حضرت آقاجانم
ای اکمل پاسخ به نیاز این کمترین سائل. این چه غوغایی است میان ما و شما، این کدام متکلم است که تا زبان از کلام میبندم او به کلام می آید
گفتگویی است بنازم به دل خاموشی**** که اگر لب بگشایم ز سخن باز افتم
مرا تا هستی هست، از این وعده جمعه تهی دست مکن. اخت شده ام به این مراقبت یک هفته و کارنامه های جمعه. ظاهر این است که من مینویسم و اما باطن آن است که تنها جزوه نویس کلاس استادی هستم که گاه دورم و درسش را نمی شنوم و گاه نزدیکمو سطر به سطر می نوشم. دوست دارم جمعه به جمعه آید و بنویسم تا آن روز که دیگر فاصله ای نماند تا حاجت به نوشتن نباشد. همین نامه نگاری خود اقرار بر فاصله هاست. کدام متلکم به مخاطب روبروی خود نامه نوشته است؟ نامه سفیری است از راهی دور به محبوبی دور. خود را در سیر ِ جاده ای می بینم که دو سرش سکوت است. آنچنان که در غفلت سکوت است و در وصلت سکوت. چه دانم روزهای وصل بنده و آقایم کجای تقویم آفرینش مقدر است؟ وعده بر دنیا باقی است یا عطشی است که تا برزخ با خود خواهم کشید و یا حتی در برزخ هم راه بسیار باقی است که خدا نکند این خرمای وصال تو، میل به دستان پر پینه من نکند که داستان دستان کوتاه است و خرمای بر نخیل
ما به آن مقصد عالی نتوانیم رسید ***** هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند