اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 6

  • نویسنده موضوع hasan
  • تاریخ شروع

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها

منابع اهل تسنن :

روايات بسياري در كتابهاي اهل تسنن وجود دارد كه ثابت ميكند ، خليفه اول به همراه عدهاي از دشمنان اهل بيت ، به خانه وحي همجوم برده و آن جا را به آتش كشيدهاند ؛ در حالي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها به همراه نوادگان رسول خدا در داخل خانه بودهاند .

ما در اين جا به چند روايت به نقل از علماي اهل سنت اشاره كرده و فقط چهار روايت : ابن أبي شيبه ، بلاذري ، طبري و روايت پشيماني ابوبكر در آخرين روزهاي زندگيش

را از نظر سندي بررسي ميكنيم
.

1 . امام جويني (730هـ) :

از آن جايي كه روايت جويني اهميت بيشتري داشت و نيز تصريح به مقتوله بودن صديقه طاهره دارد ، ما نخست اين روايت را نقل و بقيه روايات را بر طبق سال وفات صاحب كتاب ، ميآوريم .

جويني « استاد ذهبي » از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم اين گونه روايت مي کند :

روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نشسته بود ، حسن بن علي بر او وارد شد ، ديدگان پيامبر كه بر حسن افتاد ، اشك آلود شد ، سپس حسين بن علي بر آن حضرت وارد شد ، مجدداً پيامبر گريست . در پي آن دو ، فاطمه و علي عليهما السلام بر پيامبر وارد شدند ، اشك پيامبر با ديدن آن دو نيز جاري شد ، وقتي از پيامبر علت گريه بر فاطمه را پرسيدند ، فرمود :

وَ أَنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ في بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ‏ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا [وَ كُسِرَتْ جَنْبَتُهَا] وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ

هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ ... فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَة
.

فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِين‏ .

فرائد السمطين ج2 ، ص 34 و 35 .

زماني كه فاطمه را ديدم ، به ياد صحنهاي افتادم كه پس از من براي او رخ خواهد داد ، گويا ميبينم ذلت وارد خانۀ او شده ، حرمتش پايمال گشته ، حقش غصب شده ، از
ارث خود ممنوع گشته ، پهلوي او شكسته شده و فرزندي را كه در رحم دارد ، سقط شده ؛ در حالي كه پيوسته فرياد ميزند : وا محمداه ! ؛ ولي كسي به او پاسخ نميدهد ، کمک مي خواهد ؛ اما كسي به فريادش نميرسد .

او اول كسي است كه از خاندانم به من ملحق ميشود ؛ و در حالي بر من وارد ميشود كه محزون ، گرفتار و غمگين و شهيد شده است .

و من در اينجا ميگويم : خدايا لعنت كن هر كه به او ظلم كرده ، كيفر ده هر كه حقش را غصب كرده ، خوار كن هر كه خوارش كرده و در دوزخ مخلد كن هر كه به پهلويش زده تا فرزندش را سقط كرده و ملائكه آمين گويند .

ذهبي در شرح حال امام الحرمين جويني مي گويد:

وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاكمل فخر الاسلام صدر الدين ابراهيم بن محمد بن المؤيد بن حمويه الخراساني الجوينى ... وكان شديد الاعتناء بالرواية وتحصيل الاجزاء حسن القراءة مليح الشكل مهيبا دينا صالحا .
تذکرة الحفاظ ج 4 ، ص 1505- 1506 ، رقم 24 .

از امام روايت کننده و حديث گوي يگانه کامل فخر اسلام و صدر دين ابراهيم بن محمد بن المويد بن حمويه الخراساني الجويني روايت شنيدم ( درس گرفتم ) ... و وي بسيار به روايات و بدست آوردن کتب حديثي اهميت مي داد خوش صدا و خوش سيما بود و شخص با هيبت و دين دار و صالحي بود .
 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 2


2. ابن أبي شيبه (239هـ) :

وي كه از استاتيد محمد بن اسماعيل بخاري بوده ، در كتاب المصنف ميگويد :

أنه حين بويع لأبي بكر بعد رسول الله ( ص ) كان علي والزبير يدخلان على فاطمة بنت رسول الله ( ص ) فيشاورونها ويرتجعون في أمرهم ، فلما بلغ ذلك عمر بن الخطاب خرج حتى دخل على فاطمة فقال : يا بنت رسول الله ( ص ) ! والله ما من أحد أحب إلينا من أبيك ، وما من أحد أحب إلينا بعد أبيك منك ، وأيم الله ما ذاك بمانعي إن اجتمع هؤلاء النفر عندك ، إن أمرتهم أن يحرق عليهم البيت ، قال : فلما خرج عمر جاؤوها فقالت : تعلمون أن عمر قد جاءني وقد حلف بالله لئن عدتم ليحرقن عليكم البيت وأيم الله ليمضين لما حلف عليه ... .
المصنف ، ج8 ، ص 572 .
هنگامى كه مردم با ابى بكر بيعت كردند ، على و زبير در خانه فاطمه به گفتگو و مشاوره مى پرداختند ، و اين مطلب به عمر بن خطاب رسيد . او به خانه فاطمه آمد ، و گفت : اى دختر رسول خدا ! محبوب ترين فرد براى ما پدر تو است و بعد از پدر تو خود تو !!! ولى سوگند به خدا اين محبت مانع از آن نيست كه اگر اين افراد در خانه تو جمع شوند من دستور دهم خانه را بر آنها بسوزانند .

اين جمله را گفت و بيرون رفت ، وقتى على (عليه السلام) و زبير به خانه بازگشتند ، دخت گرامى پيامبربه على (عليهم السلام) و زبير گفت: عمر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر اجتماع شما تكرار شود ، خانه را بر شماها بسوزاند ، به خدا سوگند! آنچه را كه قسم خورده است انجام مى دهد !


ابن أبي شيه سند روايت را اين گونه نقل ميكند :


حدثنا محمد بن بشر نا عبيد الله بن عمر حدثنا زيد بن أسلم عن أبيه أسلم

بررسي سند روايت :


محمد بن بشر :

مزي در تهذيب الكمال در باره وي ميگويد :

قال عثمان بن سعيد الدارمى ، عن يحيى بن معين : ثقة .

