اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س) و اسامی ۱۲ نفری که هنگام تعرضِ مهاجمان داخل خانه بودند

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
[h=2]حجتالاسلام احمد عابدی رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم به مناسبت ایام فاطمیه یادداشتی را با عنوان «آتش در خانه وحی» در پایگاه شخصی خود نوشته و طی آن اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س) و حاضران در این خانه را نام برده است.[/h]

[h=4]خانه امیرالمؤمنین(ع) و فاطمه زهرا(س) تنها خانهای بود که یک درب به داخل مسجد النبی(ص) و یک درب به بیرون داشت.(و سدّ الابواب الّا بابه)

این خانه چند بار مورد تعدّی و حرمتشکنی قرار گرفت، عبدالملک مروان این خانه را تخریب کرد (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 211) و در موقع اخذ بیعت برای خلافت خلیفه اول و برای تثبیت موقعیت او این خانه مورد هجوم واقع شده و به آتش کشیده شد.
مسعودی در «اثبات الوصیة» صفحه 123 گوید: فهجموا علیه و اُحرقوا بابه.
* مشهور بودن آتش زدن خانه فاطمه(س) و استناد عبداللهبن زیبر به آن
آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(س) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش میزنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت نکرده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد و بنیهاشم را در شعب جمع کرده و میخواست آنها را زنده زنده در آتش بسوزاند.(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 77)
این هم یک نوعی آزادی و دموکراسی است که اول بر حکومت مسلط شوند و سپس شروع به بیعت گرفتن کرده و هر کس مخالف باشد، باید خانه او را آتش زده و اهل خانه نیز در آتش سوزانده شوند! در شهر مدینه تمام مردم انصار- که اکثریت شهر بودند- و بخش عمدهای از مهاجر طرفدار حضرت علی(ع) بودند، اینان که اکثریت را تشکیل میدادند مخالف بیعت با خلیفه اول بودند و چون حکومت آنان مشروعیت الهی نداشت سعی کردند مشروعیت مردمی را با تهدید و تطمیع دست و پا کنند.

کسی که بعداً خودش خلیفه شد به درب منزل حضرت علی(ع) آمد - در حالیکه حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) و طلحه و زبیر و عدهای از بزرگان قبایل مهاجر و انصار داخل منزل بودند و از بیعت خود داری میکردند- و گفت: یا برای بیعت با ابوبکر بیرون میآیید و یا آنکه خانه را با اهل آن به آتش میکشم، زبیر شمشیر خود را برهنه کرد و از منزل بیرون آمد ولی مهاجمان به خانه، او را سنگ باران کرده و سپس او را دستگیر کردند.(تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443).

و این گونه مخالفان را سرکوب کردند. آنان که طرفدار مشروعیت الهی و خواهان اجرای دستورات رسول خدا(ص) بودند مورد تهدید و آتش زده شدن خانه و فرزندان شدند و نوع جدیدی از دموکراسی پایه ریزی شد که امروزه نیز شبیه آن در کشور بحرین و عربستان مشاهده می شود.


* اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)


1- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف میکرد، بنابراین معلوم میشود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابیالحدید، جلد 6، صفحه 51).

2- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651).
3- اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفتهاند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).
4- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47)
5- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک)
6- خالد بن ولید (همان مدرک).
7- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48).
8- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185).
9- مغیرة بن شعبه (همان مدرک).
10- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185)
11- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)
12- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12).
13- قنفذ (همان مدرک)
14- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)
15- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)
16- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)
17- معاویه بن ابیسفیان (وقعه صفین، صفحه 163)
18- عمروبن عاص (همان مدرک).
19- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).


اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند.



و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند عبارتند از:


1- حضرت علی(ع)

2- حضرت فاطمه زهرا(س)
3- امام حسن(ع)
4- امام حسین(ع)
5- زبیر (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443)
6- طلحه (همان مدرک)
7- ثابت بن قیس (شرح نهج البلاغه، جلد2، صفحه 50)
8- سعد بن ابیوقاص (همان مدرک)
9- مقداد (همان مدرک)
10- سلمان (کتاب سلیم، جلد 2 ، صفحه 580).
11- ابوذر (همان مدرک)
12- عباس بن عبدالمطلب (الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 11)
13- اکثر بنی هاشم، ابن ابی الحدید یک مرتبه گفته جمهور هاشمیین و سادات داخل خانه بودند (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 48) و یک مرتبه گفته مردمی از بنیهاشم داخل خانه بودند(شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 56).



