در طول تاریخ زنان با ایمان ، شجاع و ضد ظلم بسیار بوده اند ، که زندگی آنها سراسر ایثار و شهادت و از خودگذشتگی در راه خدای سبحان بوده است . اینک به تعدادی از آنها اشاره می شود :
همسر جزبیل نجار :
این زن در زمان حضرت موسی ع به او ایمان آورد . از قضای روزگار او به حرمسرای فرعون - بعنوان آرایشگر دختر فرعون - رفت و آمد می کرد . روزی هنگام آرایش کردن موی دختر فرعون ، شانه از دستش افتاد . از آنجا که زبانش به ذکر خدای بزرگ عادت کرده بود ، ناگهان گفت : بنام خدا .
دختر فرعون از او پرسید : منظورت از خدا ، پدرم فرعون است ؟
او گفت : خیر ، بلکه من کسی را ستایش می کنم که پدر تو را آفریده ، و او را از بین خواهد برد .
دختر فرعون سریع جریان را به پدرش اطلاع داد و فرعون او را احضار کرد و به زن گفت : مگر به خدایی من اعتراف نداری ؟ گفت : هرگز خدای حقیقی را رها نمی کنم ، تا تو را بپرستم .
فرعون از این سخن بقدری عصبانی شد که فوراً دستور داد تنور مِسی را پر از آتش کردند و آن تنور سرخ شد و به جلادان گفت همه ی بچه های این زن را به تنور بیندازید ؛ تمام بچه هایش را در مقابل چشمهایش سوزاندند . تنها یک بچه ی کوچک در آغوش زن مانده بود . طبیعی است که مادر و یا هر انسانی به بچه ی شیر خوارش بیش تر علاقه دارد . بچه ی کوچک را به زور از مادر گرفتند و جلاد گفت : اگر از آیین موسی بیزاری بجویی ، بچه ی تو را در آتش نمی افکنم . بچه ی شیر خوار قلبش را به تلاطم آورد و خواست در ظاهر سخنی بگوید . در این وقت بقدرت خدا ، بچه بزبان آمده ، بمادرش گفت : صبر کن ؛ تو بر حق هستی .
مادر صبر کرد ؛ آن بچه را نیز در آتش افکندند و سوزاندند . سپس خودش را به آتش افکندند . این زن مؤمنه و شجاع ، تا زنده بود ، تسلیم زور نشد و در برابر این همه مصائب تلخ ایستادگی کرد .
پیامبر اکرم ص می فرماین : در شب معراج در فضا ، در محلی بوی بسیار خوشی به مشامم رسید . از جبرئیل ع پرسیدم : این بوی خوش بی نظیر چیست ؟ جبرئیل پاسخ گفت : این بوی خوش از خاکستر جسد سوخته ی همسر جزبیل و فرزندان اوست که در زمین محاذی این فضا ریخته اند و این بوی خوش تا روز قیامت از این زمین استشمام می شود .
همسر جزبیل نجار :
این زن در زمان حضرت موسی ع به او ایمان آورد . از قضای روزگار او به حرمسرای فرعون - بعنوان آرایشگر دختر فرعون - رفت و آمد می کرد . روزی هنگام آرایش کردن موی دختر فرعون ، شانه از دستش افتاد . از آنجا که زبانش به ذکر خدای بزرگ عادت کرده بود ، ناگهان گفت : بنام خدا .
دختر فرعون از او پرسید : منظورت از خدا ، پدرم فرعون است ؟
او گفت : خیر ، بلکه من کسی را ستایش می کنم که پدر تو را آفریده ، و او را از بین خواهد برد .
دختر فرعون سریع جریان را به پدرش اطلاع داد و فرعون او را احضار کرد و به زن گفت : مگر به خدایی من اعتراف نداری ؟ گفت : هرگز خدای حقیقی را رها نمی کنم ، تا تو را بپرستم .
فرعون از این سخن بقدری عصبانی شد که فوراً دستور داد تنور مِسی را پر از آتش کردند و آن تنور سرخ شد و به جلادان گفت همه ی بچه های این زن را به تنور بیندازید ؛ تمام بچه هایش را در مقابل چشمهایش سوزاندند . تنها یک بچه ی کوچک در آغوش زن مانده بود . طبیعی است که مادر و یا هر انسانی به بچه ی شیر خوارش بیش تر علاقه دارد . بچه ی کوچک را به زور از مادر گرفتند و جلاد گفت : اگر از آیین موسی بیزاری بجویی ، بچه ی تو را در آتش نمی افکنم . بچه ی شیر خوار قلبش را به تلاطم آورد و خواست در ظاهر سخنی بگوید . در این وقت بقدرت خدا ، بچه بزبان آمده ، بمادرش گفت : صبر کن ؛ تو بر حق هستی .
مادر صبر کرد ؛ آن بچه را نیز در آتش افکندند و سوزاندند . سپس خودش را به آتش افکندند . این زن مؤمنه و شجاع ، تا زنده بود ، تسلیم زور نشد و در برابر این همه مصائب تلخ ایستادگی کرد .
پیامبر اکرم ص می فرماین : در شب معراج در فضا ، در محلی بوی بسیار خوشی به مشامم رسید . از جبرئیل ع پرسیدم : این بوی خوش بی نظیر چیست ؟ جبرئیل پاسخ گفت : این بوی خوش از خاکستر جسد سوخته ی همسر جزبیل و فرزندان اوست که در زمین محاذی این فضا ریخته اند و این بوی خوش تا روز قیامت از این زمین استشمام می شود .