و قال أبو عبيد الآجرى : سألت أبا داود عن سماع محمد بن بشر من سعيد بن أبى عروبة فقال : هو أحفظ من كان بالكوفة .

تهذيب الكمال ، ج24 ، ص533 .
ابو عبيد گويد : از داود سؤال كردم از روايت محمد بن بشير از سعيد بن أبي عروبه ، گفت : او از نظر حفظ از تمامي كوفيان برتر بوده است .
و ابن حجر در تهذيب التهذيب مينويسد :

و كان ثقة ، كثير الحديث .

و قال النسائى ، و ابن قانع : ثقة .

و قال ابن شاهين فى " الثقات " : قال عثمان بن أبى شيبة : محمد بن بشر ثقة ثبت .
تهذيب التهذيب ، ج9 ، ص 74 .
عبيد الله بن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب :
مزي در تهذيب الكمال در باره وي مينويسد :

و قال أبو حاتم : سألت أحمد بن حنبل عن مالك ، و عبيد الله بن عمر ، و أيوب أيهم أثبت فى نافع ؟ فقال : عبيد الله أثبتهم وأحفظهم وأكثرهم رواية .

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : قال يحيى بن معين : عبيد الله بن عمر من الثقات .

و قال أبو زرعة ، و أبو حاتم : ثقة .

و قال النسائى : ثقة ثبت .


و قال أبو بكر بن منجويه : كان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا .
تهذيب الكلمال ، ج19 ، ص127 .
و ابن حجر در تهذيب التهذيب مينويسد :

قال ابن منجويه : كان من سادات أهل المدينة و أشراف قريش : فضلا و علما و عبادة و شرفا و حفظا و إتقانا . )

و قال أحمد بن صالح : ثقة ثبت مأمون ، ليس أحد أثبت فى حديث نافع منه .
تهذيب التهذيب ، ج7 ، ص 40 .
زيد بن أسلم القرشى العدوى :
وي از روات ، بخاري ، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است ؛ از اين رو در وثاقت اين شخص ، هيچ ترديدي وجود ندارد .

مزي در تهذيب الكمال در باره وي مينويسد :

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل عن أبيه ، و أبو زرعة ، و أبو حاتم ، و محمد بن سعد ، و النسائى ، و ابن خراش : ثقة .

و قال يعقوب بن شيبة : ثقة من أهل الفقه والعلم ، و كان عالما بتفسير القرآن ، له كتاب فيه تفسير القرآن .

تهذيب الكمال ، ج10 ، ص17 .
أسلم القرشى العدوى ، أبو خالد و يقال أبو زيد ، المدنى ، مولى عمر بن الخطاب :
وي نيز از روات بخاري ، مسلم و بقيه صحاح ا هل سنت و از صحابه است و از آنجايي كه تمامي صحابه از ديدگاه اهل سنت ، عادل هستند ، در وثاقت وي نمي توانند ترديد كنند .

مزي در تهذيب الكمال مينويسد :



أدرك زمان النبى صلى الله عليه وسلم .

و قال العجلى : مدينى ثقة من كبار التابعين . و قال أبو زرعة : ثقة .
تهذيب الكمال ، ج2 ، ص530 .
در نتيجه سند اين روايت صحيح است .
 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 3


3 . علامه بلاذري (270هـ) :


إن أبابکر آرسل إلي علي يريد البيعة ، فلم يبايع ، فجاء عمر و معه فتيلة . فتلقته فاطمة علي الباب فقالت فاطمة : يابن الخطاب ! أتراک محرّقا عليّ بابي ؟! قال : نعم ، و ذلک أقوي فيما جاء به أبوک .
انساب الاشراف، بلاذرى، ج1، ص586.

ابو بکر به دنبال علي براي بيعت کردن فرستاد چون على(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر سرپيچى كرد، ابوبكر به عمر دستور داد كه برود و او را بياورد ، عمر با شعله آتش به سوى خانه فاطمه(عليها السلام) رفت. فاطمه(عليها السلام)پشت در خانه آمد و گفت: اى پسر خطّاب! آيا تويى كه مى خواهى درِ خانه را بر من آتش بزنى؟ عمر پاسخ داد: آرى! اين كار آنچه را كه پدرت آورده محكم تر مى سازد .
بررسي سند روايت :


بلاذري ، روايت را با اين سند نقل ميكند :

المدائني، عن مسلمة بن محارب، عن سليمان التيمي وعن ابن عون : أن أبابكر ...

مدائني :

ذهبي در باره وي مينويسد:

المدائني * العلامة الحافظ الصادق أبو الحسن علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني الاخباري . نزل بغداد ، وصنف التصانيف ، وكان عجبا في معرفة السير والمغازي والأنساب وأيام العرب ، مصدقا فيما ينقله ، عالي الاسناد .

در ادامه از قول يحي بن معين مينويسد :

قال يحيى : ثقة ثقة ثقة .( قال احمد بن أبي خثيمة) سألت أبي : من هذا ؟ قال : هذا المدائني .

يحيى بن مَعين در مورد او سه بار گفت : او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است ، او مورد اعتماد است . احمد بن أبي خثيمة مي گويد : از پدرم پرسيدم نام اين شخصي که يحيي بن مَعين در مورد او اين مطلب را گفت ، چيست : پدرم گفت : نام او مدائني است .

و نيز نقل ميكند :

وكان عالما بالفتوح والمغازي والشعر ، صدوقا في ذلك .
سير أعلام النبلاء - الذهبي - ج 10 - ص 401
أبو الحسن مدائني (از علماي تاريخ بود) وعالم به جنگ ها و غزوه ها و شعر بود (ودر اين زمينه اطلاعات کافي داشت) و در مورد اين مسائل در زمره راستگويان به شمار مي رفت .

و ابن حجر مينويسد :

ق
ال أبو قلابة: حدثت أبا عاصم النبيل بحديث فقال عمن هذا قلت: ليس له إسناد ولكن حدثنيه أبو الحسن المدائني قال لي سبحان الله أبو الحسن أستاذ . ( إسناد )
لسان الميزان، ج 5 ، ص 82 ، ذيل ترجمه علي بن محمد ، أبوالحسن المدائني الاخباري ، رقم 5945.
أبو قلابة مي گويد: حديث را براي أبا عاصم النبيل خواندم ، ابا عاصم گفت : اين حديث را از چه کسي شنيده اي؟ گفتم سندش نزد من نيست ولکن اين حديث را أبو الحسن مدائني برايم نقل نموده است و از او شنيده ام أبا عاصم گفت : پاک و منزه است خدا ،أبو الحسن مدائني استاد در علم حديث است .

