منتخب ‏نهج‏ البلاغه

  • نویسنده موضوع Ali
  • تاریخ شروع

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]قدردانى[/h]نيكى تو بر آنكه سپاس از او نيست
شايسته مباد چون كه پاسخگو نيست‏
نيكى مكن و بنده مشو آنها را
جز بنده خالق شدنت نيكو نيست‏
من قضى حق من لا يقضى حقه (إلخ) كسانى كه خواسته و حق كسى را بجاى آورند كه از آنها بجا نمى‏آيد هيچ گونه حقى همانا خويش را بنده او نموده و شايسته نيست جز خداى بزرگ را بندن‏شدن و تو اى مؤمن بر كسانى نيكى كن و حق آنهايى را بجاى آور كه قدر نيكى دانند و خويش را نيز در آن حق مديون خوانده و بجاى آورند و پاسخگوى محبت گردند و حقى را كه بر آنها روا داشته شده با نيكى خويش پاسخ دهند (مگر مستحقان و بيچارگان كسانى كه خمس و ذكات بر آنها تعلق مى‏گيرد كه بايد بدون شناخت اخلاقى پرداخت) و دو پاداش بر اوست كه حق كسى را بجاى آورد كه بشناسد محبت را چنانكه دو پاداش يكى آن است كه سود نيكى برد و مردم و خداوند از او راضى شوند دوم آنكه غير از خداى بزرگ را بنده نشوند.
پس: نيكى بر آنانكه سپاس نيكى نگويند شايسته مباد كه نيكى را پاسخگو نبوده و قدر محبت را نمى‏دانند، و اگر بر چنين شخصى نيكى نمايى و محبت كنى چنان است كه خويش را بنده او نموده و خردمند چنين نباشد كه ميداند جز خداى بزرگ را بنده شدن كفر است.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]زن خوب[/h]نيكوست زنى كه باشدش اين سه مرام
ترس است و بخالت و تكبر كه مدام‏
خجلت بود از ترس و قناعت از بخل‏
گردنكشى از تكبر آيد به حرام‏
خيار خصال النساء شرار خصال الرجال (إلخ) بهترين خوهاى زنان از بدترين خوهاى مردهاست كه تكبر و ترس و بخالت است، همانا كه زن متكبر باشد فرود نياورد سر بر غير مگر به نان‏ده‏اش و چون ترس در او باشد بترسد از خجل شدن و بد نامى و زفتى و بخيل اگر شد نگه ميدارد مال خويش و خانواده‏اش را از ديگران و هيچ از آن اصراف ننمايد و خانواده‏اش را به پيروزى و موفقيت مى‏رساند و چون اين سه خصلت را زنى دارا باشد او زنى است پاكدامن و نيك و خوشبخت نمايد همزيست خويش را و گمراه نگردد از راه عفت و سبب نيك بختى خانواده خويش گردد.
پس: خوب است زنى كه سه مرامش عكس مرام مرد باشد كه ترس، بخالت و تكبر است، چون اگر مدام اين سه خصلت از او سر زند و در او هويدا گردد بدان كه از ترس خجالتى گشته و از غير دورى جويد و چون بخيل باشد از بخل قناعتگر شود و خوشبخت نمايد خانواده‏اش را و تكبر او سبب گردنكشى به غير از نان‏ده‏اش شود.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]آز و طمع[/h]آن كس ز ره طمع شد آقائى‏پرست
[h=4]در آز و طمع شود فرو مايه و پست‏
اندر هدف نيك و خردمند كسيست‏
از دام فنا كننده آز برست‏
اكثر مضارع العقول (إلخ) بيشتر افتادگى عقل و نقص آن از طمع و بخل باشد، چنانكه طمع بر آن شود كه انسان از بزرگوارى بخاطر رسيدن به هدف پوچ خويش چون در طمع شود و خواستار آنچه ديگران دارند و خود كم بهره است به گرداب پستى و نيستى و خوارى كشانيده گردد، نيز خردمند طمع نمى‏كند و خود را به فرومايگى و پستى و خوارى نمى‏كشاند و پذيراى نيستى نگردد، چنانكه طمع سبب آن شود كه خويش را با آنچه از آن بهره‏مند است فراموش نمايد و در پى خواسته‏هاى پوچ رود و طمع به مال ديگران داشته‏ باشد و چنين كسى كه از خويش بى خبر گردد از آسودگى زندگى باز مانده و هميشه در تلاطم امواج افكار خويش غوطه ور خواهد شد و چون به انتهاى زندگى رسيد حسرت خورد و ندامت را سودى نيست.
