به مجلس عزای فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) خوش آمدید

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
به مجلس عزای فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) خوش آمدید
یا صاحب الزمان آجرک الله فی هذه المصیبه
وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا الْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً
وقتی زمان رحلت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) رسید، به اسماء گفت: هنگام رحلت پیامبر اکرم جبرئیل خدمت آن حضرت رسید و کافوری از بهشت برای او هدیه آورد. پیامبر اکرم آن را به سه قسم تقسیم کرد. یک قسم برای خودش، یک قسم برای علی و قسم دیگرش را برای من کنار گذاشت. فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّةِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَةً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِی. ای اسماء! باقی ماندهی حنوط پدرم را از جایی که گذاشتهام بیاور و آن را بالای سرم بگذار. بعد فرمود: اندکی درنگ کن و بعد مرا صدا بزن. اگر جوابت را دادم که هیچ؛ اما اگر جوابی نشنیدی بدان که از دنیا رفته و نزد پدرم رفتهام. فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى‏ قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا اسماء میگوید: مدتی منتظر ماندم و آنگاه حضرت را صدا زدم. ولی جوابی نیامد! گفتم: ای دختر محمد مصطفی! ای دختر گرامیترین کسی که به دنیا آمده! ای دختر کسی که . . . ولی حضرت جواب ندادند. فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتَ عَلَى أَبِیکَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ اسماء پارچه را از روی صورت مبارک زهرای اطهر کنار زد که با نهایت ناباوری دید آن حضرت از دنیا رفته است. آنگاه روی حضرت افتاده و در حالی که صورت مبارک او را میبوسید، میگفت: فاطمه (جان!) وقتی نزد پدرت رسول الله رفتی سلام مرا به او برسان. فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالَا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَةِ در این حال بودم که ناگاه حسن و حسین (علیهماالسلام) وارد شدند. گفتند: ای اسماء! چه شده که مادرمان در این ساعت از روز خوابیده؟! قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی اسماء گفت: ای فرزندان رسول خدا! مادرتان خواب نیست. او از دنیا رفته است. (همین که شنیدند) حسن (علیهالسلام) خود را روی مادر انداخت و او را میبوسید. او میگفت: مادر جان! قبل از آن که روح از بدنم جدا شود، با من صحبت کن! قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ حسین (علیهالسلام) هم خود را روی پای مادر انداخت و پای او را میبوسید. او میگفت: مادر جان! با من صحبت کن، قبل از آن که قلبم از جا کنده شود و بمیرم! قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا اسماء به آن دو نور دیده گفت: ای فرزندان رسول خدا خود را به پدرتان علی برسانید و خبر مرگ مادرتان فاطمه را به او برسانید. فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ
آن دو از منزل خارج شدند. وقتی نزدیک مسجد شدند صدایشان را به گریه بلند کردند. در این هنگام صحابه دور آنها را گرفتند و گفتند: چه باعث شده گریه کنید ای فرزندان رسول خدا؟! چشمان شما را گریان نبینیم! شاید به قبر رسول خدا نگاه کردید که به گریه افتادید! فَقَالَا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ (صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا) آن دو بزرگوار فرمودند: نه! مادرمان فاطمه (صلواتاللهعلیها) از دنیا رفته! [FONT=&quot]قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَى وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّى فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِکِ . . . [1] [/FONT] تا امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) این خبر را شندیدند، با صورت به روی زمین افتاده و فرمودند: ای دختر رسول خدا! چه عزای بزرگی دامنمان را گرفت؟! تا امروز در عزای پیامبر با تو آرامش میگرفتم، اما اکنون که تو از دنیا رفتی به چه کسی دل خوش کنم؟!
[1] . بحارالأنوار ج : 43 ص : 186

 

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
در ارتباط با روز شهادت یا فاصله شهادت حضرت زهرا(س) با ارتحال پیغمبر(ص) میان شیعه و سنی، همچنین میان خود شیعیان اختلاف هست. منابع اهل تسنن عموماً این مدت را ۶ ماه پس از ارتحال پیغمبر(ص) نقل میکنند و معتقدند که آن حضرت(س) پس از پیامبر(ص) ۶ ماه در قید حیات بودند، در حالی که در منابع شیعه، مشهور دو قول است که یک ۷۵ روز دیگری ۹۵ روز بعد از ارتحال حضرت خاتم صلی الله علیه وآله وسلم هست که بر این مبنا در حقیقت ۱۳ جمادی الاول و ۳ جمادی الثانی را ذکر میکنند. البته بنده شخصاً ضمن احترام به راویان و علمای گذشته و محدثان شیعه این عذر را نمیپسندم و نمیپذیرم که گفته شده به سبب آنچه که در گذشته نقطهگذاری در رسمالخط مسلمانان وجود نداشته است، «تسع» و «سبع» مشتبهه شده و نمیدانند که سالروز شهادت بی بی دو عالم(س) 75 روز بوده یا ۹۵روز پس از رحلت رسول خدا(ص) بوده است! به طوری که بنده شخصاً معتقدم امر اعتقاد به ولایت اهلبیت علیهمالسلام و آن هم سرور بانوان دو عالم و قرة العین رسول چنان باید برای شیعه و مدعیان پیروی از اهلبیت علیهمالسلام مهم باشد که اصلاً نیازی به کتابت اینها نباشد، باید مردم چنان نسبت به این مسئله به خصوص با شهادت مظلومانه سرور بانوان دو عالم حساس بوده باشند که این را آنچنان به خاطر میسپردند که هر سال برای یادآوری چنین مصیبت عظمایی سالروزش را به سوگ مینشستند. لذا اینکه بگوییم در اذهان یک چنین مسئلهای و مشکلی به خاطر نبودن نقطهگذاری پیش آمده است، عذر پذیرفته نیست و نشان میدهد که متاسفانه برخی از گذشتگان، آن اعتقاد راستینی که باید نسبت به مقام اهل بیت(ع) و بزرگداشت آنچه به آن ذوات مقدس مربوط میشود، مثل امروز که شیفتگان اهلبیت(ع) باور دارند، در گذشته وجود نداشته است، به قول مرحوم دکتر شهیدی شاید هم، سری از اسرار مربوط به حضرت زهرا(س) هست که باید راجع به آن بزرگوار خیلی مسائل ناشناخته بماند، همانگونه که راجع به ولادت آن حضرت(س) قول ثابتی نداریم و دقیق نمیدانیم ولادت آن حضرت درچه روز و سالی اتفاق افتاده است، آیا قبل از بعثت یا بعد از بعثت و در چه سالی بوده است؟! که قول مشهور بعد از بعثت است. مورد دیگر در این ارتباط که لازم به آن اشاره شود و دکتر شهیدی مطرح میکند، اینکه محل دفن آن حضرت(س) اکنون دقیقاً مشخص نیست، آیا حضرت فاطمه سلام الله علیها در بقیع، خانه خود یا روضه منوره پیغمبر دفن است و همینطور سن شهادت ایشان، اینها مواردی است که دکتر شهیدی میگوید: «احتمال دارد از اسرار الهی باشد». مشهور علمای شیعه 95 روز را صحیح میدانند * پس با این اوصاف، قول ۹۵ روز صحیحتر است؟ ـ قول 95 روز اکنون به عنوان قول صحیحتر پذیرفته شده است، وقتی میگویم به سبب اینکه گفته شده رسمالخط مشکل داشته و نتوانستند بفهمند این واقعه «سبع» است یا «تسع» که چون آن موقع نقطه گذاشته نمیشده و همچنین دندانهای درشت حروف مشخص نبوده است، اگر ما این را بپذیریم، از نظر ارزش هر دو یکسان هستند، یعنی اینکه ما چه هفت بخوانیم و چه 9 ارزش آن یکسان است، منتها شاید با توجه به برخی شواهد و قرائن، علمای ما قول دوم را ترجیح دادند و البته برای عرض ارادت ساحت مقدس حضرت زهرا علیهاالسلام هر دو قول را ما بزرگ میشماریم و نسبت به ذات مقدس آن حضرت(س) در هر دو قول اظهار سوگ و مصیبت میکنیم. حضرت زهرا(س) به مرگ ظاهری یا بیماری از دنیا نرفته است/ منابع اهل سنت شهادت صدیقه طاهره را تائید میکنند
 

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
فاطمه زهرا(س) غاصبان خلافت را بایکوت کرد منتها همین «ابن قتیبه» بعد از آن حوادثی که پدید آمد، نقل میکند که حضرت زهرا (س) با وجود قضایای فدک و برخوردی که صورت گرفت، خلیفه را تحریم کرده بود و با او سخن نمیگفت که به اصطلاح امروز بایکوت کرده بود و حتی اگر سلام هم میکردند، جواب سلام آنها را نمیداد تا اینکه خبر رسید، دختر پیغمبر در بستر بیماری است و عنقریب از دنیا خواهد رفت، لذا مردم مدینه ابتدا زنان انصار، بعد مردانشان، بعد مهاجرین آمدند که در حقیقت هم عیادت و هم وداع با حضرت زهرا میکردند، به طوری که کسی جز خلفای اول و دوم نماند، اینها دیدند که به زودی دختر پیغمبر(ص) از دنیا خواهد رفت و اگر به عیادت ایشان نروند، مشکل پدید خواهد آمد و برای اعتبار و حیثیتشان سخت خواهد بود و چون حضرت زهرا (س) آنها را تحریم کرده بودند و اجازه ورود به آنها نمیداد، امیرالمومنین علیهالسلام را در فشار قرار دادند که برای آنها از حضرت زهرا(س) اذن ورود بگیرند و امیرالمومنان(ع) مقاومت میکردند تا اینکه حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام متوجه شدند که امام علی (ع) در فشار است و لذا جمله عجیبی دارد و این نشان از اوج ولایت مداری سرور بانوان دو عالم دارد که حضرت زهرا(س) به امیرالمومنان(ع) عرض کرد: «خانه، خانه تو است و من هم کنیز تو هستم و اختیار با شماست»، یعنی به اینها اجازه بدهید بیایند و حضرت هم اجازه داد و اینها وارد شدند. باز «ابن قتیبه» نقل میکند که آنها سلام کردند، حضرت زهرا(س) که به علت صدمات جسمی و روحی بستری بودند، جواب سلام آنها را نداد و روی مبارکش را برگرداند. خلیفه اول از اقداماتی که کرده بود، شروع به عذرخواهی کرد، حضرت(س) پاسخ آنها را نداد و در حقیقت بدون آنکه به آنها نگاه کند فرمود: «من هر دوی شما را قسم میدهم که به خدا که آیا این کلام را از پدرم(ص) نشنیدید که فرمود؛ فاطمه پاره تن من است و هر کس او را بیازارد، من را آزرده است و هر کس مرا بیازارد، خدا را آزرده است»، هر دو تصدیق کردند که این کلام را از رسول خدا (ص)شنیدند، حضرت(س) وقتی این اقرار را از آنها گرفت، دستان مبارکش را به آسمان بلند کرد و به خدا عرضه داشت: «خدایا اینها به شدت مرا آزردند و بدین ترتیب رسول تو و تو را آزردند و من از اینها نخواهم گذشت تا در روز قیامت در کنار پدرم از اینها دادخواهی کنم» که ابوبکر به شدت از این سخن حضرت(س) منقلب شد و تعادل خود را از دست داد و به هم ریخت، اما خلیفه دوم به او گفت: شایسته نیست خلیفه رسول خدا از سخنان یک زن اینگونه منقلب و منفعل شود، ما وظیفه دیدار و عیادت از یک بیماری را داشتیم که انجام دادیم! دست وی را گرفت و از خانه بیرون رفت و عجیب این است که «ابن قتیبه دینوری» از علمای برجسته اهل تسنن در کتابش برخی از منابع و مصادر قدیمی تاریخ اسلام آورده است که آنها اشاره میکنند، چند روز بعد از این واقعه هم حضرت صدیقه کبری علیهاالسلام جان به جان آفرین تسلیم کرد. حضرت فاطمه(س) نخستین شهید راه ولایت است/ فاطمه(س) با اینکه زن است، مظهر ولایتمداری و ایثارگری است * اشاره داشتید که برگزاری مراسم ایام فاطمیه و روزهایی که مردم در شهادت دردانه پیامبر اعظم(ص) به سوگ مینشینند، شاید سری از اسرار باشد تا یاد و نام بی بی دو عالم علیهاالسلام همواره زنده نگه داشته شود. چرا علما همواره در تکریم و بزرگداشت سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) تاکید دارند و آن را جزو شعائر اسلامی میدانند؟ - حضرت زهرا سلام الله علیها مقامی آنچنان رفیع دارد، به طوری که تنها کسی است که رسول خدا(ص) و سرآمد خلقت، در عمر مبارکشان دست ایشان را بوسیده و آن حضرت(س) را میبوئیدند و میفرمود: «من از فاطمه بوی بهشت را استشمام میکنم»، همین طور پیغمبر(ص) در برابر او به قامت بر میخواست و به استقبال او جلو میرفت و صبر نمیکرد که حضرت زهرا(س) به او برسد، خود به سوی او میرفت، این حرکت از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم راجع به هیچ کس نداریم، نه از باب اینکه ایشان فرزند پیغمبر(ص) بود و یا یک عاطفه پدری به فرزند داشته باشد، خیر! پیغمبر فرزندان دیگری هم داشت، راجع به هیچ کدام از آنها چنین نکرده بود، این به سبب مقام عظیم حضرت صدیقه کبری (س) است. حتی علمای شیعه اختلاف دارند که مقام آن حضرت(س) برتر است یا مقام امیرالمومنین(ع) و برخی معتقدند که فقط بعد «ولایت» امیرالمومنان علیهالسلام از ایشان برتری دارد؛ یعنی چون امیرالمومنین(ع) ولی خدا، پس از پیغمبر(ص) بر خلایق است، از این جهت به حضرت زهرا(ع) ولایت دارد و فقط برتری از این باب است، لذا شخصیت بسیار بزرگواری است که از همه ائمه مقامش بالاتر و ام الائمه و اولین شهید راه ولایت است، باید گفت در حضرت زهرا(س) یک ویژگی خاص وجود دارد که آن حضرت را به تمام معصومین و تمام شخصیتهای عظیمالشأن بینظیر کرده است و آن با وجود اینکه آن حضرت (س)، زن هست و از زنان تکالیفی همچون مردان خاسته نشده است، اما مظهر ایثار و ولایتمداری . از دیدگاه حضرت زهرا (س) بهترین زنان کسانی هستند که مردان نامحرم آنها را نبینند و او نیز مردان نامحرم را نبیند -که این دیدگاه پیغمبر هم هست- یک چنین جایگاهی یک زن مسلمان دارد که برترین آنها خود حضرت فاطمه سلام الله علیهاست، اما در آنجایی که پای دفاع از ولایت به پیش میآید، در جمع نامحرمان نامرد که با بیتفاوتی نظارهگر غصب خلافت و کنار زدن ولی خدا بودند، آن چنان خطابهای را در دفاع از ولایت بیان میکند که تاریخ را متحیر کرده است، لذا از این جهت آن بزرگوار مظهر ولایتمداری و ایثارگری است و آن هم به عنوان نخستین کس در این عرصه وارد شد و از جان مبارک خود هم مایه گذاشت، یک ویژگی استثنایی دارد که باید شهامت آن حضرت و علل شهادت آن حضرت به خوبی دریابیم و بزرگ بداریم و با الگوگیری از الگوی بینظیر بشریت، بتوانیم به سیره آن حضرت(س) عمل کنیم.
 

ایلماه

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
35338_zvJiaddk.jpg

... !!! سوسوی چشمانم هنوزم سالهاست که از دروازه شهر مدینه برنمی دارد تا شاید تابوتی خالی از منزل مولا علی به سوی کوفه و یا شاید به بقیع و یا شاید جایی دیگر در حال حرکت باشد و شاید " بضعه منی " در کنار مزار شریف پدر !!! آرمیده باشد ...
دژخیمان مدینه ، جغدهای سبک سر اصحاب سقیفه بنی ساعده ، در پی احقاق و جبران احقاد و کینه های بدر ،خیبر و حنین و دوران جاهلیت !!! دنبال فرصتی هستند تا شاید جسارتی همانند کوجه های خاک آلود بنی هاشم ، برپیکر نحیف و زخم خورده همسر مولا علی (ع) ، نمایند ...
ولی آن روزگار تنهای حیدر کرار ، طور دیگری رقم میخورد و قبر نازنین زهرا (س) همچنان مخفی می ماند تا صدای " انا المهدی " فرزند زهرای اطهر ، رازهای نهفته آلبیت (ع) و اسرار آل محمد(ص) را آشکار سازد ...
ولی هرچه نگاه میکنم ذهنم معطوف حرکت تابوت روانی است که اینچنین در مضمنون این شعر نقش بسته است :
تابوته ویردیلر حرکت زینب آغلادی گویا ایدوب آناسینا بو نوعی کشف راز

