درخت برای بالارفتن

عاطفه

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"

[h=2]تردید های نوین و نتایج آن :[/h]بین روشی که ما برای آموزش انضباط به کودکان به کار میبریم و روشی که اجداد ما به کار میبردند، چه اختلافی وجود دارد؟
هر آنچه پدربزرگ یا مادربزرگ انجام میداد، با قدرت و تسلط همراه بود؛ هر آنچه ما انجام میدهیم، با تردید همراه است.

آنها حتی اگر هم رفتارشان اشتباه میبود، آن را با اطمینان انجام میدادند ولی ما حتی اگر هم رفتارمان صحیح باشد، آن را با تردید همراه میسازیم. این تردیدی که در مورد کودکان از خود نشان میدهیم، از کجا سرچشمه میگیرد؟

[h=2]نیازهای روانی والدین به کودکان و استبداد کودک[/h]پدر یا مادر باید فرزندان خود را دوست بدارد، اما نباید نیاز مبرم به این داشته باشد که فرزندان نیز در هر دقیقه از روز او را دوست داشته باشند.
آنهایی که به فرزندانشان احتیاج دارند تا ازدواجشان را توجیه کنند یا به زندگیشان مفهوم و اهمیتی بخشند، در وضع نامساعدی به سر میبرند.

آنها از این واهمه دارند که علاقه ی فرزند خود را از دست بدهند، از این رو جرأت انکار چیزی را در مقابل فرزندشان ندارند، که این شامل کنترل محیط خانه نیز میشود. فرزندان نیز که تشنگی والدین برای مورد علاقه واقع شدن را حس میکنند، با بی رحمی از آن بهرهبرداری میکنند. این فرزندان، ستمگرانی میشوند که بر پیشخدمتهای مشتاق و آرزومند ، یعنی والدین حکمرانی میکنند.

بیشتر کودکان یاد گرفتهاند که چگونه از طریق صرفنظر کردن از ابراز علاقه، مادرانشان را بترسانند. آنها باجگیری را بهطور آشکار و بدون رودربایستی بکار میبرند. آنها میگویند: «تو را دوست نخواهم داشت اگر...» آنچه غمانگیز است، در تهدید و ترساندن کودک نیست، بلکه این واقعیت است که والدین احساس میکنند مورد تهدید واقع شدهاند. برخی از والدین واقعاً تحت تأثیر گفتههای فرزندانشان واقع میشوند؛ آنها التماس میکنند و از کودک میطلبند که همچنان آنها را دوست بدارد، و سعی میکنند که با آسانگیری بیش از حد نسبت به کودکشان، او را آرام سازند و به اصطلاح با او آشتی کنند.

[h=2]آسانگیری بیش از حد[/h]آسانگیری چیست و آسانگیری بیش از حد چیست؟ آسانگیری یعنی اینکه حالات بچگانه ی کودک خود را میپذیریم. یعنی پذیرش اینکه : «پسرها، پسر خواهند بود»، یعنی ما میپذیریم که پیراهن تمیز یک کودک نرمال پس از مدت کوتاهی کثیف خواهد شد، یعنی ما میپذیریم که دویدن و نه راه رفتن، تحرک طبیعی کودک است، و میپذیریم که درخت برای بالا رفتن و آینه برای شکلک درآوردن است.

آسانگیری بیش از حد، جلوگیری نکردن از رفتارهای نامطلوب است. آسانگیری، اطمینان و اعتماد ایجاد میکند و توانایی فزایندهای برای ابراز احساسات و بیان افکار پدید میآورد. آسانگیری بیش از اندازه، اضطراب و تشویش ایجاد میکند و خواستههای روزافزونی برای امتیازات غیرقابل اعطا پدید میآورد.

[h=2]روش جدید: برخوردی متفاوت با احساسات و اعمال کودک[/h]اساس روش جدید برخورد با انضباط، براساس تفاوت موجود بین آرزوها و اعمال پایهریزی شده است: در مورد اعمال، محدودیتهایی قایل میشویم؛ اما در مورد آرزوها محدودیتی قایل نمیشویم.