در بعضي نسخه ها به جاي کلمه استاد ، إسناد آمده است در اين صورت معناي عبارت اينگونه مي شود : أبو الحسن مدائني خودش سند است و همين که او اين روايت را نقل نموده کافي است .

وقال أبو جعفر الطبري كان عالماً بأيام الناس صدوقاً في ذلك .
لسان الميزان، ج 5 ، ص 82 ، ذيل ترجمه علي بن محمد ، أبوالحسن المدائني الاخباري ، رقم 5945.

أبو جعفر طبري مي گويد : عالم به تاريخ بود و از راستگويان بود .

مسلمة بن محارب :
ابن حبان او را در کتاب الثقات توثيق نموده است ؛ از اين رو ، اشكال مجهول بودن اين شخص ، مردود است .
الثقات ـ ابن حبان ـ ج7، ص 490 .
سليمان التِيْمي :

مزي در تهذيب الكمال مينويسد :

قال الربيع بن يحيى عن شعبة ما رأيت أحدا أصدق من سليمان التيمي كان إذا حدث عن النبي صلى الله عليه وسلم تغير لونه .
تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531و الجرح والتعديل: ج4 ، ص 124 ترجمة سليمان التيمي ، رقم 539 .

ربيع بن يحيي از شعبة بن حجاج نقل مي کند که مي گفت : احدي را راستگوتر از سليمان التِيْمي نديدم ، هر وقت حديثي از پيامبر اکرم نقل مي نمود رنگش (صورتش) تغيير مي کرد .

قال أبو بحر البكراوي عن شعبة شك ابن عون وسليمان التيمي يقين.
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 ؛ تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.

أبوبحرالبكراوي ازشعبة بن حجاج نقل مي کند که مي گفت: شک سليمان التِيْمي وابن عون بِسان يقين است .

وقال عبدالله بن احمد عن أبيه ثقة .
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341
عبدالله بن احمد بن حنبل از پدرش نقل مي کند که مي گفت : سليمان التيمي فردي مورد وثوق و اعتماد است .
قال ابن معين والنسائي ثقة .
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛ تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.

يحيي بن معين و نَسائي نيز او را ثقه و مورد اطمينان مي دانند .
قال العجلى تابعي ثقة فكان من خيار أهل البصرة .
م
عرفة الثقات ج 1، ص 430، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 670 ؛ تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛تهذيب الکمال ج 12، ص8 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.

عِجلي (از علماي رجالي اهل سنت) در مورد او مي گويد : او از طبقه تابعين است و فردي مورد وثوق است و از بهترين افراد (وعلماي) اهل بصره است .

محمد بن سعد صاحب کتاب الطبقات الکبري در مورد سليمان التيمي مي گويد :

كان ثقة كثير الحديث وكان من العباد المجتهدين وكان يصلي الليل كله يصلي الغداة بوضوء عشاء الآخرة .
الطبقات الکبري ـ ابن سعد ـ ج7 ، ص 188، ترجمه سليمان التيمي ، رقم 3198، چاپ دار الکتب العلمية ـ بيروت .
او فردي مورد وثوق است ، احاديث بسيار زيادي نقل کرده است و از عابدين و مجتهدين بود ، تمامي شب را به نماز خواندن مي گذراند و نماز صبحش را با وضوي نماز عشاء شب گذشته اش مي خواند .

قال الثوري حفاظ البصرة ثلاثة فذكره فيهم .
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 و تهذيب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531و الجرح والتعديل: ج4 ، ص 124، ترجمة سليمان التيمي ، رقم 539 .

از سفيان الثوري نقل مي کنند که مي گفت : حفاظ (حديث) در بصره سه نفرند ، و سليمان التيمي را يکي از آن افراد مي دانست .

قال ابن المديني عن يحيى ما جلست إلى رجل اخوف لله منه .
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 و تهذيب الکمال ج 12، ص9 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.

علي بن المديني از يحيى (بن سعيد قطان) نقل مي کند که مي گفت : درکنار هيچ مردي خداترس تر از سليمان التيمي ننشستم . ( کنايه از اينکه سليمان التيمي بسيار خداترس بود و من خداترس تر از او نديدم ) .

قال محمد بن علي الوراق عن أحمد بن حنبل كان يحيى بن سعيد يثني على التيمي وكان عنده عن أنس أربعة عشر حديثا ولم يكن يذكر اخباره.
تهذيب التهذيب ج 4، ص 176، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341؛تهذيب الکمال ج 12، ص11 ، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ،أبو المعتمر البصري ، رقم 2531.
محمد بن علي الوراق از أحمد بن حنبل نقل مي کند که مي گفت : يحيى بن سعيد (قطان) سليمان التيمي را مدح و ثناء مي کرد و مي گفت ، 14 روايت از انس بن مالک نزد سليمان بود (يعني 14 روايت بدون واسطه از انس نقل مي نمود) ولي روايات او را (يحيي) ذکر نکرد .

ابن حبان در کتاب الثقات مي گويد :

كان من عباد أهل البصرة وصالحيهم ثقة واتقانا وحفظا وسنة .
الثقات ج4، ص 300، ترجمه سليمان بن طرخان و تهذيب التهذيب ج 4، ص 177، ترجمه سليمان بن طرخان التيمي ، رقم 341 .
سليمان التِيْمي از عابدين و صالحين بصره بود او فردي مورد وثوق و دقيق و متقن بود و از حفاظ حديث و از کساني بود که بسيار به سنت اهميت مي داد .

عبدالله بن عون :
برخي اشكال كردهاند كه روايت در اين جا مقطوع است ؛ چرا كه وي از صحابه روايتي نقل نكرده است ؛ در حالي كه صفدي ،از علماي بزرگ اهل سنت در مورد ابن عون مي گويد :

كان يمكنه السماع من طائفةٍ من الصحابة .
الوافي بالوفيات ج 17، ص 390، ذيل ترجمه الحافظ المُزَني عبدالله بن عون بن أرطبان أبوعون المزني ، رقم 320.
حتي رواياتي وجود دارد كه حكايت از صحابي بودن اين شخص دارد ؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبري نقل مي کند :

أخبرنا بكار بن محمد قال : كان بن عون يتمنى أن يرى النبي ، صلى الله عليه وسلم ، فلم يره إلا قبل وفاته بيسير فسر بذلك سرورا شديدا ...
الطبقات الکبري ج7 ، ص 198، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3232 ، چاپ دارالکتب العلمية (بيروت - لبنان)
ابن عون خيلي دوست داشت پيامبر اکرم صلي الله عليه (وآله) و سلم ، (بالاخره اين توفيق نصيب او شد و) مدت کوتاهي قبل از وفات حضرت توانست حضرت را ببيند و بخاطر اين ديدار بسيار خوشحال بود...

حتي اگر فرض كنيم كه ابن عون تابعي باشد ، باز هم ضرري به اين روايت نمي زند ؛ چرا كه پدر علم رجال اهل سنت ، شعبه بن حجاج در باره وي مي گويد :

شك ابن عون أحب إلي من يقين غيره .
مقدمة الجرح والتعديل: 145.
شک ابن عون براي من از يقين ديگران بهتر و قابل قبول تر است .
و علي بن مديني از علماي بزرگ رجال اهل سنت مي گويد :

قال علي بن المديني: جمع لابن عون من الاسناد ما لم يجمع لاحد من أصحابه. سمع بالمدينة من القاسم وسالم، وبالبصرة من الحسن وابن سيرين، وبالكوفة من الشعبي وإبراهيم، وبمكة من عطاء ومجاهد، وبالشام من رجاء بن حيوة ومكحول.

به قدري روايات مسند نزد ابن عون وجود دارد که نزد هيچ کدام از اصحابش وجود ندارد . اساتيد او در مدينه قاسم و سالم ، در بصره حسن (بصري) و ابن سيرين ، در کوفه ( عامر) شعبي و ابراهيم ، در مکه عطاء و مجاهد ، و در شام رجاء بن حيوة و مکحول بودند .

و نيز مزي در تهذيب اكمال مينويسد :


قال علي: وهذا قبل أن يحدث ابن عون، ولو كان ابن عون قد حدث ما قدم عليه عندي أحدا.
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 397 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
قبل از اينکه ابن عون بر کرسي تدريس حديث بنشيند علي بن مديني مي گفت : اگر ابن عون حديث بگويد هيچ کس را بر او مقدم نمي کنم .
قال إسماعيل بن عمرو البجلي، عن سفيان الثوري: ما رأيت أربعة اجتمعوا في مصر مثل أربعة اجتمعوا بالبصرة: أيوب، ويونس وسليمان التيمي، وعبد الله بن عون.
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
إسماعيل بن عمرو البجلي به نقل از سفيان الثوري مي گويد : من آن چهار نفري را که در مصر جمع شده اند ، ( در علم و فضل ) مانند اين چهار نفري که در بصره اند نديدم ( يعني آن چهار نفر با اينها در فضيلت و برتري علمي قابل قياس نيستند) .

وقال محمد بن سلام الجمحي: سمعت وهيبا يقول: دار أمر البصرة على أربعة، فذكر هؤلاء.

وقال أحمد بن عبدالله العجلي : أهل البصرة يفخرون بأربعة، فذكرهم.
معرفة الثقات ج 2 ، ص 50 ، ذيل ترجمه عبدالله بن أرطبان ، رقم 934، چاپ : المکتبة الدار- المدينة المنورة .
أحمد بن عبدالله العجلي : اهل بصره به چهار نفر افتخار مي کنند ، سپس نام اين چهار نفر را ذکر نمود .
وقال الاصمعي، عن شعبة: ما رأيت أحدا بالكوفة إلا وهؤلاء الاربعة أفضل منه ، فذكرهم .
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 398 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
اصمعي به نقل از شعبه مي گويد : هيچ کسي را در کوفه نديدم مگر اينکه اين چهار نفر از آنها برتر بودند ، سپس نام اين چهار نفر را ذکر نمود .

قال محمد بن أحمد بن البراء: قال علي بن المديني، وذكر هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أيوب، فقال: ليس في القوم مثل ابن عون و أيوب .
الجرح والتعديل: ج5 ، ص131 ، باب العين ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون البصري ، رقم : 605.
محمد بن أحمد بن البراء مي گويد علي بن المديني در حالي که در مورد هشام بن حسان وخالد الحذاء وعاصم الاحول وسلمة بن علقمة وعبد الله بن عون و أيوب صحبت مي کرد گفت در ميان قوم ( يعني اصحاب حديث در نزد ما ) فردي مانند ابن عون و ايوب يافت نمي شود .

وقال أبو داود الطيالسي ، عن شعبة: ما رأيت مثل أيوب ويونس وابن عون .
الجرح والتعديل: ج5 ، ص133، باب الالف ، ذيل ترجمه أيوب بن أبي تميمة ، رقم : 4 ؛ الجرح والتعديل: ج5 ، باب العين ، ص 145.
أبو داود الطيالسي به نقل از شعبة مي گويد : شعبه گفت تاکنون مثل أيوب ويونس وابن عون نديده ام .
قال حفص بن عمرو الربالي ، عن معاذ بن معاذ: سمعت هشام بن حسان يقول: حدثني من لم تر عيناي مثله - فقلت في نفسي: اليوم يستبين فضل الحسن وابن سيرين - قال: فأشار بيده إلى ابن عون وهو جالس.
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
حفص بن عمرو الربالي به نقل از معاذ بن معاذ مي گويد : از هشام بن حسان شنيدم که مي گفت : از کسي حديث شنيدم که چشمانم تاکنون مثل او را ( در علم وفضيلت ) نديده بود ، پيش خود گفتم امروز فضائل حسن بصري و ابن سيرين با اين سخن آشکار شد ، ( که ناگهان) هشام بن حسان با دستش به ابن عون که در مجلس حاضر بود اشاره نمود

قال الربالي: فذكرته للخليل بن شيبان ، فقال: سمعت عمر بن حبيب يقول: سمعت عثمان البتي يقول: ما رأت عيناي مثل ابن عون.
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 399 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
ربالي گويد : اين حرف را براي خليل بن شيبان نقل کردم ، او نيز گفت از عمر بن حبيب شنيدم مي گفت عثمان البتي مي گفت : چشمانم ( در فضيلت و برتري) فردي مثل ابن عون نديده است.