ظلمت گیجه آنا گیدوسن هانسی منزله ترک ایلوسن حسینوی ای بانوی حجاز

قال بو گیجه بیزیله سحر باری دوش یولا شب زنده داریلر گیجه دن ایتمز احتراز
 

ایلماه

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
35338_UJNTUDVc.jpg
سیب...
دردانه پدر ، فاطمه (فداها ابوها) ...
یتیمی مادر در کودکی ...
گل یاس زیبای علی ، فاطمه !
مادر حسینین ، سیدان شباب اهل الجنه ، فاطمه !
فریاد رسالت زینب در کربلا است ،فاطمه ! (ما رایت الا جمیلا) ...
بوی غربت سیب احمدی از بقیع می وزرد که زمان احیاء فاطمیه در راه است (الیس بصبح قریب) ...
اهل یقین را سرمه دیده و بینش معرفت شناسی ولایت است فاطمه !
اهل جهاد و مجاهدان فی سبیل الله را قطب نمای شناخت تکلیف و رسالت در فضای غبارآلود قتنه است فاطمه !
سیب محمدی است فاطمه !
پدر فاطمه فرمود:
یا فاطمه! هر کس بر تو درود و صلوات بفرستد، خداوند او را می آمرزد و در بهشت کنار من خواهد بود.

لیک با صلوات بر فاطمه (س) ، سیب معطر تشیع ، فضای دلها را نوازشی بهشتی می دهیم که :

اللهم صل علی فاطمه و امها وابیها و بعلها و بنیها و السر المستودع فیها أن تصلی على محمد و آل محمد *
 

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
297152_906.jpg

 

