احساس مسئولیت در کودکان 1 - 2 - 3

عاطفه

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
[h=1]مسئولیت و استقلال در کودکان(1)
[/h][h=2][/h][h=2]مسئولیت- کارهای روزمره و ارزشها[/h]والدین در همه جا به دنبال راههایی برای آموختن مسئولیت به کودکان هستند. در بیشتر خانهها، انتظار میرود که ارجاع کارهای روزمره به کودک راهحلی برای این مشکل باشد. والدین بر این باورند که خالی کردن ظرفهای زباله و زدن چمنهای باغچه تأثیر بخصوصی در ایجاد احساس مسئولیت در کودکان دارند؛ همچنین بر این باورند که شستن ظرفها و مرتّب کردن تختخوابها بنا به دلایلی برای دخترها احساس مسئولیت را پایهریزی میکند. این قبیل کارهای روزمره گرچه عملاً برای اداره ی خانه مهم هستند، ولی شاید هیچ تأثیر مثبتی در ایجاد احساس مسئولیت در کودکان نداشته باشند. برعکس، در برخی منازل، انجام وظایف روزانه به زد و خوردهایی منجر میشود که هم برای والدین و هم برای کودکان خشم و اندوه ببار میآورد.
این امکان هست که پافشاری در اجرای تحمیلی کارهای روزمره، به اطاعت کودک منجر شود، ولی این امکان نیز هست که همین پافشاری تحمیلی تأثیر نامطلوبی در شکلگیری شخصیت کودک برجای بگذارد.


واقعیت آشکار این است که نمیتوان مسئولیت را به کسی تحمیل کرد. مسئولیت فقط در درون فرد ریشه دارد و از آنجاست که رشد میکند و ارزشهایی که آن فرد در خانه و در اجتماع کسب میکند، آن را رشد و جهت میدهد. احساس مسئولیتی که بر پایه ی ارزشهای مثبت استوار نشده است، میتواند ضداجتماعی و ویرانگر باشد. افراد اوباش و لوطیهای محله در رابطه با یکدیگر و دارو دستهشان بسیار وظیفهشناس هستند و از احساس مسئولیت بالایی برخورد دارند. به عنوان مثال، اعضای گروه مافیا حتی اگر جانشان هم در خطر باشد وظیفه ی خود را انجام میدهند؛ آنان اوامر را اجرا میکنند، به همدستان محتاجشان کمک قانونی میکنند و از خانوادههای زندانیان مراقبت بعمل میآورند.

سرچشمه مسئولیت- ما ضمن اینکه آرزو میکنیم فرزندانمان اشخاصی مسئول و وظیفهشناس باشند، میخواهیم که احساس مسئولیتشان از ارزشهای نهایی سرچشمه بگیرد، از ارزشهایی که در آنها زندگی محترم است و سعادت بشری مورد توجه واقع میشود.
احساس مسئولیت باید براساس احترام به زندگی و آزادی، و بهدنبال خوشبختی باشد.

ما معمولاً موضوع مسئولیت را در چارچوب وسیعتر آن مورد توجه قرار نمیدهیم. ما مسئولیت یا عدم مسئولیت را در مواردی که واقعیتر هستند، میبینیم: مثلاً در اتاق بهم ریخته ی فرزندمان، در دیر رسیدن به مدرسه، در کثیف انجام دادن تکالیف، در نافرمانی عبوسانه و یا در عادات بد.

ممکن است کودکی با ادب باشد، خود و اتاقش را تمیز و مرتب نگاه دارد، در انجام تکالیف خود دقت کند ولی با وجود این، تصمیماتی بگیرد که عاری از احساس مسئولیت باشد.

این بخصوص در مورد کودکانی صدق میکند که همیشه به آنها گفته میشود چه کار بکنند و به همین خاطر فرصت اندکی نصیبشان میشود تا به قضاوت بپردازند، راه حل ارائه دهند و طرحهای درونی خود را توسعه بخشند.

واکنش احساس درونی کودک در برابر آموزش ما عاملی تعیین کننده است و مشخص میکند کودک از آنچه که میخواهیم بداند، چه مقدارش را یاد گرفته است. ارزشها را نمیتوان بهطور مستقیم یاد داد. ارزشها تنها از طریق انطباق کودک و رقابت او با اشخاص مورد احترام و علاقهاش جذب او میشوند و قسمتی از شخصیتش را تشکیل میدهند.

بنابراین، موضوع احساس مسئولیت در کودکان به والدین برمیگردد، یا اگر بخواهیم دقیقتر بگوییم، به ارزشهایی که والدین در اعمال مربوط به تربیت کودک از خود نشان میدهند. سوالی که اکنون باید مطرح شود، این است: «آیا اعمال و رفتارهای معینی وجود دارد که احتمالاً از طریق آنها احساس مسئولیت مطلوبی در کودکان به وجود آید؟» در این سلسله مقالات تلاش شده است که از طریق یک دیدگاه روانشناختی به سوال بالا پاسخ داده شود.

[h=2]اهداف مطلوب و اعمال روزمره[/h]احساس مسئولیت در کودک از رفتار و مهارتهای والدین سرچشمه میگیرد. رفتارها یعنی اینکه پدر و مادر بگذارد کودک تمام احساسهایش را درک کند؛ مهارتها یعنی اینکه آنها بتوانند راه قابل قبول مواجهه با احساسات را به کودک نشان بدهند.

والدین و دبیرانی که ما خودمان داشتیم به حد کافی ما را برای مواجهه با احساساتمان آماده نکردهاند. آنها حتی خودشان نمیدانستند که چگونه با احساسات قوی مواجه شوند. آنها هنگامی که به احساسات آشفته بر میخوردند، سعی میکردند که آنها را انکار و یا پایمال کنند، ظاهر بهتری به آنها بدهند و یا چنین احساساتی را از کودک سلب کنند. آنان از عبارتهایی که قالبی خاص داشتند استفاده میکردند، که معمولاً زیاد مفید واقع نمیشوند:

1- وقتی آنها را انکار میکردند چنین میگفتند: « راستی راستی که منظورت این نیست، خودت میدانی که برادر کوچکت را دوست داری.»

2- در سلب کردن آنها از کودک چنین میگفتند: «این تو نیستی، این شیطان درون توست که دارد بدرفتاری میکند.»

3- در پایمال کردن آنها چنین میگفتند: «اگر یکبار دیگر کلمه ی «نفرت» را تکرار کنی، آن وقت در زندگیات روز خوش نخواهی دید. یک بچه ی خوب اینجوری احساس نمیکند.»

4- در ظاهر بهتر دادن به آنها چنین میگفتند: «تو راستی راستی که از برادرت متنفر نیستی. شاید ازش دلخوری. تو باید در برابر چنین احساساتی مقاومت کنی.»

این قبیل اظهار نظرها این واقعیت را که احساسات همچون رودخانه غیرقابل توقفاند و فقط تغییر جهت آنها امکانپذیر است، نادیده میگیرند. احساسات قوی همچون آبهای متلاطم یک رودخانه هستند که نمیتوان وجود آنها را انکار کرد و یا با دلیل و منطق و مذاکرات شفاهی آنها را رد کرد. تلاش به منظور نادیده پنداشتن آنها دعوتی است برای به وجود آمدن بلا و مصیبت. این احساسات باید درک و سپس رشد داده شوند. با این احساسات باید با احترام برخورد کرد و در جهتدهی به آنها باید مهارت به خرج داد. خلاصه اینکه، اگر این احساسات جهت یابند، شاید زندگیمان را تأمین کرده و شادی و روشنایی به آن بخشند.

اینها اهداف بزرگی هستند. اما این سوال هنوز باقی است: «چه مراحلی را میتوانیم طی کنیم تا بین اهداف مطلوب و اعمال روزانه پل ارتباطی بزنیم؟ از کجا باید شروع کنیم؟»

در مقاله ی بعد به نحوه ی برنامه ریزی های رازمدت و کوتاه مدت می پردازیم.


ادامه دارد...
 

عاطفه

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : احساس مسئولیت در کودکان 1 - 2 - 3

[h=1]مسئولیت و استقلال در کودکان(2)[/h]
[h=2]برنامههای درازمدت و کوتاه مدت[/h]در مقاله ی پیش در پی جواب به سوال «چگونه می توان بین اهداف مطلوب و اعمال روزانه ارتباط بر قرار کرد؟» بودیم . حال گام به گام پیش می رویم:

نخستین گام در برنامه ی دراز مدت این است که تصمیم بگیریم به احساسات درونی و افکار باطنی فرزندانمان نیز توجه داشته باشیم، نه اینکه فقط به اطاعت یا عدم اطاعت ظاهریشان توجه کنیم.

[h=2]ما چگونه میتوانیم از احساسات و افکار درونی کودکانمان آگاه شویم؟[/h]خود آنها ما را راهنمایی میکنند. به هنگام صحبت، در کلامشان و در لحن کلامشان، در طرز ایستادن و در حرکات و اشاراتشان آنان احساسات خود را بیان میکنند. و چیزی که ما محتاجش هستیم، گوشی است برای شنیدن آنچه که میگویند، چشمی است برای زیر نظر گرفتن آنچه که انجام میدهند، و آخر از همه، قلبی است که احساساتشان را درک کند.
شعار درونی ما این است: بگذار درک کنم، بگذار نشان بدهم که درک میکنم، بگذار با کلام خود نشان بدهم که اتوماتیکوار انتقاد یا اهانت نمیکنم.


وقتی کودک، ساکت و آهسته و بیحال از مدرسه به خانه میآید، از طرز قدم برداشتن او میتوانیم بگوئیم که حادثهای ناخوشایند برایش اتفاق افتاده است. با پیروی از شعار خود، ما نباید گفتگویمان را با یک گفته ی انتقادی نظیر گفتههای زیر آغاز کنیم:

«لب و لوچهات چرا آویزان است؟»
«این دیگر چه جور قیافهای است؟»
چکار کردی، بهترین دوستت را از دست دادی؟»
«این دفعه چه دسته گلی به آب دادی؟»
«امروز دیگر دردت چیست؟»

از آنجا که ما به واکنش درونی کودک توجه داریم، باید از گفتههایی که فقط انزجار و نفرت در درون او ایجاد میکنند، از گفتههایی که کودک با شنیدنشان آرزو میکند که ای کاش دنیا خراب میشد، پرهیز کنیم.

در عوض، پدر یا مادر میتواند با هر کدام از گفتههای زیر فهم و درک خود را نشان دهد:

«حتماً امروز اتفاق ناخوشایندی برایت افتاده».
«حتماً امروز روز خوبی برایت بود.»
«حتماً امروز روز سختی بود.»
«احتمالاً کسی باعث ناراحتی تو شده است.»

این گفتهها بر سوالات «چته؟ چه اتفاقی افتاده؟» ارجحیت دارند. این سوالات کنجکاوی را نشان میدهد و آن گفتهها همدردی را.

نمیتوان از این واقعیت گریخت که کودک آنچه را که در زندگی میبیند یاد میگیرد. حال اگر زندگیش با انتقاد و سرزنش همراه باشد، احساس مسئولیت را یاد نخواهد گرفت. در زندگی توأم با سرزنش، او یاد میگیرد که خودش را محکوم کند و از دیگران ایراد بگیرد. او یاد میگیرد درباره ی قضاوت خودش به شک بیفتد، توانایی خود را دست کم بگیرد و به مقاصد دیگران اعتماد نکند. علاوه بر اینها، او یاد میگیرد که در زندگی خود در همه حال، به انتظار یک بدبختی قریب الوقوع باشد.

[h=2]از جنگ تا صلح[/h]والدینی که درگیر یک جنگ خواسته و یا نا خواسته با کودکانشان بر سر کارهای روزانه و مسئولیتها هستند، باید این واقعیت را درک کنند که در این جنگ نمیتوانند برنده باشند. ما هر چقدر وقت و توان برای زور گفتن به آنان داشته باشیم، آنها وقت و انرژی بیشتری برای مقاومت در برابر ما دارند. حتی اگر هم در جنگ ببریم و موفق شویم که ارادهمان را بر آنان تحمیل کنیم، آنان شاید با بی روح شدن، عصبی شدن و یا با نافرمانی و قصور در کارها، انتقام بگیرند.
تنها یک راه هست که ما را به پیروزی میرساند: کودکان را با حرفهایمان متقاعد سازیم. شاید این کار ناممکن بنظر میرسد: اما فقط دشوار است، و ما این ظرفیت و توانایی را در خودمان داریم که بر آن چیره شویم. حتی اگر هم فعلاً روابط دوستانه با کودک نداریم، چنین روابطی را میتوانیم در آینده ی نه چندان دور ایجاد کنیم.



والدین با استفاده از روشهای زیر میتوانند تغییرات مطلوبی در کودکانشان بوجود آورند:

[h=2]1- گوش دادن با حساسیت:[/h]هنگامی که والدین به احساسات و افکار کودکانشان بیتوجه بهنظر میرسند، کودکان دچار ناامیدی و رنجش خاطر میشوند. به همین خاطر، آنها چنین نتیجهگیری میکنند که عقایدشان احمقانه و غیرقابل توجه هستند و اینکه دوست داشتنی نیستند و کسی آنها را دوست ندارد.
پدر یا مادری که با دقت به حرف کودکش گوش میدهد، به او میفهماند که برای عقایدش ارزش قایل میشود و به خود او هم احترام میگذارد. چنین احترامی سبب میشود که کودک نسبت به خودش ارزش قایل شود و این ارزش قایل شدن کودک نسبت به خود، سبب میشود که او بتواند با دنیای حوادث و با مردم درست برخورد کند.

[h=2]2- جلوگیری از «خوشههای خشم»:[/h] والدین بایستی از واژهها و گفتارهایی که مایه ی نفرت و رنجش کودک میشوند، پرهیز کنند:
توهینها: تو مایه ی شرمساری مدرسهات هستی و آبرویی هم برای خانوادهات باقی نگذاشتهای.
نامهای گوناگون نهادن بر کودک: مفتخور، پر فیس و افاده، کوتوله، احمق.
پیشگویی کردن: سرانجام کارت به دارالتأدیب خواهد کشید، آنجا جایی است که جناب عالی تا ابد در آن خواهی بود.
تهدیدها: اگر مثل یک بچه آدم یک گوشه ننشینی، فکر و خیال اینکه اجازه کاری را به تو بدهم از کلهات بیرون کن.
اتهامات: همیشه اولین کسی هستی که دردسر را شروع میکنی.
ارباب منشی کردن بر کودک: «حرف زیادی نزن، و بگذار یکی دو چیز را حالیت کنم.»

[h=2]3- بیان احساسات و افکار بدون حملهور شدن:[/h]در موقعیتهایی که مشکلی پیش آمده است، والدین اگر احساسات و افکار خودشان را بدون حملهور شدن به شأن و شخصیت کودکنشان بیان کنند، بیشتر موثر خواهند بود.

هنگامی که والدین با حساسیت گوش میدهند، گفتارهای تند و تیز و نیشدار را به تأخیر میاندازند و احساسات و خواستههایشان را بدون اهانت بیان میکنند، آنگاه تغییری در کودک حاصل میشود. جوی که همدردی بر آن حاکم است، کودک را به والدین نزدیکتر میکند؛ رفتارهای درست، ملاحظه و نزاکت والدین مورد توجه و همچشمی کودک واقع میشود. این تغییرات یک شبه صورت نمیگیرند و زمان لازم دارند، اما تلاشها سرانجام نتیجه خواهند داد. پدر یا مادر با پذیرش و انجام این رفتارها و اعمال جدید، بخش عمدهای از آموزش مسئولیت به کودک را جامه ی عمل خواهد پوشاند، اما با این حال، نمونه و سرمشق بودن برای کودک به تنهایی کافی نیست. هر کودکی احساس مسئولیت را از طریق تلاشها و تجربه ی خودش کسب میکند. زمانی که رفتار نمونه ی پدر یا مادر جومطلوبی برای یادگیری ایجاد میکند، تجربه ها ی یادگیری را تقویت کرده و آن را بخشی از صفات شخصیتی کودک میسازند. بنابر این، مهم است که تعیین کنیم در مراحل مختلف رشد و بلوغ، چه مسئولیتهای ویژهای را به کودک بدهیم.

منبع:برگرفته از کتاب راه حل های جدید برای مسائل قدیمی
 

عاطفه

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : احساس مسئولیت در کودکان 1 - 2 - 3

[h=1]مسئولیت و استقلال در کودکان(3)[/h]

[h=2]مسئولیت: حق بیان و حق انتخاب[/h]کودکان با احساس مسئولیت ذاتی به دنیا نمیآیند و در یک دوره سنی معین نیز آن را خودبه خود کسب نمیکنند. احساس مسئولیت، به تدریج و پس از سالهای طولانی بدست میآید و این مستلزم اجرای روزانه ی تمرین قضاوت و انتخاب، در موقعیتهای مناسب و با توجه به سن و قدرت درک کودک است.

فضاهای کشمکشدار و قلمرو مسئولیتها- آموزش مسئولیت را میتوان از سنین اولیه ی کودکان آغاز کرد. مسئولیت وقتی پرورش مییابد که در اموری که بر کودکان اثر میگذارند، به آنان اجازه دهیم نظرشان را بیان کنند و هر جا که لازم میبینیم، بگذاریم انتخاب کنند. اینجا تفاوتی سنجیده باید بین حق بیان و حق انتخاب قایل شد. بعضی موارد هستند که در قلمرو مسئولیت کودک قرار دارند و در چنین اموری است که باید اجازه بدهیم کودک خودش انتخاب کند. بعضی از مسائل نیز هستند که در آسایش و رفاه کودک تأثیر دارند و این امور به طور اختصاصی در قلمرو مسئولیت ما قرار دارند. در چنین موانعی باید بگذاریم کودک نظرش را بیان کند، اما، ما انتخاب را برای او انجام میدهیم. در ضمن اینکه به او کمک میکنیم تا این موارد اجتناب ناپذیر را بپذیرد.