قال نعيم بن حماد، عن ابن المبارك: ما رأيت أحد ذكر لي قبل أن ألقاه ثم لقيته، إلا وهو على دون ما ذكر لي إلا حيوة، وابن عون، وسفيان، فأما ابن عون: فلوددت أني لزمته حتى أموت أو يموت .
تهذيب الکمال ج 15 ، ص 400 ، ذيل ترجمه عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 3469.
نعيم بن حماد ازعبدالله بن مبارک نقل مي کند : حالات هر کسي را که برايم نقل نمودند بعد از ملاقات با او دريافتم آنقدر هم که مي گفتند اهل فضل نبود ، غير از حيوة وابن عون، وسفيان ،اما ابن عون : ( آنقدر با فضيلت است که ) من دوست دارم آنقدر شاگرد او باشم تا اينکه يا من از دنيا بروم يا او .

قال ابن المبارك: ما رأيت أحدا أفضل من ابن عون .
تاريخ البخاري الكبير: ج5 ، ص 163 ، ذيل ترجمة عبدالله بن عون بن أرطبان ، رقم : 512.
عبدالله ابن مبارک مي گويد : احدي را افضل از ابن عون نديدم .
ابن حبان ميگويد :

من سادات أهل زمانه عبادة وفضلا وورعا ونسكا وصلابة في السنة، وشدة على أهل البدع
الثقات: ج7 ، ص3.
(ابن عون) درميان اهل زمانش از جهت عبادت و فضيلت و دوري از شبهات و سيره و روش و تقيدش به سنت نبوي و مقابله با بدعت گزاران از بزرگان بود (و داراي مقامي بس رفيع بود) .

در نتيجه ، همان طوري كه ذكر شد ، اولاً برخي از علماي اهل سنت تصريح كردهاند كه وي صحابي بوده و در آخرين روزهاي عمر نبي مكرم اسلام وي را ملاقات كرده است در نتيجه در حادثه حمله به خانه صديقه شهيده حضور داشته است و شاهد ماجرا بوده است ؛ ثانياً : بر فرض اين كه روايت منقطع و از گفتههاي خود ابن عون باشد ، بازهم براي اثبات ادعاي ما كفايت ميكند ؛ زيرا اعتراف شخصي مثل ابن عون كه شك او در نزد علماي اهل سنت همانند يقين است و ... ، خود بهترين دليل براي ما است .
 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 4


4 . ابن قتيبه دينوري (212-276هـ) :


وإن أبا بكر رضي الله عنه تفقد قوما تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه ، فبعث إليهم عمر ، فجاء فناداهم وهم في دار علي ، فأبوا أن يخرجوا فدعا بالحطب وقال : والذي نفسه عمر بيده . لتخرجن أو لأحرقنها علي من فيها ، فقيل له : يا أبا حفص ، إن فيها فاطمة ؟ فقال : وإن

في رواية أن عمر جاء إلى بيت فاطمة في رجال من الأنصار ونفر قليل من المهاجرين .

الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري ، تحقيق الشيري - ج 1 - ص 30 .
ابي بکر به دنبال عده اي که حاضر نشده بودند با او بيعت کنند بود همان افرادي که نزد علي ( عليه السلام ) تجمع کرده بودند ، لذا عمر را به دنبال آنها فرستاد عمر سر رسيد آنان را صدا كرد، ولى آنها اعتنايى نكرده و از خانه خارج نشدند. عمر هيزم خواست و گفت:
و الذى نفس عمربيده لتخرجنّ او لاحرقنّها على من فيها .
به همان خدايى كه جان عمر در دست اوست، سوگند ياد مى كنم كه بيرون بياييد و گرنه خانه را با كسانى كه در آن هستند آتش خواهم زد. به عمر گفتند: اى اباحفص! فاطمه(عليها السلام) در اين خانه است. عمر پاسخ داد: باشد!!

در روايت ديگري آمده است : عمر با عده زيادي از انصار و افراد کمي از مهاجرين درب خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها آمده بود .

«ابن قتيبه» مى افزايد:

... فاطمه(عليها السلام) چون صداى آن ها را شنيد ، با صداى بلند ندا كرد:

يا ابت يا رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه ... .
الامامة و السياسة، ابن قتيبه، ج1، ص 30 .
اى پدر! اى رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! ما پس از تو چه (ظلمها) كه از (عمر) بن خطاب و (ابوبكر) ابن ابى قحافه ديديم...
انتساب كتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه :
برخي از وهابيون ، در انتساب كتاب الإمامة والسياسة به ابن قتيبه اشكال ميكنند و از اين طريق ميخواهند رواياتي را كه وي در كتابش آورده و حقايقي را كه آشكار كرده است ، از اعتبار بيندازند . كه در جواب ميگوييم :

اولاً : اين كتاب بارها با نام مؤلف آن «ابن قتيبه دينورى» در مصر و ساير كشورها چاپ شده و حتي چندين نسخه خطى از اين كتاب در سراسر دنيا ؛ از جمله در كتابخانه هاى مصر ، پاريس ، لندن ، تركيه و هند موجود است ؛

ثانياً : بسيارى از علماى اهل سنت ؛ حتي از علماء و بزرگان معاصر آنها ، به تأليف اين كتاب و صحت انتساب آن به ابن قتيبه تصريح داشته و در نقل روايات تاريخى به آن استناد كرده اند . ما به جهت اختصار به اسامي چند تن از بزرگان اهل سنت اشاره ميكنيم :

1. ابن حجر هيثمى در كتاب تطهير الجنان و اللسان .
تطهير الجنان و اللسان ، ابن حجر هيثمى ، ص72 .
2 . ابن عربى متوفاى 543 هـ در كتاب «العواصم من القواصم» ضمن نقل مطالبى از اين كتاب به صحت انتساب آن به «ابن قتيبه» تصريح دارد.
العواصم من القواصم، ابن عربى، ص248.
3 . نجم الدين عمر بن محمد مكى مشهور به «ابن فهد» در كتاب «اتحاف الورى باخبار ام القرى» در ذكر حوادث سال 93 هـ مى نويسد :

و قال ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتيبة في كتاب الامامة و السياسة...»
اتحاف الورى باخبار ام القرى، ابن فهد، حوادث سال 93 ه .ق .
و سپس حكايت دستگيرى «سعيدبن جبير» را به نقل از آن كتاب ذكر مى كند .