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
«بلى كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته السماء»[SUP] (1) [/SUP] روزى چند از اين ماجرا نگذشته بود كه حادثه ديگرى رخ داد.:دهكده فدك ملك شخصى نيست و نبايد در دست دختر پيغمبر بماند!حاكم مسلمانان بمقتضاى راى و اجتهاد خود نظر مى‏دهد:آنچه بعنوان (فى‏ء) در تصرف پيغمبر بود،جزء بيت المال مسلمانان است و اكنون بايد در دست‏خليفه باشد.بدين جهت عاملان فاطمه (ع) را از دهكده فدك بيرون رانده‏اند. فدك چنانكه نوشتيم،چون با نيروى نظامى گرفته نشد،و مردم آن با پيغمبر آشتى كردند، خالصه او بحساب مى‏آمد.وى نخست در آمد اين مستغل را بمصرف مستمندان بنى هاشم، شوى دادن دختران،داماد كردن پسران آنان،و مصرف‏هاى ديگر مى‏رسانيد.سپس آنرا بدخترش فاطمه داد[SUP] (2) [/SUP]اكنون خليفه چنين تشخيص داده است كه پيغمبر بعنوان رئيس مسلمانان در آن مال تصرف مى‏كرده است،نه بعنوان مالك.پس حالا هم حق تصرف در آن با حاكم است،نه با دختر پيغمبر.فاطمه (ع) ناچار نزد ابو بكر رفت و گفتگوئى چنين ميان آنان رخ داد: -ابو بكر!وقتى تو بميرى ارث تو به چه كسى مى‏رسد؟ -زنان و فرزندانم! -چه شده است كه حالا تو وارث پيغمبرى نه ما؟ -دختر پيغمبر!پدرت درهم و دينارى زر و سيم بجا نگذاشته! -اما سهم ما از خيبر و صدقه ما از فدك چه مى‏شود؟ -از پدرت شنيدم كه‏«من تا زنده هستم در اين زمين تصرف خواهم كرد و چون مردم مال همه مسلمانان خواهد بود»[SUP] (3) [/SUP]. -ولى پيغمبر در زندگانى خود اين مزرعه را به من بخشيده است! -گواهى دارى؟ -آرى.شوهرم على (ع) [SUP](4) [/SUP]و ام ايمن گواهى مى‏دهند. -دختر پيغمبر مى‏دانى كه ام ايمن زن است و گواهى او كامل نيست.بايد زنى ديگر هم گواهى دهد. يا مردى را گواه بياورى. و بدين ترتيب فدك بتصرف حكومت در آمد. آيا گفتگو بهمين صورت پايان يافته؟آيا پيغمبر فدك را بدخترش نبخشيده است؟آيا راويان عصر بنى اميه و عباسيان و گروههاى ديگر تا آنجا كه توانسته‏اند،داستان را شاخ و برگ نداده‏اند.حديث‏ها نساخته و عبارت‏هاى حديث را فزون و كم نكرده‏اند؟چنانكه بارها نوشته‏ام روايت‏سازى و يا دگرگون ساختن متن روايت‏ها در آن دوره‏ها كارى رايج‏بوده است. نقادان حديث‏شمار روايت‏هاى ساخته شده را افزون از چهار صد هزار نوشته‏اند[SUP] (5) [/SUP]اينجاست كه براى دريافت‏حقيقت‏بايد از قرينه‏هاى خارجى كمك گرفت. ما مى‏دانيم در طول دويست‏سال پس از اين واقعه،فدك چند بار دست‏بدست گشته است. عثمان آنرا تيول مروان بن حكم كرد[SUP] (6) [/SUP]و بقولى معاويه آنرا تيول مروان ساخت[SUP] (7) [/SUP]و همچنان تا پايان حكومت امويان اين مزرعه در دست آنان مى‏بود. چون عمر بن عبد العزيز به خلافت رسيد گفت:فدك از آن پيغمبر بود.خود به قدر نياز از آن برمى‏داشت و مانده را به مستمندان بنى هاشم مى‏بخشيد،و يا هزينه عروسى آنان مى‏كرد. پس از مرگ پيغمبر فاطمه از ابو بكر خواست فدك را بدو دهد وى نپذيرفت.عمر نيز چون ابو بكر رفتار كرد.گواه باشيد.من در آمد فدك را به مصرفى كه داشته است مى‏رسانم[SUP] (8) [/SUP]. در سال دويست و ده هجرى مامون فدك را به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند.فرمانى كه از جانب او به قثم بن جعفر عامل مدينه نوشته شده چنين است: امير المؤمنين از روى ديانت،و بحكم منصب خلافت،و بخاطر خويشاوندى با رسول خدا صلى الله عليه و سلم،از ديگر مسلمانان به پيروى سنت پيغمبر،و اجراى امر او،و پرداخت عطايا،و صدقات جارى به مستحقان و گيرندگان آن سزاوارترست.خدا امير المؤمنين را توفيق دهد و از لغزش باز دارد.و او را بكارى كه موجب قربت اوست و دارد. رسول خدا (ص) فدك را به فاطمه دختر خود صدقه داد.اين واگذارى در زمان پيغمبر امرى آشكار و شناخته بود،و خاندان پيغمبر در آن اختلافى نداشتند.فاطمه تا زنده بود حق خود را مطالبه مى‏كرد.امير المؤمنين لازم ديد فدك را به ورثه فاطمه برگرداند،و آنرا بايشان تسليم نمايد،و با اقامت‏حق و عدالت،و با تنفيذ امر رسول خدا و اجراى صدقه او به پيغمبر تقرب جويد.امير المؤمنين دستور داد اين فرمان را در ديوان‏ها ثبت كنند و به عاملان وى در شهرها بنويسند.هر گاه پس از آنكه رسول خدا از جهان رفت،رسم چنين بوده است كه در موسم (ايام حج) در جمع مسلمانان اعلام مى‏كرده‏اند: هر كس صدقه‏اى يا بينه‏اى يا عده‏اى دارد سخن او را بشنويد و به پذيريد،فاطمه رضى الله عنها سزاوارتر است كه گفته او درباره آنچه پيغمبر براى او قرار داده است تصديق شود.