شهید آیت الله محمد صدوقی ( سومین شهید محراب )

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
زندگي نامه شهيد آيت الله شيخ محمد صدوقي طاب ثراه از زبان خود ايشان


بنده محمد صدوقي در سال 1327 ﻫجري قمري ، 75 سال پيش ، در خانوادهاي روحاني در يزد متولد شدم پدرم مرحوم آقاميرزا ابوطالب يكي از روحانيون معروف اين استان بود .
پدرم ، فرزند مرحوم ميرزا محمد رضا كرمانشاهي يكي از علما و بزرگ اين استان بود و ايشان هم فرزند آخوند ملا محمد مهدي كرمانشاهي بودند.
سال ورود آخوند ملا محمد مهدي به يزد ، روشن نيست چرا كه ايشان بوسيله فتحعلي شاه از كرمانشاه به يزد تبعيد شدند . تنها مدركي كه ما براي صدوقي بودن داريم و اينكه از نوادههاي مرحوم صدوق بزرگ ميباشيم همان لوح تاريخي جد بزرگ و جد دوم ماست . كه در لوح قبرشان اين جمله هست «الذي كان بالصدق نطوق كيف و هو من نسل الصدوق » كسي كه به صدق و راستگوئي سخن گفت چگونه چنين نباشد و حال آنكه او از نسل صدوق ميباشد . و به اين جهت نيز شهرت ما صدوقي ميباشد .


مهاجرت به اصفهان



در سال 1348 قمري ، براي ادامه تحصيلات به اصفهان رفتم و رد مدرسه چهار باغ كه حالا مدرسه امام صادق (ع) نام دارد مشغول تحصيل بوديم و پيشرفتمان هم خيلي خوب بود ، كه متأسفانه يك زمستان بسيار سردي پيش آمد و توقف براي ما خيلي سخت شد . شايد متجاوز از بيست روز برف سنگين آمد و كسب و كار و تقريباً همه چيز از دست مردم گرفته شد . هر روز صبح دنبال ذغال و چوب ميرفتيم و ظهر دست خالي برميگشتيم تا اينكه مرحوم سيد علي نجف آبادي يك روز وارد مدرسه چهار باغ شد و ديد كه همه طلبهها دچار كمبود سوخت هستند و بعد دستور داد تا يكي از چنارهاي بزرگ مدرسه را بياندازند و بين طلبهها تقسيم كنند .
پس ازمدتي كه خيلي به سختي گذشت از طريق قمشه وآباده بطرف يزد حركت كرديم و اين سفر قريب 29 روز طول كشيد وبالاخره با هرزحمتي كه بود خودمان را به يزد رسانديم .


سفر به قم

يكسال بعد يعني در سال 1349 قمري براي ادامه تحصيلات با خانواده بطرف قم رفتيم و اقامت ما در شهر قم 21 سال بطول انجاميد مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي مؤسس و مدير حوزه علميه قم وقتي كه در قم ما را شناختند مورد لطف و محبت خود قرار دادند و كم كم كار بجائي رسيد كه رفتن خدمت ايشان براي بنده مثل واجبات بود و بعضي ازگرفتاريها كه براي طلاب پيش ميآمد ، خدمتشان عرض ميكردم و ايشان هم كمكهائي توسط بنده به اهل علم نمودند پيشرفت ما در تحصلات خيلي خوب بود تا اينكه در سال 1355 قمري آيت الله حائري از دار دنيا رفتند . بعد از درگذشت ايشان در اثر فشار پهلوي كه ميخواست همه اهل علم را از لباس روحاني خارج كند اوضاع بر اهل علم خيلي سخت شد كه بعداً توسلاتي از اهل علم شد و خيلي مؤثر افتاد .
تحصيل درآن دوره خيلي سخت بود بجهت اينكه در آن زمان قم مرجعي نداشت چرا كه مرجع تقليد مرحوم آسيد ابوالحسن اصفهاني بودند كه ايشان هم در نجف اقامت داشتند .آقايان مرحوم آيت الله حجت اين سه سرپرستي حوزه را داشتند و خيلي هم زحمت كشيدند تا وقتيكه مرحوم آيتالله بروجردي بعلت كسالت در بيمارستان فيروزآبادي بستري شدند و درهمين خلال بعضي از اهل قم و مدرسين بفكر افتادند كه ايشان را به قم بياوردند و به همين خاطر نامههائي ازقم بخدمتشان ارسال شد و اشخاصي بنمايندگي از روحانيت با ايشان ملاقات كردند .بنده هم به اتفاق داماد آقاي صدر به بيمارستان رفتيم و بعد همراه مرحوم آيت الله بروجردي به قم آمديم ، عمده سعي و كوشش براي آمدن آقاي بروجردي به قم از ناحيه حضرت آيت الله العظمي امام خميني بود و ايشان خيلي اصرار داشتند كه اينكار انجام بشود .