بیشتر مشکلات انضباطی از دو مورد تشکیل مییابند: احساسات آمیخته به خشم و اعمال آمیخته به خشم.

با هر مورد باید با روشی متفاوت رفتار کرد. احساسات بایستی مورد شناسایی واقع شده و بیان شوند در مورد اعمال، شاید مجبور باشیم آنها را محدود کنیم و تغییر جهت بدهیم. گاهی اوقات، شناخت احساسات کودک شاید به تنهایی برای رفع مشکل کافی باشد. به مورد زیر توجه کنید:

وقتی که «سام» چهار ساله میخواست دم گربهاش را ببرد «تا ببیند که آن تو چیست». مادر کنجکاوی علمی او را پذیرفت، اما عمل پسرش را خیلی صریح رد کرد:

«میدانم که میخواهی ببینی این تو چه شکلی است. ولی دم گربه همان جا که هست باید باشد. بیا بگردیم ببینیم عکسی پیدا میشود که شکل آن را بهت نشان بدهد.»

در موردی دیگر. «تد» پنجساله دیوار اتاقنشیمن را خط خطی میکرد و وقتی مادر او را در آن حال دید، نخستین واکنش او شاید کتک زدن «تد» بود، اما «تد» به قدری ترسیده بود که مادر نتوانست او را بزند. مادر در عوض گفت: « تد، دیوارها برای خط خطی کردن نیستند. کاغذ برای خط خطی کردن است. اینجا سه ورق کاغذ هست.» و مادر شروع کرد به تمیز کردن دیوار. «تد» به قدری دستپاچه شد که گفت: «مامان، من دوستت دارم.» اکنون به موردی نظیر همان مورد فوق نگاه میکنیم که در این مورد طرز برخورد جوری دیگر است:

«داری چکار میکنی؟ نمیدانی که نباید دیوارها را کثیف کنی، بچه کثیف؛ نمیدانم از دست تو چه خاکی بر سرم کنم. صبر کن، بگذار پدرت بیاید خانه، میخواهم درباره ی تو چیزهایی به او بگویم. حقت را کف دستت خواهد گذاشت.»

این نوع برخورد، تنها کودکانی لجباز و بی نظم می سازند ،نه فرزندان صمیمی و دوست داشتنی.
 

عاطفه

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : درخت برای بالارفتن

[h=1]

[h=2]انضباط: در گذشته و در حال[/h]اختلاف زیادی بین روش جدید و روش قدیمی بر خورد با انضباط وجود دارد. در یاد دادن انضباط به کودک، والدین عادت داشتند از اعمال نامطلوب جلوگیری کنند، امّا متوجه انگیزههای این اعمال نمیشدند. محدودیتها در میان بگومگوی خشمآمیز بر قرار میشد و غالباً بیربط، متناقض و توهینآمیز بود. وانگهی، یاد دادن انضباط زمانی انجام میشد که کودک گوشش بدهکار نبود. و نیز با واژههایی بیان میشد که امکان زیادی داشت مقاومت کودک را برانگیزد. به دفعات، کودک این احساس مخرب را پیدا میکرد که نه تنها عمل بخصوص او مورد سرزنش و انتقاد قرار گرفته بلکه خود او هم آدمی خوب به حساب نیامده است.

در روش جدید، کودک هم در احساسات و هم در رفتار خود یاری میشود. والدین به کودک اجازه میدهند (تحت شرایطی که بعداً مورد بحث واقع خواهد شد) که درباره ی احساس خود صحبت کند، اما رفتار نامطلوب کودک را محدود میکنند و بدان جهت میدهند. محدودیتها طوری تنظیم میشوند که حس احترام بخود والدین و نیز حس احترام بخود کودک محفوظ باقی میمانند. محدودیتها نه مطلق و قرار دادیاند و نه دوگانه و متغیر، بلکه تربیتی و شخصیتساز هستند.
محدودیتها بدون بیحرمتی و خشم بیش از اندازه بکار گرفته میشوند. انزجار و رنجش کودک از محدودیتها پیشبینی و درک میشود؛ او بخاطر اینکه این محدودیتها را دوست ندارد، مورد تنبیه واقع نمیشود.

