^^^^^^ ويژه نامه شهادت امام رئوف، امام رضا (ع) ^^^^^

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
www.askquran.ir_gallery_images_5405_1_imamreza_jpg__42_.jpg
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_37674604732594692758.gif



سلام بر تو ای عصمت هشتم!
کوچه های توس، هنوز بوی عطرآگین تو را
می دهد و آوای غریب ملایک هنوز در طواف
حریم کبریایی ات به گوش می رسند.

نسیمی که از سمت ضریح تو می آید، زخم های ما را التیام
می بخشد و جوانه های شکفته در زمین را نوازش می کند.

مولا! موج دریای مهر تو، ما را به اوج می برد و ما را
در دریای دوستی تو به این سو و آن سو می کشد.

 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_39782370709055512250.gif


ای رضای حق و حقیقت، گل بوستان توحید، روح بیداری در تن زمین!
طنین صدای تو بود که پژواک توحید و رستگاری
را در کمال رسایی، بر دل دشت ها و کوه ها نوشت
و شرط ایمان و معنا را به همه گوشزد کرد.

نام تو، برکت جای جای زمین است. از نگاهت، بوی عشق
می تراود و خورشید، با بوسه بر بارگاهت، روز را آغاز
می کند و نور و گرما به جهانیان می بخشد.

مولا! اینک این روح ماست که در صحن و سرای نگاه تو،
از سقاخانه لطفت سیراب می شود. این شکوه آینه های
حرم توست که ما را به سمت نور هدایت می کند.

 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"





img.tebyan.net_big_1384_01_4417712353122108414232368623414018722073.jpg






مسموم شدن امام با انگور
فردا صبح، امام در محراب خود به انتظار نشست. بعد از مدتی مأمون غلامش را فرستاد که امام را نزد او ببرد. امام به مجلس مأمون رفت و من هم به دنبالش بودم. در جلوی او طبقی از خرما و انواع میوه بود. خود مأمون خوشه ای از انگور به دست داشت که تعدادی از آن را خورده و مقداری باقی مانده بود.
با دیدن امام، برخاست و او را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و کنار خود نشاند. سپس آن خوشه انگور را به امام تعارف کرد و گفت:« من از این انگور بهتر ندیده ام.»
امام فرمود:« چه بسا انگورهای بهشتی بهتر باشد.»
مأمون گفت:« از این انگور میل کنید.»
امام فرمود:« مرا معذور بدار.»
مأمون گفت:« هیچ چاره ای ندارید. مگر می خواهید ما را متهم کنید؟ نه. حتماً بخورید.» سپس خودش خوشه انگور را برداشت و از آن خورد و آن را به دست امام داد.
امام سه دانه خورد و بقیه اش را زمین گذاشت و فوراً برخاست.
مأمون پرسید:« کجا می روید؟»
فرمود:« همان جا که مرا فرستادی.»
سپس عبایش را به سر انداخت و به خانه رفت و به من فرمود:« در را ببند.»
سپس در بستر افتاد.

سلام ضحا جونم، من اینجاشو نگرفتم!!!! اگه مامون خودشم از اون انگورا خورده پس چرا مسموم نشده ؟؟؟؟؟؟شایدم نصف خوشه رو زهردار کرده بود و اون نصفه ی دیگشو زهر نزده بود آره؟؟؟
 

رفیق امام زمان (عج)

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
:x:x:xروزی کم را اندک نشمارید، که از روزی فراوان محروم میشوید. امام رضا علیه السلام عزیزم:x:x:x


 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
www.ayehayeentezar.com_gallery_images_95480083704648956976.gif


امروز، عمارت بلند آوازه توس، غربت است
و بر بالاى این بناى شهیر، کبوترى نیست که نالان نباشد.

بر بالاى این بناى غریب،
آسمان نیز به اشک ریزى ابرها تن داده است.

مشهد، شعرهاى «دعبل» را به همراه دارد
که هم صدا با رشته هاى روشن باران مى گرید.


www.ayehayeentezar.com_gallery_images_30554324316475294121.gif


 
بالا