پس: آنانكه از طمع خويش ميل زندگى آسوده‏ترى را بر خود بوده و بزرگوارى خواهند همانا پست گردند و به نيستى كشانده خواهند شد، و كسانى كه به هدف درست و خوب مى‏رسند خود را از دام نابود كننده آز و طمع دور گردانند.


[/h]
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]سستى، فريب سخن‏چين[/h]از دست كسانى برود بهره و دوست
گفتار سخن چين شنو و سستى اوست‏
ياران مده از دست سخن چين كن دور
سود تو اگر سستى نكردى نيكوست‏
من اطاع التوانى ضيع الحقوق (إلخ) از دست بدهد بهره‏اش را آن كسى كه سستى نمايد در كارهاى خويش و نيز آن كس بهترين دوستان و ياران را از دست بدهد كه بگفتار سخن چين گوش دهد و خود را گمراه گرداند و نشانه بى خردى است، و تو اى مؤمن بدان كه خردمندان از سست رفتارى كه نشانه از دست دادن بهره‏هاست دورى جويند كه مى‏دانند سست رفتار بجايى نرسد همانا خويش را از زندگى عقب انداخته و فنا سازد هستى خود و بازماندگانش را زيرا چون سستى نمود بعد از رسيدن به هدف چيزى بر او باقى نخواهد ماند و كسانى كه به گفتار سخن چين گوش دهند بدان كه هر دروغى را باور دارند و از بهترين ياران صلب گشته كه مى‏قبولند بدى آنها را از سخن چين.
پس: كسانى بهره و دوست از دست دهند كه سستى نموده و به گفتار سخن چين توجه دارند، چنانكه دانايان و خردمندان سخن چين را از خويش برانند تا دوستان را از دست ندهند و سودى نيكو و خوب است كه در آن سستى نبوده تا ندامت در عواقبش نباشد.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]جور و ستم[/h]باريست گران گرفته ظالم بر دوش
مملو ز گنه خسته در آتش بخروش‏
كاى مردم روزگار گيريد بگوش‏
اين نار ستمگران نگردد خاموش‏
بئس الزاد الى المعاد (إلخ) بارى بس سنگين و مملو از گناه بر دوش كسى است كه ستم و ظلم بر بندگان خدا نموده باشد همانا اين گروه از جهان رخت بر بسته و بميرند نمى‏توانند آن بار سنگين را بدوش كشند و در روز حشر جواب عمل خويش دهند و در آن روز اجر جزاى عملش را يك در هزار هر آن بيند و چنان پاشيده تخمى از ظلم صدهزارش دور كنند كه بس مشكل است و رادمردان ستم پيشه نكنند و از عقوبت آن بترسند و هر آن بياد روز جزا باشند كه مى‏دانند چه جزايى در پى ظالم و ستمكار مى‏باشد، نيز تو اى مؤمن بر مردم روزگار ستم مكن و بدان كه خداوند ستمگران را دوست نمى‏دارد و عذابى سخت در آن سراى بر ستمگران روا دارد.
