"مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

  • نویسنده موضوع BARAN
  • تاریخ شروع

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

آنقدر شعر نوشتیم برای باران

غافل از آن دل ديوانه كه باراني بود...
:53:

 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

چتر ها را باید بست ،

زیر باران باید رفت .

فكر را ، خاطره را زیر باران باید برد .

با همه مردم شهر ،
زیر باران باید رفت .

دوست را ،
زیر باران باید دید .

عشق را زیر باران باید جست .

...

سهراب
 

BARAN

کاربر فعال
"بازنشسته"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






q7lrmem1biaam4y20nr.jpg

تا روز پنج شنبه مهلته
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

در شبان غم تنهايي خويش ،

عابد چشم سخنگوي توام.

من در اين تاريكي ،

من در اين تيره شب جانفرسا،

زائر ظلمت گيسوي توام.

گيسوان تو پريشانتر از انديشه من ،

گيسوان تو شب بي پايان،

جنگل عطرآلود.

شكن گيسوي تو ،

موج درياي خيال.

كاش با زورق انديشه شبي ،

از شط گيسوي مواج تو ، من

بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم.

كاش بر اين شط مواج سياه ،

همه عمر سفر مي كردم .

من هنوز از اثر عطر نفس هاي تو سرشار سرور،

گيسوان تو در انديشه من ؛

گرم رقصي موزون.

كاشكي پنجه من ،

در شب گيسوي پرپيچ تو راهي مي جست.

چشم من ، چشمهء زايندهء اشك ،

گونه ام بستر رود.

كاشكي همچو حبابي بر آب ،

در نگاه تو رها مي شدم از بود و نبود.

شب تهي از مهتاب ،

شب تهي از اختر،

ابر خاكستري بي باران پوشانده ،

آسمان را يكسر.

ابر خاكستري بي باران ، دلگير است .

و سكوت تو پس پرده خاكستري سرد كدورت ، افسوس ! سخت دلگيرتر است.

شوق بازآمدن سوي توام هست ، اما...

تلخي سرد كدورت در تو ،

پاي پوينده راهم بسته.

ابر خاكستري بي باران ،

راه بر مرغ نگاهم بسته .

واي ، باران ؛ باران

شيشه پنجره را باران شست .

از دل من اما ،

چه كسي نقش تو را خواهد شست ؟!

آسمان سربي رنگ ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ

مي پرد مرغ نگاهم تا دور.

واي ، باران ؛ باران

پر مرغان نگاهم را شست.

خواب ، روياي فراموشيهاست !

خواب ، را در يابم ،

كه در آن دولت خاموشيهاست .

من شكوفايي گلهاي اميدم را در روياها مي بينم .

و ندايي كه به من مي گويد :

" گر چه شب تاريك است ؛ دل قوي دار، سحر نزديك است " .

دل من ، در دل شب ،

خواب پروانه شدن مي بيند.

مهر در صبحدمان داس به دست ،

خرمن خواب مرا مي چيند .

آسمان ها آبي ،

پر مرغان صداقت آبيست .

ديده در آينهء صبح تو را مي بيند .

از گريبان تو صبح صادق ،

مي گشايد پر و بال.

تو گل سرخ مني ،

تو گل ياسمني .

تو چنان شبنم پاك سحري؟

نه ، از آن پاكتري.

تو بهاري ؟

نه ، بهاران از توست

از تو مي گيرد وام ،

هر بهار ، اين همه زيبايي را.

هوس باغ بهارانم نيست ...

اي بهين باغ و بهارانم تو !

" رنگ چشمان تو دنياي خيال "

پلك بگشا كه به چشمان تو دريابم باز

مزرع سبز تمنايم را.

اي تو چشمانت ناز ،

در من اين سبزي هذيان از توست

گرمي چشم تو تخديرم كرد

حاصل مزرعهء سوخته برگم از توست .

زندگي از تو و مرگم از توست ....

وای باران ! باران!

شيشه پجره را باران شست.

از دل من اما.......... چه کسی نقش تو را خواهد شست؟



تو بهاری؟

نه.

بهاران از توست.

هوس باغ و بهارانم نيست

ای بهين باغ و بهارانم تو!

 

مسافر

کاربر ویژه
"بازنشسته"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته


اگر دل دلیل است
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!

دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

 

مسافر

کاربر ویژه
"بازنشسته"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته



ای شکوه بی کران,اندوه من!
آسمان دریای جنگل،کوه من!
گم شدی ای نیمه ی سیب دلم
ای منِ من!ای تمام روح من!
ای تو لنگرگاه تسکین دلم
ساحل من,کشتی من!نوح من!
قدر اندوه دل مارا بدان
قدر روحِ خسته و مجروحِ من:
هرچه شد انبوه تر گیسوی تو
می شود اندوه تر اندوه من!
 

مسافر

کاربر ویژه
"بازنشسته"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته

قیصر امینپور

هرچند که دلتنگتر از تنگ بلورم
با کوه غمت سنگتر از سنگ صبورم

اندوه من انبوهتر از دامن الوند
بشکوهتر از کوه دماوند، غرورم

یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است
تنها سرِ مویی ز سرِ موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش
تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم
کز تیرهی نیلوفرم و تشنهی نورم
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته



سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد

بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد


 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته

مطمئن باش برو
ضربه ات کاری بود
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "مسابقه ي شعر متناسب با عکس "

دوره ي اخر...






مشاهده فایل‌پیوست 346

تا روز پنج شنبه مهلته

خزان آمد به این بستان و گلزارم چه ویران شد
خداوندا چرایارم چنین بشکسته پیمان شد

دلم از اینهمه اندوه دیگر غرق خون گشته
دلی آسوده خاطر داشتم آن هم پریشان شد


نگار نازنین ما که حرف با وفایی زد
وفا را برد از یاد و به راه بی وفایان شد

نه مهری دید دل از او نه لبخندی به روی لب
همه خوبی ز خاطر برد و از نا مهربانان شد

قرارم بود تا مردن بمانم بر سر عهدش
ولی او خود گسست آن عهد و عشق ما به پایان شد

به او گفتم رفاقت را ز خاطر برده ای دیگر
بگفتا رسم این دنیا مرام نارفیقان شد

به او گفتم وفا رابین به پایت سوختم عمری
بسوزاند او مرا بدتر ز دیدارم گریزان شد

به او گفتم پشیمان می شوی از رفتنت جانا
تو می آیی ولی آندم که عمر من به پایان شد

زمان دوستی چو عمر گل کوتاه بود اما
به یادت تا ابد قلبم چه سرگردان و نالان شد

کنون چون رفت بی همره خداوندا نگهدارش
ولی با رفتن لیلی دل مجنون چه ویران شد
 
بالا