.خانواده هايمان با هم فاميل بودند.
مادرهاي ما تصميم گرفتند و ما با هم ازدواج كرديم.
نه من و نه آقامان تا موقع عقد يكديگر را نديده بوديم.
آن زمان آقامان چوپاني مي كرد.
آمديم تهران.
تمام وسايلمان يك دست رختخواب بود و چنندتا كاسه بشقاب.
يك اتاق اجاره كرد و يك دكه هم درست كرد كه توش سبزي و يخ و نوشابه مي فروخت.
كم كم يك تكه زمين خرديم و با هم يك اتاق ساختيم و رفتيم توش.
مادرهاي ما تصميم گرفتند و ما با هم ازدواج كرديم.
نه من و نه آقامان تا موقع عقد يكديگر را نديده بوديم.
آن زمان آقامان چوپاني مي كرد.
آمديم تهران.
تمام وسايلمان يك دست رختخواب بود و چنندتا كاسه بشقاب.
يك اتاق اجاره كرد و يك دكه هم درست كرد كه توش سبزي و يخ و نوشابه مي فروخت.
كم كم يك تكه زمين خرديم و با هم يك اتاق ساختيم و رفتيم توش.