امير المؤمنين به مولاى خود مبارك طبرى مى‏نويسد،فدك را هر چه هست و با همه حقوقى كه بدان منسوب است،و هر چند برده كه در آن كار مى‏كند،و هر مقدار غله كه درآمد آن مى‏باشد، و نيز ديگر متعلقات آن به ورثه فاطمه دختر پيغمبر برگرداند. امير المؤمنين توليت فدك را به محمد بن يحيى بن حسين بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب و محمد بن عبد الله بن حسن بن على بن حسين بن على بن ابى طالب مى‏دهد،تا در آمد آنرا به مستحقان آن برسانند.توقثم بن جعفر!از دستور امير المؤمنين و طاعتى كه خدا ويرا بدان ملزم ساخت،و توفيقى كه در تقرب خود و پيغمبر خود نصيب او فرمود،آگاه باش و كسان خود را نيز از آن آگاه ساز.و محمد بن يحيى و محمد بن عبد الله را بجاى مبارك طبرى بگمار.و آنانرا در كار افزون كردن محصول فدك و آبادانى نمودن آن يارى كن ان شاء الله.روز چهار شنبه دوم ذو القعده سال دويست و ده.[SUP] (9) [/SUP]دعبل خزاعى شاعر شيعى مشهور قرن دوم و نيمه اول قرن سوم در اين باره گفته است: اصبح وجه الزمان قد ضحكا×برد مامون هاشم فدكا[SUP] (10) [/SUP] در فرمان مامون جمله‏اى مى‏بينيم كه اهميتى فراوان دارد: «واگذارى فدك به فاطمه (ع) در زمان پيغمبر امرى آشكار و شناخته بوده است.و خاندان پيغمبر در آن اختلافى نداشته‏اند» اين فرمان در آغاز قرن سوم هجرى يكصد سال پيش از مرگ طبرى و يكصد و سى سال پيش از مرگ بلاذرى نوشته شده.فرمان خليفه‏اى است‏به مامور خود،يعنى فرمانى رسمى و سندى دولتى است.از مضمون آن جمله كه در فرمان آمده است،چنين فهميده مى‏شود كه آنچه در روزهاى نخستين پس از مرگ رسول خدا رخ داد،مصلحت‏بينى‏هاى سياسى بوده.و اين مصلحت‏بينى سنت جارى را تغيير داده است.اگر غرض مامون تنها دلجوئى از خاندان على (ع) و جلب عواطف شيعيان آنان بود،مى‏بايست كارى نظير آنچه عمر بن عبد العزيز كرد انجام دهد.و تنها درآمد فدك را به فرزندان فاطمه (ع) واگذارد،و نيازى نمى‏بود كه خط بطلان بر كردار گذشتگان بكشد. از اين گذشته اگر فدك صدقه‏اى بوده كه پيغمبر به موجب شئون امارت مسلمانان در آن دخالت مى‏كرده است،چگونه بفاصله ربع قرن پس از مرگ وى خليفه‏اى آنرا تيول خويشاوند خود مى‏كند.بر فرض كه به تشخيص عمر بن عبد العزيز (اگر آنچه بلاذرى نوشته است رست‏باشد) ملكيت دختر پيغمبر بر اين مزرعه مسلم نباشد،صدقه‏اى بوده است كه بايد باو و پس از او به فرزندان او برسد چنانكه خود وى هم در فرمانى كه در اين باره صادر كرد چنان نوشت. بارى چنانكه در آغاز كتاب نوشتيم گفتگوئى كه در طول تاريخ بر سر اين مساله در گرفته،و فصلى از كتاب‏هاى كلامى،تاريخ و سيره بدان اختصاص يافته،بخاطر اين نيست كه اين دهكده بايد در دست دختر پيغمبر و فرزندان او باشد يا در دست‏حكومت وقت.و اگر فاطمه (ع) نزد خليفه وقت رفت و از او حق خود را مطالبه كرد،نه از آنجهت‏بود كه نانخورش براى خود و فرزندانش مى‏خواست.مشكل او اين بود كه اين اجتهاد مقابل نص نخستين و آخرين اجتهاد نيست.فردا اجتهادى ديگر پيش مى‏آيد و همچنين...آنگاه چه كسى مانت‏خواهد كرد كه خليفه ديگرى با اجتهاد خود دگرگونى‏هاى اساسى در دين پديد نياورد؟ چنانكه مدعيان او نيز چنين تشخيص دادند،كه اگر بموجب ادعا و گذراندن گواه امروز مزرعه‏اى را كه مطالبه مى‏كند بدو برگردانند،فردا مطالبه ديگر حقوق خود را خواهد كرد. پيش بينى فاطمه (ع) درست درآمد.چهل سال پس از اين حادثه تغييراتى بنيادى در حكومت پديد آمد كه هم مخالف سنت پيغمبر و هم بر خلاف سيرت جارى عصر راشدين بود. درباره نتيجه‏گيرى از رفتار مدعيان دختر پيغمبر (ص) ،ابن ابى الحديد معتزلى نكته‏اى را با ظرافت طنزآميز خود چنين مى‏نويسد: از على بن فارقى مدرس مدرسه غربى بغداد پرسيدم: فاطمه راست مى‏گفت؟ -آرى! اگر راست مى‏گفت چرا فدك را بدو برنگرداندند؟وى با لبخندى پاسخ داد: -اگر آنروز فدك را بدو مى‏داد فردا خلافت‏شوهر خود را ادعا مى‏كرد و او هم مى‏توانست‏سخن وى را نپذيرد.چه قبول كرده بود كه دختر پيغمبر هر چه مى‏گويد راست است. بارى چون دختر پيغمبر دانست كه خليفه از راى و اجتهاد خود نمى‏گذرد،و آنرا بر سنت جارى مقدم مى‏دارد،مصمم شد كه شكايت‏خود را در مجمع عمومى مسلمانان مطرح كند. پى‏نوشتها: 1.آرى از همه آنچه آسمان بر آن سايه انداخت تنها،فدك در دست ما بود (از نامه امير المؤمنين على عليه السلام به عثمان بن حنيف) . 2.تفسير در المنشور ج 4 ص 177.تفسير ابن كثير ج 3 ص 36 و رك ص 97 همين كتاب. 3.فتوح البلدان ج 1 ص 36.انساب الاشراف ص 519. 4.در روايتى رباح مولاى رسول الله. 5.الغدير ص 290 ج 5. 6.المعارف ص 84.تاريخ ابو الفدا ج 1 ص 168.سنن بيهقى ج 6 ص 301 العقد الفريد ج 5 ص 33.شرح نهج البلاغه ج 1 ص 198 بنقل از الغدير ج 8 ص 236-238. 7.فتوح البلدان ج 1 ص 37. 8.فتوح البلدان ج 1 ص 36. 9.بلاذرى فتوح البلدان ج 1 ص 37-38. 10.از اينكه مامون فدك را به بنى هاشم برگرداند،روى روزگار خنديد. (ديوان دعبل ص 247) .
 

