قيامت بود آن لحظه که زهرا به سوي حشر بيايد

مجنون الحسین

کاربر فعال
"بازنشسته"
[h=2]قيامت بود آن لحظه که زهرا به سوي حشر بيايد[/h]
قيامت بود آن لحظه که زهرا به سوي حشر بيايدبه روي خلق ز لطف و کرمش ديده گشايد نه دل احمد و حيدر که دل از دوست و دشمن بربايد به لبش خنده ي عفو و به سرش تاج شفاعت پس آنگاه ندا مي رسد از ذات خداوند که محبوبه ي من ! ، فاطمه ، امروز بخواه آنچه که خواهي نگه فاطمه بر حنجر صد چاک حسين است و دو دستش به دعا گيرد و گويد به خداي ازلي: بار خدایا ! حاجتم نيست به جز آن که ببخشي ز کرم خيلِ محبّان من و شوهر مظلوم مرا باز ندا ميرسد از حضرت معبود که اي نور دل احمد و محمود به عزّت و جلالم به تو آنقدر ببخشم که تو راضي شوي از من وصلی الله عليک يا فاطمه
 
بالا