انضباط را اگر این گونه بکار بریم، شاید سبب شود که کودک، داوطلبانه، نیاز به نهی و تغییر برخی از رفتارهایش را بپذیرد. بدینترتیب، انضباطی که معمولاً والدین تحمیل میکنند ممکن است سرانجام به انضباط نفس منتهی شود، یعنی کودک خودش در کسب انضباط و تبدیل شدن به یک فرد با انضباط بکوشد. کودک با همانند کردن خود با والدین و با ارزشهایی که آنها از خود نشان میدهند، معیارهای درونی برای تنظیم اعمال خود کسب میکند.

[h=2]سه ناحیه انضباط[/h]کودکان به تعریف مشخصی از رفتار قابل قبول و رفتار غیر قابل قبول نیاز دارند. آنها با آگاهی از مرزهای رفتار قابل قبول ، احساس امنیت بیشتری میکنند. برای استفاده از قیاسی که دکتر «فریتز ردل» پیشنهاد کرده است، میتوانیم رفتار کودکان را به سه ناحیه ی مشخص شده با رنگهای سبز، زرد و قرمز تقسیم کنیم:


ناحیه ی سبز شامل رفتاری میشود که مطلوب و مورد تأیید است. در این ناحیه «بله» ما آزادانه و با دلپذیری بیان میشود.
ناحیه زرد، رفتاری را شامل میشود که مورد تأیید نیست ولی به دلایلی خاص تحمل میشود.

ناحیه قرمز شامل رفتاری میشود که به هیچوجه قابل تحمل نیست و باید از آن جلوگیری کرد. رفتاری که سلامت جسمانی، رفاه مالی، و آسایش خانواده را به خطر میاندازد، جزو این ناحیه به شمار میآید. همچنین، رفتاری که قانون، اصولی اخلاقی یا آداب اجتماعی، آن را ممنوع دانسته، در این ناحیه وجود دارد.
بازدارندگی در ناحیه ی قرمز همان قدرمهم است که تأیید کردن در ناحیه ی سبز.
کودک وقتی میبیند از رفتار غیرقابل قبول او جلوگیری نمیکنند، مضطرب میشود.

پسر هشت سالهای، مادرش را که از سوار شدن او بر پشت یک اتوبوس در حال حرکت جلوگیری نکرده بود، به عدم علاقه نسبت به وی متهم کرد: «تو اگر واقعاً به من توجه داشتی، نمیگذاشتی که اینطوری جانم را به خطر بیندازم.»

کودکی دیگر گمان میکرد که پدرش دارای معیارهای صحیحی نیست، چرا که به او اجازه داده بود چاقوی ضامندار داشته باشد. پسری دیگر احترامش را نسبت به والدین خود از دست داد، زیرا آنان مانع از وحشی بازی دوستانش که آزمایشگاه علمی او را زیر و رو کرده بودند، نشدند.

کودکان کم سن و سالتر در مقابله با انگیزههای غیر قابل قبول اجتماع خود، دچار مشکلی واقعی هستند. والدین باید کودکشان را در نبرد برای کنترل این قبیل انگیزهها، یاری کنند. پدر و مادر با ایجاد محدودیتها به کودک کمک میکنند. این محدودیتها نه تنها از اعمال خطرناک کودک جلوگیری میکنند بلکه پیامی بدون کلام هم به او ارسال میکنند: «لزومی ندارد که از انگیزههای خود بترسی. من نخواهم گذاشت که زیاد دوربروی. خطری تو را تهدید نمیکند. خیالت راحت باشد.»


[/h]
 
بالا