چطور مغزمان هنگ می کند؟
طبنا: تا به حال شده احساس کنید گوشی همراهتان زنگ می زند یا در جیبتان می لرزد، اما در واقع هیچ خبری نباشد؟ فکر می کنید همه رنگ ها را می بینید؟ می توانید به عکس عزیزانتان با دقت دارت پرت کنید؟به گزارش سرویس وب گردی خبرگزاری طبنا؛ ما در زندگی روزمره خود با اطلاعات بسیار زیادی روبرو می شویم که مغز مسئول پردازش آن ها است. قرار است مغز اطلاعات بیرونی را به درستی پردازش کند، نتیجه درستی بگیرد و به ما برای زندگی در این دنیای پر از محرک کمک کند.
اما مغز، سیستمی پیچیده است که خطاهایی هم دارد. خطاهای مغز در زندگی روزمره دائم اتفاق می افتند و برخی از آن ها را ما حتی به خطای مغزی نسبت نمی دهیم. دانستن این که چه پدیده های مغزی باعث این خطاهای روزمره می شوند خالی از لطف نیست. با مجموعه ای ده تایی از مواردی که در زندگی روزمره اتفاق می افتند و در آن ها مغز دچار خطا می شود آشنا شوید.
تا به حال شده وارد اتاقی شوید اما به کل فراموش کنید که اصلا برای چه وارد آن اتاق شدید؟ نکته جالب این جا است که درها می توانند مقصر اصلی این فراموشی عجیب باشند. روانشناسان دانشگاه نوتردام کشف کرده اند که عبور از یک در، باعث پدیده ای در مغز می شود که می توان آن را جداکننده رویدادی نامید. در این پدیده، عبور از در، بخشی از افکار و خاطرات را از دسته ای دیگر جدا می کند، درست همان طور که در فیلم عبور از یک در به معنای خارج شدن از یک صحنه و وارد صحنه ای دیگر شدن است. بنابراین می توان به زبان ساده گفت وقتی از یک در عبور می کنید، مغزتان اطلاعات مربوط به اتاق قبلی را کنار می گذارد و با ارائه صفحه ای سفید و جدید، خود را برای فضایی تازه آماده می کند. البته جداسازی اطلاعات مغزی به ما کمک می کند در این دنیای پر از پویایی و پیوسته، اطلاعات و افکار خود را منظم کنیم، اما در مواردی هم آدم را کلافه می کند!
وقتی برای گردش شبانه همراه با اطرافیان بیرون از خانه هستید، ماه می تواند عنصری زیبا و خاطره انگیز باشد. به احتمال زیاد برای شما هم پیش آمده که در مواردی، ماه را بسیار بزرگ تر از معمول ببینید، با این که می دانید ماه بزرگ تر نشده و همان اندازه قبلی است. در واقع این بزرگ دیدن ماه هم یکی دیگر از خطاهایی است که مسئولش مغزمان است.
به احتمال زیاد دلیل این پدیده که خطای دید ماه یا خطای دید پونزو نامیده می شود، این است که ما عادت داریم ابرها را بالای سر خودمان ببینیم و می دانیم که وقتی ابری را در افق می بینیم، آن ابر می تواند بسیار بسیار از ما دور باشد. اگر ابری در افق به اندازه ابری که بالای سرمان است به نظر بیاید، با خود فکر می کنیم: آن ابر باید خیلی بزرگ باشد. و چون ماهی که در نزدیکی خط افق می بینیم به اندازه ماهی است که به طور معمول بالای سر خود می بینیم، این طور ادراک می کنیم که ماه در نزدیکی افق خیلی بزرگ است! پس در دیدن اندازه ماه مشکلی نیست، اما مغز آن را بزرگ تر پردازش می کند.
کدام یک از این صداها بدترند: صدای زنگ ساعت دیجیتالی؟ صدای کامیونی که در حال عقب آمدن برای بارگیری است؟ یا صدای سیستم تشخیص حریق وقتی باتری آن رو به اتمام است؟ همه آن ها آزاردهنده اند. این صداها در واقع متعلق به زندگی مدرن امروزی هستند و آزاردهنده اند چون از مواردی هستند که باعث می شوند مغز کمی هنگ کند.
تکامل ما در راستای شنیدن این صداها نبوده، به همین دلیل هم برای فهم آن ها مشکل داریم. صداهای طبیعی از انتقال انرژی به وجود می آیند، که معمولا از برخورد شیئی به شیء دیگر، مانند مضراب ها به درام ایجاد می شود و به تدریج هم محو می شود. سیستم ادراکی ما به نحوی تکامل یافته که از این کاهش برای فهم رویداد استفاده کند تا بفهمد چه چیزی آن صدا را به وجود آورده و صدا از کدام سمت می آید. اما آژیرها و بوق های زندگی امروز، درست مثل خودرویی هستند که با سرعت می راند و ناگهان به دیوار برخورد می کند، توقف آن اصلا تدریجی نیست! صدا در طول زمان تغییر نمی کند و محو نمی شود. به همین دلیل هم مغز گیج می شود که این چه صدایی است و از کجا می آید.
همان طور که ما برای شنیدن صدای آژیرها تکامل نیافته ایم، برای دیدن عکس هم تکامل نیافته ایم! همان طور که ممکن است مادربزرگ شما یاد بگیرد با اینترنت کار کند، اما حسی درونی از آن ندارد، ما هم هشیارانه عکس ها را می بینیم و دریافت می کنیم اما مغزهای ناهشیارمان نمی توانند به راحتی آن ها را از افراد و اشیایی که از آن ها عکاسی شده تفکیک بدهند.