*.*.* جوانان نمونه ی تاریخ *.*.*

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
باسلام به دوستان خوبم در انجمن منجی دوازدهم .

جوان یک عنصر فعال و پرانرژیست
جوان می تواند باعث تغییر و انقلاب خود و دنیایش شود
جوان می تواند یک سد آتشین شود در دفاع از ارزشها و اعتقاداتش.
باتوجه به اهمیت مقوله ی جوان و اینکه درقرآن جوانان نمونه ای با ذکر
داستانهای زیباشون داریم تصمیم داریم تو این تاپیک
جوانان نمونه ی تاریخ که درقرآن هم ذکر شدند مورد بررسی قرار بدیم .
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
یوشع بن نون(علیه السلام)

جوان ممتاز عصر خویش

امتیاز: صبر وبردباری و همراهی ولی زمان

یوشع جوان ممتاز و همراه موسی (علیه السلام) در تمام مراحل
زندگی خویش است . یوشع میشود یک وصی یک نبی



یوشع یکی از جوانان ذکر شده در قرآن است .حضرت یوشع بن نون از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین حضرت موسی علیه السلام و از فرزندان افرائیم بن یوسف بود. پس از موسی علیه السلام مدت سی سال زنده بود، کار بنی اسرائیل را سامان بخشید و به پیشوایی او بنی اسرائیل به جنگ عمالقه رفتند و شهر اریحا و سرزمین فلسطین را فتح کردند. بنا به کتاب مقدس وی از پیامبران بنی اسرائیل و جانشین موسی بود. عبور بنی اسرائیل از رود اردن تحت فرماندهی وی انجام گردید. صحیفه یوشع نیز منسوب به اوست. او از نسل افرایم فرزند یوسف بود و جزء ۱۲ نفری بود که موسی برای بازرسی سرزمین موعود فرستاد.و پس از بازگشت به همراه کالیب تنها کسانی در میان بنی اسرائیل بودند که آماده جنگ برای فتح سرزمین موعود بودند. ولی چون قوم از جنگ برای خدا ترسیدند و از دستور خدا سر باز زدند و قصد سنگسار آنها و موسی را کردند خدا آنها را چهل سال در صحرا سرگردان کرد. و پس از آن از میان ۶۰۰ هزار مرد بالای بیست سال بنی اسرائیل، کالیب و یوشع، تنها کسانی بودند که به کنعان وارد شدند. در قرآن از جوانی که در زمان ملاقات با خضر همراه موسی بوده است یاد شده است که به عقیده بسیاری از مفسرین اسلام او یوشع بن نون بوده است. همچنین در برخی احادیث نام دیگر یوشع بن نون، ذو الکفل گفته شده است که دو بار در قرآن آمده است.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
یوشع در قرآن کریم


در قرآن مجید نام یوشع ذکر نشده است؛ ولی مفسران و محققان، در تفسیر آیه های 12 و 23سوره مائده و آیه 60 سوره کهف به داستان زندگی او پرداخته و این آیات را منطبق بر یوشع دانسته اند:

در تفسیر آیه 12 سوره مائده چنین آمده است: «و بعثنا منهم اثنى عشر نقیبا» ترجمه: و از میان آنان دوازده سالار گماشتم. موسی علیه السلام به فرمان خداوند دوازده سالار و نقیب را از میان اسباط دوازده گانه بنی اسرائیل برگزید تا از اخبار سرزمین شام یا سرزمین مقدس و مردم ستمگر آن پرس و جو کنند. موسی علیه السلام آن دوازده تن را به آن سامان اعزام کرد. یوشع بن نون از زمره آن دوازده نقیب بود که سرانجام فتح آن دیار نیز به دست وی صورت پذیرفت. " نقیب" در اصل از ماده" نقب" (بر وزن نقد) گرفته شده که بمعنى روزنه هاى وسیع، مخصوصا راههاى زیر زمینى میباشد، و به رئیس و رهبر یک جمعیت از آن جهت نقیب مى گویند که از اسرار جمعیت آگاه است، گویى در میان آنها نقبى ایجاد کرده و از وضع آنها آگاه شده، و گاهى" نقیب" به کسى گفته میشود که رئیس جمعیت نیست و تنها معرف و وسیله شناسایى آنها است، و اگر به فضائل اشخاص عنوان " مناقب" اطلاق مى شود، بخاطر آن است که با فحص و کنجکاوى باید از آنها آگاه گشت.بعضى از مفسران نقیب را در آیه فوق تنها بمعنى آگاه و مطلع از اسرار گرفته اند، ولى این معنى بسیار بعید بنظر مى رسد، زیرا آنچه از تاریخ و حدیث استفاده مى شود، آن است که نقباى بنى اسرائیل هر یک سرپرست طایفه خود بودند، در تفسیر روح المعانى از ابن عباس چنین نقل شده که:
«انهم کانوا وزراء و صاروا انبیاء بعد ذلک» :"
نقباى بنى اسرائیل، وزیران موسى بودند و بعد به مقام نبوت رسیدند". علامه طباطبایی می فرماید: على الظاهر منظور از این دوازده نقیب دوازده رئیس است، که هر یک بر یکى از اسباط دوازده گانه بنى اسرائیل ریاست داشتند، و به منزله والى بر آنان بودند، کارهاى آنان را فیصله مى دادند، و نسبتى که این دوازده نقیب به دوازده تیره بنى اسرائیل داشتند نظیر نسبتى بوده که اولى الامر به افراد این امت دارند، در حقیقت مرجع مردم در امور دین و دنیاى آنان بودند، چیزى که هست خود آنان وحیى از آسمان نمى گرفتند و شریعتى را تشریع نمى کردند، و کار وحى و تشریع شرایع تنها به عهده موسى بود.