به هرحال جای این سؤال باقی است که حکومتی که مشروعیتی نداشت و هنوز عده زیادی با آن بیعت نکرده بودند، چگونه حق داشت خانه وحی را به آتش کشد، انسانهای بیگناه بلکه معصوم را بکشد و عدهای را تهدید و مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دهد؟ و چگونه عدهای این گونه حکومتی را جانشین حکومت رسول خدا(ص) میدانند؟ امیرالمؤمنین علیهالسلام خلیفه و جانشین حکومت رسول خدا است که میگوید: اگر همه دنیا را به من بدهند در برابر آنکه به مورچهای ستم کنم هرگز نخواهم پذیرفت.


منبع : خبر آنلاین شماره خبر

[/h][h=4]62303[/h]
 

ashr

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
با سلام و احترام
بزرگوار یک سوال پیش میاد اینهمه از یاران مولا(ع) در خانه بوده اند و حضرت زهرا(س) رفتند پشت در؟ و یا اینکه این همه از یاران بوده اند و هیچ عکس العملی در مقابل اینکار نشان ندادند و اجازه دادند 40 مرد جنگی در خانه را آتش بزنند و بازکنند که بی بی لای در و دیوار بمانند؟
ممنون میشم از پاسختون...
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
با سلام و احترام
بزرگوار یک سوال پیش میاد اینهمه از یاران مولا(ع) در خانه بوده اند و حضرت زهرا(س) رفتند پشت در؟ و یا اینکه این همه از یاران بوده اند و هیچ عکس العملی در مقابل اینکار نشان ندادند و اجازه دادند 40 مرد جنگی در خانه را آتش بزنند و بازکنند که بی بی لای در و دیوار بمانند؟
ممنون میشم از پاسختون...

در مورد هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله علیها،باید توجه داشت که سه بار هجوم به خانه امیرالمومنین و حضرت زهرا شده است که از این قرار بوده است:

[FONT=&amp]هجوم اول به خانه حضرت زهرا(س) : [/FONT][FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]در هجوم اول قنفذ از طرف ابوبکر ، درب خانه حضرت آمد و از ايشان خواست که براي بيعت نزد ابوبکر رود ، حضرت به او فرمود : چقدر سريع به رسول خدا دروغ بستيد و خلافت و جانشيني آن حضرت را ادعا کرديد که حق شما نيست ...

[/FONT][FONT=&amp]کتاب سليم بن قيس هلالي ص 148 و 149 ، باب قضايا السقيفة على لسان سلمان الفارسي ، باب هجوم قبائل قريش على بيت الوحي وإحراقه ؛ الإمامة و السياسة ـ تحقيق الزيني ـ ج 1 ، ص 19 و 20 ، باب كيف كانت بيعة علي بن أبي طالب كرم الله وجهه ؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586 ؛ تفسير الروح و المعاني - الآلوسي - ج 3 - ص 124.



[/FONT]

[FONT=&amp]هجوم دوم به خانه حضرت زهرا(س) :[/FONT] [FONT=&amp]
[/FONT]
[FONT=&amp]درهجوم دوم دشمنان[/FONT][FONT=&amp] بعد از آتش زدن درب بيت وحي و جسارت به ساحت مقدس صديقه طاهره صلوات الله و سلامه عليها با برخورد شديد آقا امير المؤمنين عليه السلام مواجه شدند و موفق نشدند حضرت امير صلوات الله و سلامه عليه را براي بيعت به مسجد ببرند .