اقامت در يزد

در سال 1330 شمسي كه براي انجام كاري به يزد آمدم ، مرحوم حاج آقا وزيري ، از روحانيون سرشناس يزد پيشنهاد ماندن ما را داد و در اين باره خيلي سعي و كوشش نمود و تلگرافاتي هم به قم شد . آقايان هم با اينكه در پاسخ تلگراف نوشته بودند كه ماندن من درقم ضرورتش بيشتر است مع الوصف پذيرفتند و ما براي هميشه وارد يزد شديم .
در اينجا كه ماندني شديم در كنار درس و بحث بعضي از كارها را شروع كرديم از جمله تعمير مدارس مدرسه خان خيلي خراب بود و مدرسه عبدالرحيم خان هم مركز زباله بازار شده بود و مسجد روضه محمديه را هم تعمير نموديم و خلاصه اينكه كارهائي را كه مربوط به روحانيت ميشود شروع كرديم
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : شهید آیت الله محمد صدوقی ( سومین شهید محراب )



آشنايي با امام خميني (ره)

در آن وقت امام خميني يكي از مدرسين خيلي مبارز حوزه بودند كه همه ايشان را بعنوان اينكه يك مرد فوق العاده است ميشناختند تدريسشان هم خيلي بالا گرفت و با اينكه آقايان مراجع هم بودند ولي تدريس ايشان در قم اولويت پيدا كرد يادم هست كه امام خميني در مسجد سلماسي نزديك محله يخچال قاضي ، تدريس ميكردند و مسجد تقريباً پر ميشد و ايشان يك آقاي معروفي مشتهر به فلسفه و عرفان فقه و اصول و استاداول شناخته ميشدند .
بنده در سال 1349 قمري كه وارد قم شدم ، دوسه روز پس از ورود ، با امام خميني آشنا شدم و كمكم آشنائي ما بالا گرفت وبه رفاقت كشيد و گاه در تمام مدت شبانهروزي با ايشان بودم و نميشد مدت طولاني كه در قم بوديم ، انس ما عمده با ايشان بود ونميشد هفتهاي بگذرد و دوسه جلسه در خدمتشان نباشم و يادم نميرود كه يك ماه رمضان حديث «طيرمشوي» از كتاب عبقات را و دوره اين كتاب را در شب نشينيها ئي كه با ايشان و چند تن ديگر از دوستان داشتيم از اول تا آخر مفصلاً خوانده شد . از جمله كساني كه براي آمدن من به يزد سفارش زياد كردآقاي خميني بودند .


مبارزه تحت رهبري امام (ره)

سال 1341شمسي كه قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي شروع شد . من با امام خميني تماس مستقيم داشتيم و خيليها اينجا رفت و آمد ميكردند و مديريت جمع كردن آقايان روحانيون و تلگراف كردن راجع به اين انجمنها تقريباً زير نظر بنده بود . مجالس فوق العاده هم و تقريباً هر روز و شب يك اجتماع روحاني تشكيل ميشد و الحمدلله در اثر سعي و كوشش و فشار آقاي خميني دولت مجبور شد كه اين پيشنهاد را لغو كند . بعد از اينكه اين قضيه تمام شد قضيه آن شش ماده پيش آمد كه ازطرف شاه پيشنهاد شده بود و همه ديدند كه اين بدتر از آن قضيه انجمنهاي ايالتي و ولايتي است و كسي هم كه از اول با آن مخالفت كرد آقاي خميني بود بعضي ازآقايان هم از اول حاضر به همكاري نبودند ولي كم كم كار به جائي رسيد كه آنها هم مجبور شدند و گوشه كنار تلگرافهائي ميزدند و اعلاميههائي صادر گرديد در آن موقع از طرف ساواك يك كسي پيش من آمد و گفت كه مأمور مراقب شما هستم . شما چه نقشي داريد ؟ ما هم علناً نقش خود را گفتيم و كارهائي را هم كه انجام داده بوديم گفتيم و اطلاعيهها و تلگرافات را همه را نشانش داديم و گفتيم كه در اين جا تا آخر هم هستيم ، هراقدامي كه قرار است از طرف ساواك نسبت به ما بشود زود انجام بدهيد ولي چون بهانه صحيحي نداشتند نتوانستند ما را تعقيب كنند .
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : شهید آیت الله محمد صدوقی ( سومین شهید محراب )