همچنین در آیه 23 همین سوره این گونه ذکر شده:
«قال رجلان من الذین یخافون أنعم الله علیهما ادخلوا علیهم الباب فإذا دخلتموه فإنکم غلبون و على الله فتوکلوا إن کنتم مؤمنین»
ترجمه: دو نفر از مردانى که از خدا مى ترسیدند و خدایشان به آنها نعمت [عقل و ایمان] داده بود، گفتند: از آن دروازه بر آنها وارد شوید، که اگر از آن جا وارد شدید، قطعا پیروز خواهید شد، و بر خدا توکل کنید اگر ایمان دارید (مائده، 23). در باره اینکه این دو نفر چه کسانى بوده اند غالب مفسران نوشته اند که آنها" یوشع بن نون" و" کالب بن یوفنا" (یفنه) بوده اند که از نقباى دوازده گانه بنى اسرائیل محسوب می شدند. از باب اول سفر تثنیه تورات کنونى نیز استفاده مى شود که نام این دو نفر" یوشع" و" کالیب" بوده است.
هم چنین در تفسیر آیه 60 سوره کهف در داستان موسی و خضر، یوشع بن نون را یکی از دو مصاحب موسی علیه السلام دانسته اند. خداوند در این آیه می فرماید:
«و إذ قال موسى لفتئه لا أبرح حتى أبلغ مجمع البحرین أو أمضى حقبا»
ترجمه: و هنگامى که موسى به جوان [همراه] خود گفت: همچنان خواهم رفت تا به محل تلاقى دو دریا برسم، هر چند مدتى طولانى به راه خود ادامه دهم (کهف،60) منظور از" فتاه" در اینجا طبق گفته بسیارى از مفسران، و بسیارى از روایات،" یوشع بن نون" مرد رشید و شجاع و با ایمان بنى اسرائیل است، و تعبیر به " فتى" (جوان) ممکن است به خاطر همین صفات برجسته، و یا به خاطر خدمت به موسى و همراهى و همگامى با او بوده باشد. علامه طباطبایی می فرماید: درباره آن جوانى که همراه موسى (ع) بوده بعضى گفته اند وصى او یوشع بن نون بوده، و این معنا را روایات هم تایید مى کند. و بعضى گفته اند: از این جهت" فتى" نامیده شده که همواره در سفر و حضر همراه او بوده است، و یا از این جهت بوده که همواره او را خدمت مى کرده است.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
اصحاب کهف

جوانان ممتاز عصر خویش

امتیاز: الگوی انقلابیون بیدار دل در زمان خفتن دلها
اینان الگوی تمامی اعصار هستنددر امتیاز خویش



یکی از این دسته جوانان نمونه ی تاریخ که در قرآن ذکر شده اند اصحاب کهف میباشند
در دسته بندی جوانان اینان الگویی هستند که در مقابل طاغوت زمان خود
راهی جز رها کردن در پیش نداشتندبا این که سخت است
از همه چیز بگذری و رها کنی ولی اینان به پروردگار خود ایمان و اعتماد کردند
و گذشتند و حکایت ایشان بارها و بارها نقل شده به همین جهت فقط اشاره میکنیم
به نوعی از خیزش جوانان در عصر و دوره ی خود که تمامی این داستان ها و قصه ها سراسر درس و عبرت است. درس و عبرتی که هر کدام برای هر جایگاهی الگو باشد.



نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدىً / سوره کهف آیه13

اصحاب کهف پس از ناامیدی از هدایت قوم خویش و همچنین در خطر دیدن ایمان خود تصمیم به هجرت گرفتند؛ هجرت از کاخ وامکانات و رفاه آن (می دانید که اصحاب کهف جزء امیران و بزرگان حکومتی بودند.) به غاری تاریک در پهنه ی کوهی در دور دست.
در این آیه ی شریفه پس از تأکید برجوانی این بزرگ مردان (إنهم فتیت?) آن ها را مؤمنانی معرفی می کند که پروردگار بر نعمت هدایتشان افزوده است. درس تربیتی بزرگی که از این جوانمردان می توان گرفت هجرت برای حفظ دین است. داستان اصحاب کهف نشان می دهد که اگر نیروی عظیم جوانی تحت تربیت صحیح قرار گیرد می تواند جوان را تا بدانجا تعالی بخشد که برای رضای خدا به همه چیز حتی بالاترین امکانات دنیوی پشت پا زند.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
حضرت اسماعیل (علیه اسلام)

جوان ممتاز
امتیاز: صبر در تابعیت ولی خدا و دستورات حق
اسماعیل الگوست برای همگان او الگوی صداقت و وفاداریست

وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِسْماعیلَ إِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا

همان او در وعده هایش صادق بود

"وَ کانَ رسولاً نبیاً" او پیامبر عالی مقامی بود

وَ کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلاةِ وَ الزَّکاةِو همواره خانواده ی خود را به نماز و زکات امر می کرد

وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا
و همواره مورد رضایت پروردگارش بود/ سوره مریم آیات 54 و 55

ویژگی هایی که در این آیات برای ایشان نام برده می شود نه تنها برای جوانان که برای همه می تواند به عنوان الگویی نیکو باشد.
می بینید که اگر جوانی در مکتب الهی تربیت یابد تاچه حد می تواند درجات عالیه کسب نماید.
و اما بزرگترین درس زندگی این جوان پاک قرآنی در ماجرای ذبحش نهفته است آنجا که پس از آگاهی از فرمان خداوند مبنی بر قربانی شدن خویش بدون هیچ تردیدی می فرماید:
...
.‏
قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ/ سوره صافات آیه102
ای پدر تو به آن چه مأموریت یافته ای عمل کن که ان شاءالله من را از صابران خواهی یافت.
جوانان ما درس تسلیم در برابر رضای حق را به روشنی می توانند از این داستان بیاموزند.
بنابراین اگر جوانی از استعدادها و توانمندی های خود به درستی بهره گیرد می تواند روح خویش را چنان زلالت بخشد که حتی پروردگار به او مباهات کند و او را به عنوان نمونه ای برای دیگران معرفی نماید.


صفات و مقام اسماعيل(عليه السلام):


در قرآن كريم هم اوصاف ويژه اسماعيل(عليه السلام) و هم اوصاف مشترك آن حضرت با ديگر پيامبران چنين بازگو شدهاست:


1. موهبت خاص الهى:

ابراهيم پس از اجابت درخواست موهبت فرزند: «رَبِّ هَب لى مِنَ الصّــلِحين» (صافّات/37،100)، خدا را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به وى بخشيد، سپاس مىگويد: «اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذى وَهَبَ لى عَلَى الكِبَرِ اِسمـعيلَ واِسحـقَ اِنَّ رَبّى لَسَميعُ الدُّعاء» (ابراهيم/14،39)
2. بردبارى:

ويژگى حلم تنها براى اسماعيل و ابراهيم بهكار رفته است: «فَبَشَّرنـهُ بِغُلـم حَليم» (صافّات/37،101)، «اِنَّ اِبرهيمَ لَحَليمٌ اَوّاهٌ مُنيب» (هود/11،75)
روايات فراوانى بشارت به غلام حليم را مژده به تولد اسماعيل دانسته است. همراه شدن دوويژگى حلم با جوانى در اسماعيل از امتيازات برجسته وى دانسته شده است، زيرا اين دو معمولا با هم جمع نمىشوند.

3. صبر و شكيبايى:

در آيه 85 انبياء/21 از اسماعيل و ذوالكفل با صفت صبر و شكيبايى يادشده است: «واِسمـعيلَ واِدريسَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الصّـبِرين». به گفته برخى مراد از صابربودن اسماعيل، بردبارى او بر ذبح يا استقامت او در سرزمينى بدون كشت و پرداختن به بناى كعبه است.