[/FONT]
[FONT=&amp] کتاب سليم بن قيس هلالي ـ به تحقيق اسماعيل انصاري زنجاني ـ ص 149 و150 ؛ باب قضايا السقيفة علي لسان سلمان الفارسي ؛ تفسير الروح و المعاني - الآلوسي - ج 3 - ص 124 ؛ الملل والنحل للشهرستاني المتوفى سنة 548 ( ص 83 طبع مصر تحت إشراف محمد فتح الله بدران ) نقلا عن النظام ؛ اثبات الوصيه، مسعودى شافعي ، ص 143 ؛ الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه، ص160 و 161 با مقدمه دكتر حامد[/FONT][FONT=&amp]داود ؛ المصنف ، ج8 ، ص 572؛ انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586 و ... [/FONT]


[FONT=&amp]هجوم سوم به خانه حضرت زهرا(س):[/FONT][FONT=&amp]
[/FONT][FONT=&amp]در هجوم سوم دشمن وقتي با مقاومت حضرت زهرا و آقا اميرالمؤمنين صلوات الله و سلامه عليهما مواجه شد بار ديگر وقيحانه به ساحت مقدس ناموس دهر ام ابيها فاطمه زهرا سلام الله عليها جسارت نمودند و حضرت امير عليه السلام را به زور به مسجد بردند و در اين هجوم بود كه حضرت محسن عليه السلام به شهادت رسيد.[/FONT]
[FONT=&amp]


[/FONT][FONT=&amp]کتاب سليم بن قيس هلالي ـ به تحقيق اسماعيل انصاري زنجاني ـ ص 150 و 151 ؛ باب قضايا السقيفة علي لسان سلمان الفارسي ؛ العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر ؛ تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية؛ أنساب الأشراف ج1، ص 253، باب أمر السقيفة ؛ كتاب سليم بن قيس - تحقيق اسماعيل الأنصاري زنجاني - ص 153 ؛ دلائل الإمامة ص 134، باب حديث فدک ، باب خبر وفاتها و دفنها عليها السلام وما جري لأميرالمؤمنين عليه السلام مع القوم ؛ بحار الأنوار ج 43[/FONT][FONT=&amp]، ص 170،[/FONT][FONT=&amp] باب 7 حديث رقم 11 ؛ مناقب آل أبي طالب ، باب مناقب فاطمة الزهراء سلام الله عليها في حليتها و تواريخها سلام الله عليها ، ج3 ، ص 358 ؛ الاختصاص - الشيخ المفيد - ص 183 – 185؛ ميزان الإعتدال ترجمه 551 « احمد بن محمد السري بن يحيي بن أبي دارم المحدث » ج 1 ، ص 283 [/FONT][FONT=&amp]؛ [/FONT][FONT=&amp]لسان الميزان: ترجمه 824 ، احمد بن محمد ج1 ، ص 268 ؛ الوافى بالوفيات: ج 5 ، ص347 ؛ فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .[/FONT]





لازم به ذکر است که اینها درب خانه ای آمدند که پیامبر(ص) 75 یا 95 روز پیش از این از مقابل ان خانه رد نمیشد مگر اینکه سلام به اهل خانه میداد...و مردم چنان به پیامبر ارادت داشتند که اب وضوی پیامبر(ص) روی زمین نمیریخت حال باید فهمید که چرا حضرت زهرا (س)پشت رد میآید؟...برای اینکه بدانند این همان خانه و اهل آن همانهایند که پیامبر(ص) بر آنها درود می فرستاد و دختر پیامبر در این خانه است.....حال متنهای زیر هم بخوانید ببینید چه شد.....


علامه شمس الدين ذهبى در سير اعلام النبلاء و ميزان الإعتدال و حافظ ابن حجر عسقلانى در لسان الميزان به نقل از ابن أبي دارم مىنويسند :

إنّ عمر رفس فاطمة حتّى أسقطت بمحسن.

عمر به فاطمه لگد زد که سبب سقط محسن گرديد.

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ) ميزان الاعتدال في نقد الرجال، ج 1، ص 283، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولى، 1995م؛

الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي748هـ)، سير أعلام النبلاء، ج 15، ص 578، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة - بيروت، الطبعة: التاسعة، 1413هـ؛
العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي852 هـ) لسان الميزان، ج 1، ص 268، تحقيق: دائرة المعرف النظامية - الهند، ناشر: مؤسسة الأعلمي للمطبوعات - بيروت، الطبعة: الثالثة، 1406هـ – 1986م.


