داستان تشرف او را شيخ طوسي در كتاب الغيبة و شيخ صدوق در كتاب كمال الدين و تمام النعمة ـ باب 43 ـ و مرحوم محدث كبير علامه سيد هاشم بحراني در كتاب تبصرة الوليّ في من رأي القائم المهدي(ع) در سه موضع از كتاب (ديدار 35 و 38 و 46) و نيز دلبري در كتاب دلائل الامامة (ص 298) با سندهاي اسناد مختلف ذكر كردهاند. بنده سعي ميكنم با رعايت اختصار، از بين مطالب گفته شده، آنچه را بيشتر براي ما مفيد است نقل كنم. و ظاهراً نقلهاي متعدد همه حاكي از يك ملاقات است كه يار اديان به گونههاي مختلف نقل كردهاند و يا خود علي بن مهزيار براي افراد مختلف، گوشههايي از اين ملاقات و كيفيت ديدار را گفته است.
علي بن مهزيار نقل ميكند:
من بيست مرتبه به حج بيتالله الحرام مشرف شدم و در تمام اين سفرها قصدم ديدن مولايم امام زمان(ع) بود، ولي در اين سفرها هرچه بيشتر تفحص كردم كمتر موفق به اثريابي از آن حضرت گرديدم. بالاخره مأيوس شدم و تصميم گرفتم كه ديگر به مكه نروم. وقتي كه دوستان عازم مكه بودند، به من گفتند مگر امسال به مكه مشرف نميشوي؟ گفتم: نه، امسال گرفتاريهايي دارم و قصد رفتن به مكه را ندارم.
شبي در عالم خواب شنيدم كسي ميگويد: اي علي بن ابراهيم، خداوند به تو فرمان داده كه امسال را نيز حج كني.
آن شب را هر طور بود به صبح آوردم، و با اميدي مهياي سفر شدم، وقتي رفقا مرا ديدند تعجب كردند، ولي به آنها از علت تغيير عقيدهام چيزي نگفتم. شب و روز مراقب موسم حج بودم تا آنكه موسم حج فرارسيد و كارم را آماده كرده، با دوستان به آهنگ حج، رهسپار مدينه شدم. چون به سرزمين مدينه رسيدم از بازماندگان امام حسن عسكري(ع) جويا شدم، اثري از آنها نيافتم و خبري نگرفتم. در آنجا نيز پيوسته در اين باره فكر ميكردم تا آنكه به قصد مكه از مدينه خارج شدم....