4. نيكى و نيكوكارى:

«واذكُر اِسمـعيلَ واليَسَعَ وذَا الكِفلِ كُلٌّ مِنَ الاَخيار= و اسماعيل و يسع و ذوالكفل را يادآور [كه]همه از نيكاناند». (ص/38،48)

5. وفا كننده به وعده:

«واذكُر فِى الكِتـبِ اِسمـعيلَ اِنَّهُ كانَ صادِقَ الوَعدِ= و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن، زيرا او درست وعده بود». (مريم/19،54) مقصود وعده ميان اسماعيل و خدا، يا وعده به صبر بر ذبح (صافّات/37،102) است.[76] نيز گفتهاند: وى براى شخصى كه وعده ديدار داده بود مدتى طولانى صبر كرد

6. امر كننده به نماز و زكات:

«وكانَ يَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّكوةِ= و خاندان خود را به نماز و زكات فرمان مىداد».(مريم/19،55)

7. مرضىّ پروردگار:

«وكانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضيـّا= و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود». (مريم/19،55) به نظر مىرسد اين جمله نهايت مدح باشد، زيرا كسى «مرضىّ» خداست كه در هر طاعتى به بالاترين درجه آن نايل شود.

8. مشمول نعمت ويژه:

«واذكُر فِى الكِتـبِ اِسمـعيلَ ... اُولـئِكَ الَّذينَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبيّينَ= و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن ... آنان <[از جمله اسماعيل] كسانى از پيامبران بودند كه خداوند برايشان نعمت ارزانىداشت». (مريم/19،54ـ58) مقصود از نعمت، نبوت، ثواب و ساير نعمتهاى دينى و دنيوى است.

9. خاضع در برابر آيات خدا:

«واذكُر فِى الكِتـبِ اِسمـعيلَ ... اِذا تُتلى عَلَيهِم ءايـتُ الرَّحمـنِ خَرّوا سُجَّدًا وبُكيـّا...= و در اين كتاب از اسماعيل ياد كن ... و هرگاه آيات خداى رحمان بر ايشان خوانده مىشد سجده كنان و گريان به خاك مىافتادند». (مريم/19،54ـ58)

10. برخودار از رحمت خاص الهى:

«واِسمـعيلَ واِدريسَ و ذَا الكِفلِ ... واَدخَلنـهُم فى رَحمَتِنا= و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل ... آنان را در رحمت [خاص] خود داخل كرديم». (انبياء/21،85ـ86)

11. شايسته:

«واِسمـعيلَ و اِدريسَ و ذَا الكِفلِ ... اِنَّهُم مِنَ الصّــلِحين= و اسماعيل و ادريس و ذوالكفلايشان از شايستگان بودند». (انبياء/21،85ـ86)

12. هدايت يافته و الگوى هدايت:

«واِسمـعيلَ واليَسَعَ ويونُسَ ولوطـًا ... اُولـئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ= و اسماعيل و يَسَع و يونس و لوط ... اينان كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده، پس به هدايت آنان اقتداكن». (انعام/6،86ـ90) خداوند آنان را به توحيد[79] يا به صبر هدايت كرده[80] و اقتداى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)به هدايت پيامبران پيشين در توحيد و تنزيه پروردگار، اخلاق نيكو و برجسته، از جمله صبر بر اذيت جاهلان يا اقتدا به شرايع آنان به جز احكامِ ويژه شريعت اسلام است

13. پيامبرى و دريافت وحى:

«واَوحَينا اِلى اِبرهيمَ واِسمـعِيلَ و...= و به ابراهيم و اسماعيل و... وحى كرديم» (نساء/4،163)،«اُولـئِكَ الَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ= آنان [ازجمله اسماعيل] كسانى بودند كه به ايشان كتاب داديم». (انعام/6،89) به نظر علامه طباطبايى، مراد از كتاب تنها نوشتار نيست، بلكه در قرآن بر وحى به پيامبران، به ويژه اگر در بردارنده شريعت باشد، كتاب اطلاق شده است[82]; نيز گفتهاند: مراد از كتاب دانش گسترده است.

14. داورى:
«اُولـئِكَ الَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ والحُكمَ...». (انعام/6،89) خداوند آنان را حاكم بر مردم و حكمشان را نافذ قرار داد.