4 . قاضى ابوعبدالله تنوزى معروف به «ابن شباط» در كتاب «الصلة السمطيه» .
الصلة السمطيه، ابن شباط، فصل دوم، باب 34 .
5 . تقى الدين فاسى مكى در كتاب «العقد الثمين» .
العقد الثمين ، تقى الدين فاسى مكى ، ج6 ، ص72.
6 . شاه سلامة الله در كتاب «معركة آراء» .
معركة الآراء ، شاه سلامة الله ، ص126 .
7 . جرجى زيدان در كتاب «تاريخ آداب اللغة العربية» مى نويسد :

الامامة و السياسة، هو تاريخ الخلافة و شروطها بالنظر الى طلابها من وفاة النبى الى عهد الامين و المأمون، طبع بمصر سنة 1900 و منه نسخ خطية في مكتبات باريس و لندن .
تاريخ آداب اللغة العربية، جرجى زيدان، ج2، ص171.
8 . فريد وجدى در كتاب «دايرة المعارف القرن العشرين» مى نويسد:

اورد العلامة الدينورى في كتابه الامامة و السياسة...
دايرة المعارف القرن العشرين، فريد وجدى، ج2، ص754.
و باز در جايى ديگر مى نويسد :

... كتاب الامامة و السياسة لابى محمد عبدالله بن مسلم الدينورى المتوفى سنة 270 ه .
همان ، ص749 .
ثالثاً : عده اى از بزرگان اهل سنت عليرغم قبول صحت انتساب اين كتاب به « ابن قتيبه » و تأييد حقايق تلخ و ناگوارى كه در آن از تاريخ صدر اسلام نقل شده ، بر او ايراد گرفته اند كه چرا وى به وظيفه پرده پوشى و سانسور حقايق و تحريف تاريخ عمل نكرده است ! آن ها اظهار داشته اند كه او نيز همچون ديگران مى بايست از نقل اين حقايق خوددارى مى كرد !!

ابن عربى در كتاب العواصم من القواصم اظهار مى دارد :

و من اشد شيئ على الناس جاهل عاقل او مبتدع محتال. فاما الجاهل فهو ابن قتيبة فلم يبق و لم يذر للصحابة رسماً في كتاب الامامة و السياسة ان صحّ عنه جميع ما فيه .
العواصم من القواصم ، ابن عربى ، ص248 .
از سخت ترين و ناگوارترين امور در جامعه ، يكى انديشمند ناآگاه و ديگرى بدعت گذار حيله گر است ؛ اما انديشمند ناآگاه همچون ابن قتيبه است كه در كتاب «الامامة و السياسة» رسم [پرده پوشى ] را در مورد صحابه مراعات نكرده ؛ البته اگر نسبت همه کتاب به او صحيح باشد ( و از پسرش نباشد ، که در اين صورت اشکال بر پسر او وارد است ، زيرا بسياري از روايات از پسر او نقل شده است ) .

البته روايت پسر او از او اشکالي ندارد ، زيرا در کتاب احمد بن حنبل بيشتر روايات را پسر او از وي نقل مي کند .

شايان ذكر است كه اهل سنت معتقدند بر مورخان و محدثان واجب است تا در هنگام مواجهه با اخبار مربوط به رفتارهاى سوء صحابه سكوت ، كتمان و پرده پوشى كنند .

ابن حجر هيثمي مينويسد :

صرح ائمتنا و غيرهم في الاصول بأنه يجب الامساك عمّا شجر بين الصحابة.
پيشوايان ما و ديگر فِرَق تصريح دارند كه بر همگان واجب است تا از نقل مشاجرات و درگيري هاى ميان صحابه اجتناب كنند .
وقتى خوددارى از نقل مشاجرات صحابه واجب باشد ، اجتناب از نقل ظلم ها و تعديات و صدماتى كه به حضرت على ، صديقه شهيده و ساير اهل بيت (عليهم السلام) روا داشته اند در نزد آن ها به طريق اولى واجب است .

ابن حجر هيثمى سپس در مورد «ابن قتيبه» و كتابش اظهار مى دارد :

... مع تأليف صدرت من بعض المحدثين كابن قتيبه مع جلالته القاضيه بأنه كان ينبغى له ان لايذكر تلك الظواهر، فإن أبى الاّ أن يذكرها فليبين جريانها على قواعد اهل السنة...
الصواعق المحرقة ، ص93 .
نظر به كتاب هايى كه بعضى از محدثان والامقام همانند ابن قتيبه [در حوادث صدر اسلام ] نوشته اند ، شايسته اين بود كه وى از ذكر جزييات حوادث اجتناب مى نمود ، و چنانچه ناچار از نقل آن ها بوده ، مى بايست جريان اين حوادث را مطابق قواعد اهل سنت تعديل و تبيين مى نمود.

ابن حجر ، حتى سكوت و اجتناب را هم كافى نمى داند ؛ بلكه توصيه به «تحريف» و «تعديل» حوادث تاريخى مى كند!

آيا شما از اين پيشنهاد و توصيه «ابن حجر» چيزى جز «جواز تحريف تاريخ» استنباط مى كنيد ؟

 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 5


5 . محمد بن جرير طبري (310هـ) :
عن زياد بن كليب قال: أتى عمر بن الخطاب منزل علىّ وفيه طلحة والزبير ورجال من المهاجرين فقال: واللّه لأحرقنّ عليكم أو لتخرجنّ إلى البيعة»، فخرج عليه الزبير مصلتاً بالسيف فعثر فسقط السيف من يده فوثبوا عليه فأخذوه.
تاريخ الطبرى ، ج2 ، ص443.
عمر بن خطاب به خانه على آمد در حالى كه گروهى از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وى رو به آنان كرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش مى كشم مگر اينكه براى بيعت بيرون بياييد. زبير از خانه بيرون آمد در حالى كه شمشير كشيده بود، ناگهان پاى او لغزيد و شمشير از دستش افتاد، در اين موقع ديگران بر او هجوم آوردند و شمشير را از دست او گرفتند.

بررسي سند روايت :
طبري ، روايت را با اين سند نقل مي كند :

حدثنا ابن حميد ، قال : حدثنا جرير ،عن مغيرة ، عن زياد بن كليب .