حال، چیزی که بدان نیاز داریم و ضروری است، مشخص کردن این دو قلمروی مسئولیت است. با هم چند فضا را بررسی میکنیم، فضاهایی که در آنها، برخوردها و ناسازگاریهای بین والدین و کودکان متداول هستند.

[h=2]غذا[/h]حتی از یک کودک دو ساله میتوان سوال کرد که آیا نصف لیوان شیر میخواهد یا یک لیوان شیر. میتوان به یک کودک چهارساله حق انتخاب داد تا بگوید که نصف سیب را میخواهد یا تمام سیب را. و یک کودک شش ساله میتواند پیش خود تصمیم بگیرد که آیا تخممرغ آبپزش را سفت میخواهد یا نیمپز.
باید عمداً موقعیتهایی برای کودکان ایجاد کرد تا مجبور باشند در آن موقعیتها انتخاب کنند. والدین موقعیتها را انتخاب میکنند؛ کودکان چارهاندیشی کرده و راهی را بر میگزینند.


از یک کودک خردسال نمیپرسیم: «برای صبحانه چه میخواهی؟» از او میپرسیم: «تخممرغها را میخواهی نیمرو کنم یا املت؟ نان را برشته کنم یا همین طور باشد؟ شکر چای را زیاد کنم یا کم؟ آب پرتقال میخواهی یا شیر؟»

چیزی که کودک در مییابد این است که وی در امور مربوط به خودش مقداری مسئولیت دارد. او صرفاً گیرنده ی اوامر نیست، بلکه در تصمیمگیریهایی که زندگیش را شکل میدهند شرکت میکند. از طرز برخورد پدر یا مادر، کودک باید پیامی آشکار را دریافت کند: ما هم برایت چای درست کردهایم و هم شیر، کلوچه و انواع شیرینی را در اختیارت گذاشتهایم و مسئولیت تو انتخاب است.

مشکلات غذا خوردن در کودکان غالباً توسط مادرانی ایجاد میشود که علاقه و توجه زیادی نسبت به مزه دهان کودک از خود نشان میدهند. آنان دائماً به کودک گوشزد میکنند که فلان سبزیجات را بخورند و به آنها میگویند که برای هر عضو بدن کدام سبزی مقویتراست، حال آنکه این نظر آنان کاملاً خلاف موازین علمی است. بهتر از همه چیز برای کودک این است که مادرش نسبت به غذا زیاد حساس نباشد؛ که مادرش غذاهای مرغوب و لذیذ را در پیش او بگذارد و به فرزندش اعتماد کند که او هر چقدر اشتهایش بکشد خواهد خورد، با این شرط که جنبه ی بهداشتی غذاها هم رعایت شود. واضح است که خوردن در قلمرو مسئولیت کودک قرار دارد.

[h=2]پوشاک[/h]در خرید لباس برای کودکان این مسئولیت ماست که تصمیم بگیریم آنها چه لباسی را نیاز دارند و این مسئولیت ماست که بودجه ی آن را تعیین کنیم. در فروشگاه، ما چند نمونه لباس انتخاب میکنیم .همه ی این نمونهها از نظر جنس و قیمت مورد قبول ما هستند. کودک یکی از این چند نمونه لباس را که ترجیح میدهد بپوشد، انتخاب خواهد کرد. بنابراین، یک کودک شش ساله در میان جورابها و پیراهنهایی که ما برگزیدهایم، میتواند انتخاب کند و یکی را بخرد. در خیلی از خانهها کودکان هیچ تجربه و مهارتی در خرید لباسها ی خودشان بدست نمیآورند. حتی افراد بالغی هم وجود دارند که اگر مادر یا همسرشان در کنارشان نباشد، از انتخاب یک پیراهن یا شلوار برای خودشان عاجزند.

بخصوص، به کودکان که سن و سال بیشتری دارند، باید اجازه داد تا لباسهایی داشته باشند که این لباسها با معیارهای قابل قبول دوستانشان چندان تفاوتی ندارند. قلمرو مسئولیت در مورد پوشاک را میتوان چنین بیان کرد: ما چند نمونه لباس در اختیار کودک قرار میدهیم، و کودک از میان آنها انتخاب میکند.
 
بالا