فرازهايي از سخنان مقام معظم رهبري درخصوص شهيد محراب



درباره مرحوم آيت الله شهيد صدوقي گفتني بسياراست وفضايل اخلاقي و معنوي و روحي و فكري ايشان شايسته آن هست كه دربارهاش ساعتهاي متوالي بحث شود و من يك نفر هم براي بيان همه ابعاد شخصيت ايشان كافي نيستم بلكه بايد از مجموعه دوستان و آشنايان قديمي ايشان سخناني درباره ايشان شنيد تا بتوان چهرهاي از آن بزرگوار ترسيم كرد .
و اما آنچه كه من در مورد ايشان در طول چند سال آشنائي خودم ميدانم اين است كه اين بزرگوار از كساني بود كه در انقلاب بزرگ اسلامي ما نقش قابل توجهاي داشت و دخالت و علاقمندي ايشان به فعاليتهاي انقلاب بيشتر اززماني اوج گرفت كه قضاياي بعد از شهادت مرحوم آيت الله سيد مصطفي خميني در ايران آغاز شده بود . همانطور كه ميدانيد در چهلم شهداي تبريز در يزد در مسجد ايشان يك مجلس بزرگي به رهبري و هدايت ايشان تشكيل شد . خود آن جلسه و پيامدهاي آن جلسه هم يه يكي ديگر از مقاطع حساس و برانگيزاننده انقلاب بزرگ اسلامي بود .
در طول يكي دو سال قبل از پيروزي انقلاب مرحوم آيت الله صدوقي محوري بود براي بيشتر فعاليتهاي نه فقط يزد بلكه سراسر كشور و اين بخاطر اين بود كه آيت الله صدوقي شخصيت عيني روحاني محترم و معتبري بود .
از خاطراتي كه از ايشان دارم اينكه در 13 محرم سال 1357 بود كه چون شايع شده بود در مسجد حظيره اسلحه هست از طرف رژيم منفور سابق آمدند و درب مسجد را بستند حضرت آيت الله شهيد صدوقي اول تأمل كردند وبعد گفتند اينطور هم كه نميشود كه درب مسجد بسته باشد وهيچكس به مسجد نرود و خودشان بلند شدند با عدهاي ديگر از دوستان و مردم و رفتند بطرف مسجد و تا كه رسيدند به مسجد به مأمورين ساواك و شهرباني و خلاصه عمال رژيم جنايتكار فرمودند درب مسجد را چرا ميبنديد و سينه راباز كردند و رفتند جلو و گفتند ، اگر كاري داريد من آمادهام بزنيد به مردم چكار داريد و اين يزيديان چون آن ابهت و عظمت را درچهره آن شهيد بزرگوار ديدند اصلاً ديگر نتوانستند عرض اندامي بكنند وفقط يكي دو تير هوائي شليك كردند .
 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : شهید آیت الله محمد صدوقی ( سومین شهید محراب )

چگونگي شهادت شهيد محراب از زبان نزديكان به آن شهيد

آثار شهادت را بنده از روز دوشنبه در ايشان ميديدم اينطور كه در بين دعاهايشان كه ميخواندند مرتب ميشنيدم كه ميفرمودند خدايا
شهادت را نصيب من بگردان و از اين فيض مرا محروم نگردان

البته با اين خدماتي كه ايشان به اسلام كردند شهادت براي ايشان خيلي بجا بود ولي فعلاً زود بود وجود ايشان براي انقلاب خيلي ضروري بود

ولي خدا لعنت كند دشمنان اسلام را كه كساني را چون قاتل ملعون روسياه تحريك كردند و اينطور باعث شهادت ايشان شد

ايشان دو هفتهاي بود كه البته در يزد بودند و براي نماز جمعه حتي المقدور خودشان ميرفتند ولي اين دو هفته گذشته بعلت ضعف كه داشتند نرفته بودند ولي جمعه دهم ماه مبارك رمضان را ميخواستند خودشان بروند كه حتي از قرآن هم استخاره كردند خوب آمد

كه ديگر عازم شدند كه بروند و حدود ساعت 5/11 بود كه ازخواب بيدار شدند و رفتند براي غسل جمعه و پس از آن سريعاً به مسجد رفته بودند خلاصه خودم را به مسجد رساندم

و پس از اقامه نماز و خطبهها من تقريباً چند متري بيشتر با محل انفجار فاصله نداشتم و از جا بلند شديم كه ايشان از جلويم رد بشوند و بدنبالشان برويم تا پاي ماشين كه يكدفعه ديدم صداي آخي از ايشان بلند شد و گفتند آخ ولم كن و بلافاصله صداي انفجاري بگوش رسيدكه تقريباً همزمان بود و ناگهان ديدم بله جنازه ايشان را مردم ميبرند و پيراهن و لباس ايشان كاملاً غرق بخون شده و اصلاً ديگر چيزي نفهميدم و اينجا بود كه فكر كردم آن منافق ازخدا بيخبر هم يكي از افراد نمازگزار بوده كه بعد فهميدم كه اين جنايت را همين روسياه ملعون انجام داده است

من هم شروع كردم به سرو سينه زدم و بيتابي ميكردم در اين حين مرا بردند دفتر آيت الله صدوقي و من ديگر تا شب هيچ چيزنفهميدم و حالت گيجي به من دست داده بود كه بعد آقازاده شهيد بزرگوار يعني حاج آقا شيخ محمد علي آمدند و من ايشان را بوسيدم سپس جنازه شهيد را از بيمارستان افشار آوردند و آقايان حجج اسلام جناب آقاي راشد و انوري جنازه را با نوار چسب و ديگر چيزها بستند يك غسل جبيره دادند و بعد تيمم دادند تا ساعت 6 صبح فردا يعني شنبه كه براي تشييع و دفن آماده شده بود .

ایشان در تاریخ 11/4/61 به درجه رفیع شهادت رسیدند.

 

قاصدک

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : شهید آیت الله محمد صدوقی ( سومین شهید محراب )

img.tebyan.net_big_1388_04_1431322082764105597916658609322419532225.jpg

 
بالا