حميد بن محمد :


مزي در تهذيب الكمال در ترجمه وي مينويسد :

و قال عبد الله بن أحمد بن حنبل : سمعت أبى يقول : لا يزال بالرى علم ما دام محمد بن حميد حيا .
عبدالله فرزند احمد بن حنبل مي گويد: از پدرم شنيدم که مي گفت : تا زماني که محمد بن حميد زنده بود ، علم در ري باقي بود .
قال عبد الله : حيث قدم علينا محمد بن حميد كان أبى بالعسكر فلما خرج قدم أبى و جعل أصحابه يسألونه عن ابن حميد ، فقال لى : مالهؤلاء يسألونى عن ابن حميد .

قلت : قدم ها هنا فحدثهم بأحاديث لا يعرفونها . قال لى : كتبت عنه ؟ قلت : نعم كتبت عنه جزءا . قال : اعرض على ، فعرضتها عليه ، فقال : أما حديثه عن ابن المبارك و جرير فهو صحيح ، و أما حديثه عن أهل الرى فهو أعلم .


ونيز مي گويد : وقتي که محمد بن حميد به نزد ما آمد ، پدرم در لشکرگاه بود ؛ و وقتي که او رفت پدرم به شهر بازگشت ؛ پس شاگردان او در مورد ابن حميد از او سوال کردند ؛ پدرم به من گفت : چه شده است که ايشان در مورد ابن حميد از من سوال مي کنند ؟ گفتم : به اينجا آمده بود و براي ايشان رواياتي نقل کرد که ايشان تاکنون نشنيده بودند ؛ پدرم گفت : از او چيزي نوشته اي ؟ پاسخ دادم : آري ؛ يک دفتر از او روايت نوشته ام ؛ گفت : بياور تا آن را ببينم ؛ و وقتي ديد گفت : روايت او از ابن مبارک و جرير صحيح است ؛ و اما روايت او از اهل ري ، خود او دانا تر است ( من در اين زمينه اطلاعي ندارم)
و قال أبو قريش محمد بن جمعة بن خلف الحافظ : قلت لمحمد بن يحيى الذهلى : ما تقول فى محمد بن حميد ؟ قال : ألا ترانى هو ذا أحدث عنه .
... به محمد بن يحيي ذهلي گفتم : نظر تو در مورد ابن حميد چيست ؟

پاسخ داد : آيا نديده اي که من از او روايت مي کنم ؟


قال : و كنت فى مجلس أبى بكر الصاغانى محمد بن إسحاق ، فقال : حدثنا محمد بن حميد . فقلت : تحدث عن ابن حميد ؟ فقال : و ما لى لا أحدث عنه و قد حدث عنه أحمد بن حنبل و يحيى بن معين .
... در مجلس ابو بکر صاغاني محمد بن اسحاق بودم ؛ پس گفت : محمد بن حميد براي ما روايت کرد که ...؛ به او گفتم از ابن حميد روايت مي کني ؟ گفت : چه ايرادي دارد وقتي احمد بن حنبل و يحيي بن معين از او روايت نقل کرده اند ؟
و قال أبو بكر بن أبى خيثمة : سئل يحيى بن معين عن محمد بن حميد الرازى فقال : ثقة . ليس به بأس ، رازى كيس .
... از يحيي بن معين در مورد او سوال شد ؛ در پاسخ گفت : مورد اطمينان است و ايرادي در او نيست ، زيرک و از اهل ري است .
و قال أبو العباس بن سعيد : سمعت جعفر بن أبى عثمان الطيالسى يقول : ابن حميد ثقة ، كتب عنه يحيى و روى عنه من يقول فيه هو أكبر منهم .
تهذيب الكمال ، ج25 ، ص100 .
... از جعفر بن عثمان طيالسي شنيدم که مي گفت : ابن حميد مورد اطمينان است ؛ يحيي از او روايت کرده است و کسي از او روايت کرده است که از مشهور است از همه ايشان ( روات ) بزرگتر است ( احمد بن حنبل) .
جرير بن عبد الحميد بن قرط الضبي :
وي از راويان صحيح بخاري و مسلم است و در وثاقت وي شك و شبههاي نيست . مزي در تهذيب الكمال در ترجمه وي مينويسد :

و قال محمد بن سعد : كان ثقة كثير العلم ، يرحل إليه .

و قال محمد بن عبد الله بن عمار الموصلى : حجة كانت كتبه صحاحا .

تهذيب الكمال ، ج4 ، ص544 .
محمد بن سعد : او مورد اطمينان و داراي علم زيادي بود که مردم به سوي او سفر مي کردند .

... او حجت بود و همه کتاب هايش صحيح .


مغيرة بن مقسم ضبي :
وي نيز از راويان بخاري و مسلم است . مزي در تهذيب الكمال در باره وي ميگويد :

عن أبى بكر بن عياش : ما رأيت أحدا أفقه من مغيرة ، فلزمته .

و قال أحمد بن سعد بن أبى مريم ، عن يحيى بن معين : ثقة ، مأمون .

قال عبد الرحمن بن أبى حاتم : سألت أبى ، فقلت : مغيرة عن الشعبى أحب إليك أم ابن شبرمة عن الشعبى ؟ فقال : جميعا ثقتان .

و قال النسائى : مغيرة ثقة .

تهذيب الكمال ، ج28 ، ص400 .
ابو بكر عياش : كسي را داناتر از مغيره نديدم که بخواهم با او همراه شوم .

يحيي بن معين : او مورد اطمينان و امين است .

ابن ابي حاتم : از پدرم سوال کردم که آيا روايت مغيره از شعبي براي تو دوست داشتني تر است يا روايت شبرمه از شعبي ؟ گفت : هر دو مورد اطمينانند.

نسايي : مغيره مورد اطمينان است.
زياد بن كليب :
وي نيز از راويان صحيح مسلم ، ترمذي و ... است . مزي در تهذيب الكمال در ترجمه وي مي گويد :

قال أحمد بن عبد الله العجلى : كان ثقة فى الحديث ، قديم الموت .

و قال النسائى : ثقة .

و قال ابن حبان : كان من الحفاظ المتقنين ، مات سنة تسع عشرة و مئة .
تهذيب الكمال ، ج9 ، ص506 .
عجلي : او در روايت مورد اطمينان بود ولي زود از دنيا رفت .