عبد الرحمن بن عوف به هنگام بيمارى ابوبكر به ديدارش رفت و پس از سلام و احوالپرسى، با او گفت و گوى كوتاهى داشت. ابوبكر به او چنين گفت:

من در دوران زندگى بر سه چيزى كه انجام دادهام تأسف مىخورم ، دوست داشتم كه مرتكب نشده بودم ، يكي از آنها هجوم به خانه فاطمه زهرا بود ، دوست داشتم خانه فاطمه را هتك حرمت نمىكردم؛ اگر چه آن را براى جنگ بسته بودند... .
الخرساني، أبو أحمد حميد بن مخلد بن قتيبة بن عبد الله المعروف بابن زنجويه (متوفاى251هـ) الأموال، ج 1، ص 387؛

الدينوري، أبو محمد عبد الله بن مسلم ابن قتيبة (متوفاي276هـ)، الإمامة والسياسة، ج 1، ص 21، تحقيق: خليل المنصور، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418هـ - 1997م، با تحقيق شيري، ج1، ص36، و با تحقيق، زيني، ج1، ص24؛
الطبري، محمد بن جرير (متوفاي 310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 353، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت؛
الأندلسي، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفاي: 328هـ)، العقد الفريد، ج 4، ص 254، ناشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420هـ - 1999م؛
المسعودي، أبو الحسن على بن الحسين بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 1، ص 290؛
الطبراني، سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم(متوفاي360هـ)، المعجم الكبير، ج 1، ص 62، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ناشر: مكتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانية، 1404هـ – 1983م؛
العاصمي المكي، عبد الملك بن حسين بن عبد الملك الشافعي (متوفاي1111هـ)، سمط النجوم العوالي في أنباء الأوائل والتوالي، ج 2، ص 465، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود- علي محمد معوض، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1419هـ- 1998م.





اما سوال کردید...
40 مرد جنگی در خانه بودند .و کاری نکردند مهمتر از همه انان حضرت علی (ع) بود که کندن در قلعه خیبر توسط آنحضرت انجام شده بود سوال را تغییر میدهیم که:

چرا حضرت علي (ع) در آن صحنه هيچ واكنشي از خود نشان نداد ؟

اولا: امام علي (ع) در قدم نخست از خود واكنش نشان داد ؛ چنانچه آلوسي مفسر مشهور اهل سنت در اين باره مينويسد :
عمر با غلاف شمشير به پهلوي مبارک فاطمه و با تازيانه به بازوي حضرت زد . فاطمه ، صدا زد : « يا ابتاه » علي (ع) ناگهان از جا برخاست وگريبان عمر را گرفت و بر زمين زد و بر بيني و گردنش کوبيد.
تفسير آلوسي :3/124 .

نقل اين قضيه توسط آلوسي به هر نيتي كه باشد ، نشانگر اين است كه واكنش علي (ع) در منابع معتبر شيعه در قرن اول و دوم شيعه وجود داشته است .

ثانياً: برفرض اين كه واكنشي نشان نداده است ، به همان دليلي بوده كه پيامبر اسلام (ص) در مكه مكرمه ، در قبال، شكنجه صحابه و حتي قتل سميه مادر عمار ياسر واكنش نشان نداد.

ثالثاً: وقتي ياران رسول خدا به خانه عثمان ريختند و متعرض همسر او شده و حتي دست او را با شمشير قطع كردند ، عثمان هيچ واكنشي از خود نشان نداد .


و اینجاست که آن یهودی که زور و بازوی و ذره بی پشت امیر المومنان رو دیده بود به حقانیتش ایمان میاورد و میگوید من دیده ام علی در خیبر چه کرد این دست بسته و ان زور و بازو و این سکوت معنای حقانیت است....