15. برترى بر جهانيان:

«واِسمـعيلَ واليَسَعَ ويونُسَ ولوطـًا وكُلاًّ فَضَّلنا عَلَى العــلَمين» (انعام/6،86); يعنى خداوند آنان را براساس مقام دريافت بىواسطه هدايت ويژه الهى، بر مردم عصر خويش مقدم داشته است.

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
حضرت ابراهیم (علیه السلام)

جوان ممتاز عصر خویش و تمامی اعصار بشریت

امتیاز: مبارزی خستگی ناپذیر و در هم کوبنده ی ناهنجاریهای زمان خویش


نمونه ی دیگر از جوانان نمونه در قرآن حضرت ابراهیم است که نه تنها دوره ی جوانی ایشان بلکه تمام دوران عمر پر برکت این پیامبر بزرگ الهی می تواند الگوی شایسته ای برای جوانان باشد:



قالُوا سَمِعْنا فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهیمُ / سوره انبیا آیه60

پس از اینکه طغیان و سرکشی قوم ابراهیم در بت پرستی از حد گذشت آن حضرت طی برنامه ای از پیش تعیین شده همه ی بتها جز بت بزرگ را با تبر شکست و سپس با قاطعیت تمام در مقابل سؤال قوم خود که از عامل شکستن بت ها جستجو می کردند فرمود: "از بت بزرگ بپرسید" و با این سخن اولین تلنگر رابه فطرت های خفته آنان وارد کرد. شاید شجاعت و از جان گذشتگی در راه حق بارزترین پیام این ماجرا باشد؛ جوان شایسته ای که محو در پروردگار خویش است حتی اگر تنها هم باشد در مقابل لشکری از باطل می ایستد.



 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
لوط (علیه السلام)

جوانی ممتاز در عصر خود
امتیاز: مجاهدی مهاجر به سوی راه خداوند
مجاهدی صبور و همراهی دوست داشتنی برای ولی خدا


لوط(علیه السلام) از جمله جوانانی است که در قرآن نامش ذکر شده و ذکر کار زیبای او در جوانی بالاخص.

لوط در جوانی همراه ابراهیم خلیل(علیه السلام) مهاجرت کرده و از خواص و نوادر روزگار خود شده .مهاجرت لوط از آنجا زیباست که در سن جوانی
توانسته توحید را درک کند و همراه بزرگترین بت شکن تاریخ خود شود.


{وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ (٥٤) أَئِنَّکمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ} (نمل: 55-54)

ذکر از لوط در قرآن:

لوط علیه السلام یکی از پیغمبران بزرگوار است. خداوند در سورههای الأعراف، هود، الحجر، الشعراء و النمل و غیره از او سخن به میان آورده است در برخی داستان او را به صورت مفصل بیان کرده است و در بعضی دیگر به طور مجمل و کوتاه.

نسب لوط:

لوط پسر هاران پسر تارح یعنی آذر است. بدین وسیله نسبت او به ابراهیم میرسد. لوط برادرزادهی ابراهیم بود و خداوند او را در زمان ابراهیم مبعوث فرمود، در داستان ابراهیم بیان کردیم که ابراهیم و هاران و ناحور برادر و همگی از آذر بودند. لوط پسر هاران بود، لوط به ابراهیم ایمان آورد. روش هدایت او را در پیش گرفت. {فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّی مُهَاجِرٌ إِلَى رَبِّی إِنَّهُ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیمُ (عنکبوت: 26).

بعد همراه او از عراق هجرت کرد و در همه ی سفرها همراه او بود. خداوند او را به سوی اهل سدوم که در حوزهی اردن است، مبعوث کرد.
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
یوسف (علیه السلام)

جوان ممتاز عصر خود و اعصار بشریت

امتیاز: جوانی پاکدامن و امینی عادل بر مردم زمان خویش


قصه ی زیبای یوسف آنچنان به زیبایی در قرآن بیان شده و همه آن را مرور کرده اند که در این مبحث کوتاه نمی توان

زیباترین و بهترین قصه ی قرآن را دوباره نوشت ولی سخن ازیوسف است

آنجا که الگو می شود در اوج جوانی

آنجا که می شود یوسفی زیباروی و پاکدامنی که پاکیش جهان را پر میکند .

یوسف نه فقط پاکدامنیش شهره ی عالم است

بلکه مهربانی و رافتش بر مردمان ، علم و حکمتش و عدالتش در

حکومت داری نیز مثال زدنیست .

یوسف الگویی همیشگی است ودر قیامت نیز ترازوییست برای سنجش جوانان .

یوسف ،یوسف است . فقط او به تنهایی
 
بالا