دریا یکتادل

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
فاطمه جان! آمدنت را به خاطر می آورم؛ تو را از بهشت آورده بودند. یادت می آید؟!

پدر، چهل روز هجران دید؛ راست می گویم، فاطمه جان! از خلوتِ «حرا» بپرس!
و مادر، چقدر رنج کشید از زخم زبان های زنان قریش و بنی هاشم!
و «مریم» آمد؛ و «آسیه» و «ساره» هم بودند؛ و همه اینها فقط به خاطر تو بود.



تو آمدی و تا واپسین روزهای زندگیِ مادر، با او بودی. آن روزهای تلخ اسارت را به خاطر داری؟
چشم های مادر، سنگین شده بود و تو در کنارش بودی. انگار تو مادر بودی و او فرزند!
همان سان که «مادر پدر» نیز شدی و مادر فقط چند روز پیش از آزادی، پرواز کرد!

چقدر رنج کشیدی، فاطمه جان! پیش از هجرت...
و چقدر محجوب بودی، آن گاه که به خانه علی علیه السلام رفتی.
و تو ـ هیچ گاه ـ از او چیزی نخواستی.
چقدر مظلوم بودی!



و چقدر مظلوم بودی و علی از تو هم، مظلوم تر.
و آن گاه که پدر، در بسترِ ارتحال افتاد، قلبت شکست.
هیچ وقت، تو را چنین غمگین ندیده بودم.
پدر که گریه هایت را دید، در آغوشت کشید؛ هر چند خود نیز می گریست!
راستی! نگفتی پدر، برایت چه گفت؟

چه زود او را فراموش کردند و حرف هایش را!
چه زود، تو را خشمگین کردند و خدا را.
آمده بودند تا علی را بِبَرند. یادت می آید؟
هر چند، به یاد آوردنش نیز قلبم را می آزارد.
هر چند، هیچ کس نمی خواهد تو را به یاد بیاوَرَد، اما من شهادت می دهم
خونِ تو را و کودک نیامده ات را و «فضه» نیز با من همزبانی خواهد کرد آغوشِ گرم و خونینت را

تمامِ مظلومیت، در چشم های علی علیه السلام جمع شده بود و ریسمان، فریاد را در گلویش می شکست.

دیگر وقتِ نشستن نبود. انگار پیامبر بود که برخاست و از پسِ پرده ـ در مسجد مدینه ـ سخن گفت؛

برآشفت و تو ـ دیگر ـ هیچ نگفتی؛ هر چند کودکانت را در برابر دیدگان اشکبارِ علی علیه السلام در آغوش گرفتی؛
هر چند علی علیه السلام 30 سال، تنها شد؛ هر چند...


مهدی خلیلیان

انجمن قاریان قران کریم
 
بالا