یا علی



 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
در مورد هجوم به خانه حضرت زهرا هم شیعه و هم اهل سنت روایاتی را آوردند که روایت شیعه را در این پست قرار میدهیم:

هنگامي كه به روايات و كتابهاي دانشمندان شيعه مراجعه مي كنيم، جريان را روشن تر و گوياتر مي يابيم، كه به نمونه هايي اشاره مي شود:

1 . سليم بن قيس و عياشي و ... نقل كرده اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتي به در خانه علي عليه السلام رفتند تا او را براي بيعت با ابابكر دعوت كنند، حضرت علي عليه السلام در را باز نكرد، سرانجام عمر با جمعي بر در سراي زهرا عليها السلام آمدند، عمر فرياد برآورد كه: يا علي! از خانه بيرون آمده، با خليفه رسول خدا! ! بيعت كن وگرنه آتش بدين سراي مي زنم . فاطمه برخواست و فرمود: اي عمر! اين چه دشمني است كه با ما داري؟ او جواب داد: در را باز كنيد والا در خانه را به آتش مي كشم! فاطمه زهرا عليها السلام فرمودند: اي عمر! از خدا نمي ترسي؟ ... «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها في الباب فاحرق الباب;
آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بياورند، پس آن را در ميان درب افكند و درب [خانه] را به آتش كشيد .» (1)

2 . امام صادق عليه السلام فرمودند: «والله ما بايع علي حتي راي الدخان قد دخل بيته; (2)
به خدا سوگند! علي عليه السلام بيعت نكرد مگر زماني كه ديد دود وارد خانه اش شده است .»


3 . مفضل به امام صادق عليه السلام عرض كرد: گريه چه پاداش و ثوابي دارد؟
حضرت فرمودند: اگر گريه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نيست . آنگاه مفضل گريه شديد و طولاني نمود و گفت: اي پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنايتكاران] بزرگ تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود . پس حضرت صادق عليه السلام فرمودند:
«ولا كيوم محنتنا بكربلاء، وان كان يوم السقيفة واحراق النار علي باب اميرالمؤمنين والحسن والحسين وفاطمة وزينب وام كلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهي وامر لانه اصل يوم النداب; (3)
نه چون روز محنت ما در كربلا، و گر چه روز سقيفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] اميرمؤمنان و حسن و حسين و فاطمه و زينب و ام كلثوم عليهم السلام و كشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ تر، دردناك تر و تلخ تر است; زيرا اساس روز ندبه ها بود .»


4 . مفضل روايت مفصلي از امام صادق عليه السلام درباره علائم ظهور و كارهاي حضرت حجت عليه السلام بعد از ظهور نقل نموده است، (4)
در بخشي از آن مي خوانيم: حضرت آن روز را به ياد مي آورد و مي گويد: «وجمعهم الجزل والحطب علي الباب لاحراق بيت اميرالمؤمنين وفاطمة ... واضرامهم النار علي الباب; (5)
و جمع نمودنشان هيزم تروخشك بر در خانه، براي سوزاندن خانه علي عليه السلام و فاطمه عليها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه علي عليه السلام] را .»

5 . پيامبر اكرم در يكي از سخنان خويش كه از حوادث آينده خبر مي داد، فرمود: «واما ابنتي فاطمة فانها سيدة نساء العالمين ... واني لما رايتها ذكرت ما يصنع بها بعدي كاني وقد دخل الذل بيتها وانتهكت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و كسر جنبها واسقطت جنينها وهي تنادي يا محمداه فلاتجاب وتستغيث فلاتغاث; (6) و اما دخترم فاطمه، سيده زنان جهانيان [از ابتدا تا انتهاي آفرينش] است ... و من آن گاه كه فاطمه ام را مي بينم به ياد آنچه كه با او رفتار مي شود [از ستمها و اهانتها] مي افتم . گويا مي بينم كه خواري به خانه او راه يافته، و حرمتش هتك، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگيري بعمل آمده، و پهلويش شكسته و فرزندش سقط شده و او ناله مي زند يا محمدا! پس جواب داده نمي شود و كمك مي خواهد، سپس كمك نمي شود .»


______________
1) تفسير العياشي، ج 2، ص 66 - 68; كتاب سليم بن قيس، ص 249 - 253; رياحين الشريعه، ج 1، ص 260 و 270 .
2) بحار، ج 28، ص 390; تلخيص شافي، ج 3، ص 76 .
3) ميرجهاني، نوائب الدهور، ص 192 .
4) بحارالانوار، ج 53، ص 1 - 19 .
5) همان، ص 18 .
6) همان، ج 43، ص 172 - 173، ح 13; ابراهيم الجويني، فرائد السمطين، ج 2، ص 36 .

