می توانیم تصور کنیم (عدم و متناهی) سپس آنها را با یکدیگر ترکیب کرده و به آن وجودی که در تصور نمی گنجد اشاره نمود و به آن علم اجمالی پیدا کنیم (دقت کنید).

[2] . پیام قرآن، ج4، ص33.

[3] . تفسیر علی بن ابراهیم، طبق نقل نور الثقلین، جلد 5، صفحة 170.

[4] . تفسیر نمونه، ج22، ص 558.

[5] . پیام امام، شرح نهج البلاغه، ج1، ص91




منبع: وبلاگ: بیا تو
 
بالا