این داستان رو از ستاد بزرگوار اقای قرائتی شنیدم
یک زنی بود در فلان جا ادعا کرده بود من زن صیغه ای امام زمان هستم و کلی طرفدار هم پیدا کرده بود
این زن رو گرفتن بازداشتش کردن و هر جور باهاش حرف زدن که بیخیال این دروغش بشه فایده نداشت
خبر دادن به من(آقای قرائتی)من رفتم با اون زن گفتم تو واقعا زن امام زمانی؟
شروع کرد به تکرار ادعای خودش که آره من زنشم و چند وقت یه بار اقا میاد خونه منو اگه شما هم مشکلی داری بگو من بهش بگم.........
استاد بزرگوار اینجا هم مثل همیشه حرفی میزنه که اون زن به غلط کردن میفته
_ اگه تو زن امام زمانی پس منم الان میگم این مامورا اینقد بزننت تا شوهرت بیاد نجاتت بده و اینا بفهمن تو راست میگی
وقتی آقای قرائتی محکم حرفشو میزنه و بلند میشه بره، اون زن میفهمه که الان دیگه کتک رو میخوره و کاری نمیتونه بکنه
گفت اصلا من غلط کردم،دروغ گفتم....
یک زنی بود در فلان جا ادعا کرده بود من زن صیغه ای امام زمان هستم و کلی طرفدار هم پیدا کرده بود
این زن رو گرفتن بازداشتش کردن و هر جور باهاش حرف زدن که بیخیال این دروغش بشه فایده نداشت
خبر دادن به من(آقای قرائتی)من رفتم با اون زن گفتم تو واقعا زن امام زمانی؟
شروع کرد به تکرار ادعای خودش که آره من زنشم و چند وقت یه بار اقا میاد خونه منو اگه شما هم مشکلی داری بگو من بهش بگم.........
استاد بزرگوار اینجا هم مثل همیشه حرفی میزنه که اون زن به غلط کردن میفته
_ اگه تو زن امام زمانی پس منم الان میگم این مامورا اینقد بزننت تا شوهرت بیاد نجاتت بده و اینا بفهمن تو راست میگی
وقتی آقای قرائتی محکم حرفشو میزنه و بلند میشه بره، اون زن میفهمه که الان دیگه کتک رو میخوره و کاری نمیتونه بکنه
گفت اصلا من غلط کردم،دروغ گفتم....