نسايي : او مورد اطمينان است .

ابن حبان : او از حافظان ثابت قدم بود ، در سال 109 از دنيا رفت .

 

hasan

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"

6 . مسعودي شافعي (345هـ) :
فهجموا عليه وأحرقوا بابه ، واستخرجواه منه كرهاً ، وضغطوا سيّدة النساء بالباب حتّى أسقطت محسناً .
اثبات الوصية ، ص143.
به او هجوم آورده و درب خانه او را آتش زدند و او را به زور از آن بيرون آوردند و سرور زنان را با در چنان فشار دادند که سبب سقط محسن گرديد .

تقي الدين سبکي در کتاب الطبقات الشافعية نام او را در زمره علماي شافعي مذهب مي آورد ؛ از اين رو ،اشكال شيعه بودن وي مردود است .
الطبقات الشافعية ج3 ، ص 456 و 457 ، رقم 225، چاپ دار احياء الکتب العربية .
7 . ابن عبد ربّه (463هـ) :
ابن عبد ربّه در العقد الفريد مينويسد :

الذين تخلّفوا عن بيعة أبي بكر: علىّ والعباس، والزبير، وسعد بن عبادة، فأمّا على والعباس والزبير فقعدوا فى بيت فاطمة حتّى بعث اليهم أبو بكر عمر بن الخطاب ليخرجوا من بيت فاطمة وقال له: إن أبوا فقاتلهم . فأقبل عمر بقبس من نار على أن يضرم عليهم الدار فلقيته فاطمة فقالت: يابن الخطاب ! أجئت لتحرق دارنا ؟ قال : نعم أو تدخلوا فيما دخلت فيه الأمة فخرج علي حتى دخل على أبي بكر .
العقد الفريد، ابن عبدربه، ج3، ص 63 طبع مصر .
ابوبكر به عمر بن خطاب مأموريت داد كه برود و آنان را از خانه بيرون بياورد و به وى گفت: چنانچه مقاومت كردند و از بيرون آمدن خوددارى كردند، با آنان جنگ كن. عمر با شعله آتشى كه همراه داشت و آن را به قصد آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام)برداشته بود، به سوى آنها حركت كرد. فاطمه(عليها السلام)گفت: يابن الخطاب اجيت لتحرق دارنا؟ اى پسرخطاب! آتش آورده اى خانه مرا بسوزانى؟ گفت: بلى، مگر اين كه به آنچه امت در آن داخل شده اند (بيعت با ابوبكر) شما هم داخل شويد ... .
8 . ابن عبد البر قرطبي (368 -463هـ) :
ابن عبدالبر قرطبى مي گويد :

فقالت لهم: إن عمر قد جاءني وحلف لئن عدتم ليفعلن وايم الله ليفين بها
الاستيعاب، ابن عبدالبر قرطبى، ج3، ص975 ؛ المصنف، ابن ابى شيبه، ج8، ص572 .
پس فاطمه به ايشان گفت : عمر به نزد من آمد و قسم خورد که اگر دوباره به اينجا آمديد قسم به خداوند که چنين و چنان مي کنم . و قسم به خدا که وي چنين خواهد کرد .
9 . مقاتل بن عطية (505هـ) :
ان ابابكر بعد ما اخذ البيعة لنفسه من الناس بالارحاب و السيف و القوة ارسل عمر، و قنفذاً و جماعة الى دار على و فاطمه(عليهما السلام) و جمع عمر الحطب على دار فاطمة(عليها السلام) و احرق باب الدار .
الامامة و الخلافة، مقاتل بن عطيه ، ص160 و 161 كه با مقدّمه اى از دكتر حامد داود استاد دانشگاه عين الشمس قاهره به چاپ رسيده، چاپ بيروت، مؤسّسة البلاغ .
هنگامى كه ابوبكر از مردم با تهديد و شمشير و زور بيعت گرفت ، عمر ، قنفذ و جماعتى را به سوى خانه على و فاطمه (عليها السلام) فرستاد ، و عمر هيزم جمع كرد و درِ خانه را آتش زد ... .

10 . ابي الفداء (732هـ) :
وي در تاريخش مينويسد :

ثم إن أبا بكر بعث عمر بن الخطاب إلى علي ومن معه ليخرجهم من بيت فاطمة رضي الله عنها وقال إن أبوا فقاتلهم فأقبل عمر بشئ من نار على أن يضرم الدار فلقيته فاطمة رضي الله عنها وقالت إلى أين يا بن الخطاب أجئت لتحرق دارنا قال نعم أو تدخلوا فيما دخل فيه الأمة فخرج حتى أتى أبا بكر فبايعه .

وكذا نقله القاضي جمال الدين بن واصل وأسنده إلي ابن عبد ربّه المغربي .

تاريخ ابوالفداء، ج1، ص156 طبع مصر بالمطبعة الحسينية .
ابو بکر عمر را به نزد علي و همراهيان وي فرستاد تا ايشان را از خانه فاطمه بيرون آورد ؛ و گفت اگر ممانعت کردند پس با ايشان جنگ بنما . پس عمر با مقداري آتش به سمت ايشان آمد تا خانه را به آتش بکشد . پس فاطمه عليها السلام او را ديد و گفت به کجا مي روي اي فرزند خطاب . آيا آمده اي که خانه ما را به آتش بکشي؟ گفت آري مگر اينکه همان کاري را بنماييد که مردم کردند . پس علي بيرون آمده به نزد ابا بکر رفت پس با وي بيعت نمود.
11 . صفدي (764هـ) :
انّ عمر ضرب بطن فاطمة يوم البيعة حتّى ألقت المحسن من بطنها.
الوافى بالوفيات ، ج5 ، ص347 .
عمر در روز بيعت به شکم فاطمه ضربه اي زد که منجر به سقط شدن محسن از شکمش شد
 

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
پاسخ : اسناد هجوم به خانه وحي و شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها 6

با سلام؛
موضوعات شما با موفقیت ادغام شدند.
 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
www.mashreghnews.ir_files_fa_news_1392_1_5_297151_937.jpg

 

mahdi gh

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
www.zohur12.ir_wp_content_uploads_2013_03_yrzpbn1kop3n4tv2h3.jpg

 
بالا