 

ashr

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
بزرگوار تمام فرمایشات شما درست است...
از یارانی که اسم بردید که داخل خونه بودن چرا کاری نکردند...جریان مولا را میدانم و حتی پیامبر گفته بودند که مولا دست به غلاف شمشیر نبرند...
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بزرگوار تمام فرمایشات شما درست است...
از یارانی که اسم بردید که داخل خونه بودن چرا کاری نکردند...جریان مولا را میدانم و حتی پیامبر گفته بودند که مولا دست به غلاف شمشیر نبرند...

فقط این گونه روایت وجود دارد که :

حدثنا ابن حُمَيْدٍ قال حدثنا جرير عن مغيرة عن زِيَادِ بن كُلَيْبٍ قال أتى عمر بن الخطاب منزل علي وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال والله لأحرقن عليكم أو لتخرجن إلى البيعة فخرج عليه الزبير مصلتا بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.


عمر بن خطاب به خانه علي آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. به آنان گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم؛ مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد درحالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.


الطبري، أبي جعفر محمد بن جرير (متوفاي310هـ)، تاريخ الطبري، ج 2، ص 233، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
بعد شما سه بار هجوم را نقل کردید...پس جریان سیلی به بی بی دو عالم چیست در کوچه ها یبنی هاشم در راه برگشت از مسجد برای گرفتن فدک؟

در مورد سيلي خوردن حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ توسط عمر بايد گفت:
اولاً: اين مسئله با توجه به روحيه خشن عمر و مسئلهي تصاحب خلافت كه به هر قيمتي طالب آن بودند و در اين راه از اسائه ادب و اهانت به پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ إبا نداشتند. اين روحيه عمر و اهانت او به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و اهل بيت او، هم در كتب اهل سنّت و هم در كتب شيعه به آن اشاره و تصريح شده است.
يكي از موارد اهانت به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ توسط عمر كه در كتب معتبر اهل سنّت و شيعه به آن اشاره شده است؛ موقعي بود كه: پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ در آخرين روزهاي حياتشان براي جلوگيري از اختلاف و سوء استفادة بعضي از مهاجرين بعد از رحلت ايشان، قصد داشتند مطالبي را بنويسند و اين بعنوان مدرك و سند باقي باشد و به اين وسيله از اختلاف و سوء استفاده جلوگيري شود.
وقتي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: قلم و دوات و صفحه‎اي بياوريد، تا چيزي بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد.
[1]
عمر بن خطاب در پاسخ گفت: اين مرد هذيان مي‎گويد و متوجه نيست كه چه مي‎گويد. ولي همين عمر وقتي ابوبكر در اواخر عمر و در آن مريضي سخت كه حتي بعضي مواقع بيهوش مي‎شد، قلم و دوات خواست تا خليفه بعد از خود را تعيين كند، نگفت اين مرد هذيان مي‎گويد چرا كه مي‎دانست ابوبكر قصد دارد او را بعنوان وصي و خليفه بعد از خود قرار دهد.
[2] و در راستاي بدست آوردن حكومت تا آنجا پيش رفتند كه در شب عقبه، نقشه قتل پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را كشيدند ولي موفق به اجراي آن نشدند.
و همچنين در غصب فدك و درخواست بازگرداندن آن به توسط حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و ايراد خطبه، وقتي كه ابابكر از جواب عاجز مي‎ماند شروع به اهانت به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ و حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و آل آنها مي‎كند كه اين مطالب بالا در كتب معتبر اهل سنت و شيعه بطور متعدد نقل شده است.
با تمام اين احوالات و جريانات، ديگر سيلي زدن به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ در مقابل نقشه قتل پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ديگر جريانات، چيز عجيب و غيرقابل باور نيست بلكه در راستاي غصب خلافت اين عمل بطريق اولي مي‎توانسته است از عمر سر بزند.


