خواب(شعری تکان دهنده)

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"


خواب دیدم خواب اینکه مرده ام خواب دیدم خسته و افسرده ام

روی من خروار ها از خاک بود وای، قبر من چه وحشتناک بود

تا میان گور رفتم دل گرفت قبرکن سنگ لحد را گل گرفت

بالش زیر سرم از سنگ بود غرق وحشت ، سوت و کور و تنگ بود



ناله می کردم ولی کن بی جواب تشنه بودم تشنه یک جرعه آب

خسته بودم هیچ کس یارم نشد زان میان یک تن خریدارم نشد

هر که آمد پیش ، حرفی راند و رفت سوره حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی، نه رفیقی، نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند از راه نزدم دو ملک تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست؟ آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟

ای گنه کار سیه دل، بسته پر نام اربابان خود، یک یک ببر

در میان عمر خود کن جست و جو کارهای نیک و زشتت را بگو



گفت بنده عمر خود کردی تباه نامه اعمال تو گشته سیاه

ما که ماموران حق داوریم نک تو را سوی جهنم می بریم

دیگر آنجا عذرخواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود



 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : خواب(شعری تکان دهنده)

نا امید از هر کجا و دل فگار می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد از جنان در های رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان نور پیشانیش فوق کهکشان



چشم هایش زندگانی می سرود درد را از قلب آدم می زدود

صورتش خورشید بود و غرق نور جام چشمانش پر از شرب طهور
بین دستش کائنات و ممکنات لب که نه، سر چشمه آب حیات
بر سرش دستار سبزی بسته بود بر دلم مهرش عجب بنشسته بود



در قدوم آن نگار مه جبین از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روز قیامت آمده گوئیا بهر شفاعت آمده



سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را خان آبادش کنید این بنده را
این که اینجا این چنین تنها شده کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است گریه کرده بعد شیرش داده است
بار ها بر من محبت کرده است سینه اش را وقف هیئت کرده است


این که می بینید در شور است و شین ذکر لالائیش بوده است یا حسین
با ادب در مجلس ما می نشست سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است او مرید راه زینب، کوی لیلا بوده است
خویش را در سوز عشقم آب کرد عکس من را بر دل خود قاب کرد



اسم من راز و نیازش بوده است خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود گاه می شد صورتش بهرم کبود
تا که دنیا بوده از من دم زده او غذای روضه ام را هم زده



این که در پیش شما گردیده بد جسم و جانش بوی روضه می دهد
نزد عباسم به تن کرده کفن روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود باعث خوشحالی اعدا شود



در قیامت عطر و بویش می دهم پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر، به روز سرنوشت می شود همسایه من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است نامه اعمال او دست من است
 
بالا