پس: ستمگران بارى بسيار سنگين بر دوش گيرند كه پر از گناه و خسته در آتش دوزخ به فرياد و هياهو بانك بر آورند كه اى مردم روزگار، اى آنهايى كه در جهان به زندگى موقتى پرداخته‏ايد از من بگوش باشيد و ستم نكنيد كه دين آتش جزاى ستمگرى خاموش نگردد.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]فزونى روزى[/h]بازش نتوان گرفت مرغى كه پريد
روزى چو رمنده‏ايست هر دم برميد
شكر است كه دام و هم دانه رزق‏
گر كفر بنعمت شود آن دام بريد
احذروا نفار النعم (إلخ) از دور شدن نعمتها بترسيد كه اين رفته و گريخته را بازگشت نباشد و شايسته نيست كه گريخته‏اى را چون بازگشتش ميسر نيست كارى نمود كه بگريزد. تو اى خردمند كفران نعمت و ناسپاسى نكن و دور مساز از خويش اين رمنده را، تا خداوند نعمت را از تو كم نگرداند و نگريزد نعمتها از كفران نعمت كه ديگر باز گشتش نيست و بدان كه خداوند تبارك و تعالى نعمات را بهر گونه از سلامتى و از مادى به بشر ارزانى داشته است كه شكرش واجب است و كفرش قهر الهى را ثمر دهد و پشيمانى و ندامت آن كسى كه كفران نعمت نمود، بى سود و هيچ راه نجاتى نيست.
پس: نمى‏توان مرغى كه از قفس پريد باز گرفت و روزى هم چنان مرغ از قفس جسته را ماند و رمنده است كه مى‏رمد از كفر نعمت و شكر نعمت دام و دانه رزق مى‏باشد كه با كفر نعمت آن دام بريده خواهد شد و مرغ بخت از قفس خواهد پريد.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]جوانمردان[/h]گر مهر و محبتى شود از خويشان
ظاهر بودش محبت ار داده نشان‏
از دل بودش مهر، جوانمردان را
قدردانى چو پاداش بود برايشان‏
الكرم اعطف من الرحم (إلخ) جوانمردان از اقوام و خويشان مهربانتر باشند چنانكه دوستى و مهربانى جوان مردان حقيقى و بدون مكر و ريا است كه به مرور زمان هويدا گردد، چنانكه مهربانى خويشان اجبارى و از روى محبت خانوادگى و يا از روى ريا باشد و محبتشان را پايه‏اى نيست و چون حقيقى باشد به حد مهربانى جوان مردان نبوده و خردمند كسى است كه قدر جوانمردان را بداند و مهربانى آنها را بدون پاداش نگذارد كه پاداش مهربانى آنان همان قدردانى و مهربانى فزونتر مى‏باشد (بايد دانست كه اقوام و خويشان نيز مهربانى دارند ولى محبت آنها دائمى و يا از روى اجبار است و بحد محبت جوانمردان نخواهد رسيد زيرا بمرور مهربان شده‏اند) پس: اگر از خويشاوندان محبت و مهربانى شود اجبارى يا ظاهرى است كه بروز مى‏نمايد بر تو و جوانمردان را مهربانى از دل باشد و قدردانى از جوانمردان پاداشى است كه بر آنها شايسته بوده و محبت فزونتر را جواب محبت آنها بايد داد.
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
[h=3]گمان دوست[/h]آنانكه گمان بر تو ز نيكى دارند
در شك نشوى كه بر تو صالح يارند
گر جلوه دهى بنادرستى ز ايشان‏
مردم ز تو شك كنند و هم بيزاند
من ظن بك خيرا فصدق ظنه، (إلخ) كسى را كه بر تو از روى نيكى گمان برده است تصديق نما و در شك مشو و گمانش را نادرست مپندار، چون مؤمنى كه بر تو گمان نيك برد و تو نادرست جلوه دهى بدان كه دل شكسته‏اى و ديگران بر تو گمان نيك نبرند و اين شايسته خوى نيك يك انسان واقعى نيست و تو اى مؤمن كه خود را از جوان مردان و پاكان مى‏دانى، بدان كه دوستان يكرنگ و پاكدل را از خودخواهى راند و تنها و بى‏كس بخود نيز مضمون و مشكوك خواهى بود و سبب آن شود كه بيمار روانى گشته و بديوانگان شبيه شوى و خردمندان هميشه دوستانى كه بر آنها گمان نيك برند شك نكنند و جبران آنها را با محبت پاسخگو باشند.
پس: كسانى كه بر تو گمان از روى نيكى برند بدانكه خواهان تو مى‏باشند و در شك مشو و ترديد در گمانشان مكن و بنادرستى از ايشان جلوه نده تا خلايق از تو در شك نباشند و نگريزند و همه بر تو روى آورند و خواهان تو شوند كه سبب پيروزيت گردد.
 
بالا