ثانياً: مطلب سيلي خوردن حضرت زهراء ـ سلام الله عليها ـ را منابع معتبر سنّي و شيعه نقل كرده‎اند و راويان اين قضيه، هم موثق بوده‎اند كه از آن جمله طبري در «دلائل الامامه» مي‎گويد:
عمر در ضمن نامه‎اي براي معاويه پس از نقل قضيه سقيفه بني ساعده و بيعت گرفتن براي ابوبكر، چگونگي برخورد با فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را چنين بيان مي‎كند:
«... به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ كه پشت در بود گفتم: اگر علي ـ عليه السّلام ـ از خانه براي بيعت بيرون نيايد، هيزم فراواني به اينجا بياورم و آتشي برافروزم و خانه و اهلش را در آن بسوزانم يا علي ـ عليه السّلام ـ را براي بيعت به سوي مسجد مي‎كشانم، آنگاه به خالد بن وليد گفتم: تو و مردان ديگر هيزم بياوريد، و به فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گفتم خانه را به آتش مي‎كشم.
همان دم دستش را از در بيرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده و با شدّت در را فشار دادم و با تازيانه بر دستهاي او زدم تا در را رها كند، از شدّت درد تازيانه ناله كرد و گريست، نالة او بقدري جانكاه و جگر سوز بود كه نزديك بود، دلم نرم شود و از آنجا منصرف گردم، ولي به ياد كينه‎هاي علي ـ عليه السّلام ـ و حرص او بر كشتن قريشيان افتادم. با پاي خودم لگد بر در زدم ولي او هم چنان در را محكم نگه داشته بود كه باز نشود. وقتي كه لگد بر در زدم، صداي نالة فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را شنيدم و اين ناله طوري بود كه گمان كردم مدينه را زير و رو كرد. در آن حال فاطمه ـ سلام الله عليها ـ مي‎گفت: «يا ابتاه! يارسول الله! هكذا يُفعل بجيبتك وا بنتك، آه! يا فضَّةُ اليكِ فخذيني فقدوا... قُتِلَ ما في احشائي من حملٍ» اي پدر جان! اي رسول خدا! بنگر كه اين گونه با حبيبه و دختر تو رفتار مي‎شود، آه! اي فضّه بيا و مرا در ياب، كه سوگند به خدا، فرزندم كه در رحم من بود، كشته شد. در عين حال در را فشار دادم، در باز شد. وقتي وارد خانه شدم؛ فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با همان حال روبروي من ايستاد، ولي شدت خشم من، مرا به گونهاي كرده بود كه گوئي پرده‎اي در برابر چشمم افتاده است، چنان سيلي روي روپوش، به صورت او زدم كه به زمين افتاد...»
[3]

و خصيبي در «الهداية الكبري» و بحراني در «العوالم» و همچنين بسياري ديگر با ذكر سند به نقل از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نوشته‎اند:
عمر با لگد بر در خانه كوبيد، تا اين كه در به پهلوي فاطمه ـ سلام الله عليها ـ اصابت كرد، در حالي كه، او به جنيني شش ماهه به نام محسن حامله بود و آن جنين سِقط گرديد.
آن گاه عمر، قنفذ و خالد بن وليد هجوم آوردند، عمر بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيلي زد به طوري كه گوشواره‎اش در زير مقنعه قطع گرديد و صدايش به ناله برخواست و گفت: وا! ابتاه، وا رسول الله!! ابنتكِ فاطمة تكذّب و تضرب و يقتل جنين في بطنها.
«و اي پدر! واي رسول الله!! به دخترت نسبت دروغ مي‎دهند، او را مي‎زنند و فرزندش را مي‎كشند.»


اميرالمؤمنين در اين هنگام فضّه را طلبيد و گفت: بانويت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ را كمك كن آن گونه كه زنان حامله را در زايمان كمك مي‎كنند. پس همانا از اثر لگد و ضرب در، درد زايمان او را فرا گرفت و محسنش سقط گرديد.
راوي مي‎گويد: امام صادق ـ عليه السّلام ـ آن چنان مي‎گريست و مي‎گفت كه محاسنش از اشك تر شد.[4]
شيخ صدوق در كتاب «الامالي» در حديثي از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ با ذكر سلسله سند به نقل از امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ آورده است كه:
به همراه فاطمه، حسن و حسين ـ عليهم السّلام ـ نزد پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بوديم. ناگهان رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله ـ به ما نگاهي كرد و گريست! گفتم: چه شده يا رسول الله؟! فرمود: «أبكي من ضربتك علي قرن، و لطم فاطمة ـ سلام الله عليها ـ خدّها.»
از ياد ضربت شمشير بر پيشاني تو و سيلي دشمن بر صورت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ گريستم.

حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ دربارة اين جريان مي‎فرمايد:
بر در سرايم هيزم انبوهي فراهم ساخته، اخگر آوردند تا ما را بسوزانند و در خانه را، به آتش كشند. من در وراي در قرار گرفتم و آنان را به خدا و پدرم سوگند دادم، كه دست از ما بكشند و عوض آن به ياري ما برخيزند. عمر تازيانه را از دست قنفذ، غلام ابوبكر گرفت و بر بازويم فرود آورد، كه اثر آن بسان دملي متورّم گرديد.
آن گاه در را با پاي خود شكست و آن را به روي من انداخت. من كه حامله بودم به رو نقش بر زمين گشتم. آتش زبانه كشيد و رخسارم به زمين ساييده شد. او به چهره‎ام تپانچه زده، آن گونه كه گوشواره از گوشم بيافتاد. در اين هنگام درد زايمان مرا فرا گرفت و محسنم را بي‎هيچ گناهي سقط نمودم.
[5]

ثالثاً
علت اختلاف يا ناقص بودن قضايا و جريانات تاريخي در كلام اهل سنت و كتب آن‎ها، سيره و روش علماء آنان در برخورد با اين گونه جريانات است و به اين سيره و روش بعضي از بزرگان اهل سنت اشاره و تصريح كرده‎اند كه از آن جمله در اعتراض به ابن قتيبه كه يكي از بزرگان و سرشناسان اهل سنت است كه در كتب خود تا حدّي به اين جريانات اشاره كرده است و بدين جهت مورد اعتراض قرار گرفته و او را تخطئه كرده‎اند.
«ابن عربي» در كتاب «العواصم من القواصم» اظهار مي‎دارد: من أشدّ شيئي علي الناس، جاهل عاقل أو مبتدع محتال. فأمّا الجاهل فهو ابن قتيبه، فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب «الامامة و السياسية» إن صحّ جميع مافيه.[6]

«از جمله سرسخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه، يكي انديشمند ناآگاه و ديگري بدعت‎گزار حيله‎گر است. امّا انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامه و السياسة» رسم (پرده‎پوشي) را در مورد صحابه رعايت نكرده است اگر چه همه آنچه را كه نقل كرده است، صحيح مي‎باشد.
و «ابن هجر هيثمي» در كتابش اظهار مي‎دارد: «... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضية بأنه كان ينبغي له أن لا يذكر تلك الظواهر، فان أبي إلّا أن يذكرها، فليبين جريانها علي قواعد اهل السنة...»[7]
«نظر به كتابهايي كه بعضي از محدثان والا مقام همانند ابن قتيبه (در حوادث صدر اسلام) نوشته‎اند، شايسته اين بود كه وي از ذكر جزئيات حوادث، اجتناب مي‎نمود و چنانچه ناچار از نقل آن‎ها بود، مي‎بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مي‎نمود».

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. زندگاني حضرت زهرا، شهيدي.
2. فاطمه از مهد تالحد، محمد كاظم موسوي.
3. بيت الاحزان، شيخ عباس قمي.
[1] . صحيح بخاري، كتاب علم، ج 1، ص 22 و ج 2، ص 14 ـ صحيح مسلم، ج 2، ص 14، مسند احمد، ج 1، ص 325، طبقات كبري، ج 2، ص 244.
[2] . البدء و التاريخ، ج 5، ص 167 ـ حياة الصحابة، ج 2، ص 47.
[3] . طبري، دلائل الامامه، ج 2، مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، چاپ قديم، ج 2، ص 222، قمي، عباس، بيت الأحزان،ص 96 و 97.
[4] . خصيبي، الهداية الكبري، ص 408، بحراني، العوالم، ج 11، ص 442.
[5] . محلاتي، ذبيح الله، رياحين الشريعه، ج 1، ص 271.
[6] . ابن عربي، العواصم من القواصم، ص 248.
[7] . ابن حجر هيثمي، تطهير الجنان و اللسان، ص 72.
 
بالا