دلم تنگ است .........

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
به دیدارم بیا هر شب،

در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند،

دلم تنگ است.

بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند.

شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهیها.

دلم تنگ است.

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه،

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال

دلی خوش کرده ام با این پرستوها و ماهیها.

واین نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی.

بیا، ای همگناهِ من در این برزخ.

بهشتم نیز و هم دوزخ.

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من،

که اینان زود می پوشند رو در خوابهای بی گناهیها.

و من می مانم و بیداد بی خوابی.

در این ایوان سر پوشیده متروک،

شب افتاده است و در تالاب من دیری است ،

که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهیها، پرستوها.

بیا امشب که بس تاریک وتنهایم.

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی،

که می ترسم ترا خورشید پندارند.

و می ترسم همه از خواب برخیزند.

و می ترسم که چشم از خواب بردارند.

نمی خواهم ببیند هیچ کس ما را.

نمی خواهم بداند هیچ کس ما را.

و نیلوفر که سر بر مکشد از آب؛

پرستوها که با پرواز و با آواز،

و ماهیها که با آن رقص غوغایی؛

نمی خواهمم بفهمانند بیدارند.

شب افتاده است و من تنها و تاریکم.

و در ایوان و در تالاب من دیری است در خوابند،

پرستوها و ماهیها و آن نیلوفر آبی.

بیا ای مهربان با من!

بیا ای یاد مهتابی!


« مهدی اخوان ثالث »

 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلم تنگ است .........

در اينجا بس دلم تنگ است و
هر سازي كه ميبينم بد آهنگ است
بيا ره توشه برداريم
قدم در راه بي برگشت بگذاريم
ببينيم آسمان آيا همه جا با همين رنگ
 

.Soren.

گرافیست انجمن
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلم تنگ است .........

در جهان غصه کوتاهي ديوار مخور ** حسرت کاخ رفيق و زر بسيار مخور
گردش چرخ نگردد به مراد دل کس ** غم بي مهري آن مردم بي عار مخور
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلم تنگ است .........

آمد شب وتو، ای مه تابان نیامدی

جان بر لب آمد و تو علی جان نیامدی

مرغان بآشیانه زصحرا پریدهاند

اما تو ای همای شبستان نیامدی

میشد خزان قلب من از دیدنت بهار

آخر چرا تو ای گل خندان نیامدی

پاشیدم اشک و با مژه رفتم گذرگهت

ماندم بانتظار تو حیران نیامدی

چشمم براه بود که چون میرسی ز راه

جان را کنم بپای تو قربان نیامدی

زندان غم گرفته دلم را ز چارسو

ای مونسم چه شد ز بیابان نیامدی

باشد دوا ودرد من از هجر ، وصل تو

مردم ز درد و از پی درمان نیامدی

مویم سپید شد چو شبم بی تو شد سحر

پشتم خمیده از غم هجران نیامدی

رفتی و رفت با تو امید و نشاط من

جانم بلب رسید و زمیدان نیامدی

گرید حسان بیاد تو هر جا که گلبنی است

بعد از تو کاش گل بگلستان نیامدی
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلم تنگ است .........

بی تو مهتاب شدم باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم اید تو به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ایینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پیش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم نه گسستم
بازگفتم که توصیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله تلخی زد و بگریخت
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید
یادم اید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای دردامن اندوه کشیدم
نگسستم نرمیدم ...ـ
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم
(فریدون مشیری)

 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلم تنگ است .........



یه سلام عاشقونه
با یه بغض بی بهونه
می نویسم تا بدونی
یاد تو، تو دل می مونه
یادته وقتی می رفتی
دم به دم نگات می کردم
بغض سنگین توی چشمام
گفتی: صبر کن برمی گردم

یادته قسم می خوردیم
عزیزم بی تو میمیرم
اما حالا که تو نیستی
من با دلتنگی اسیرم
یادمه وقتی می گفتم
به خدا نمیری از یاد
آه سردی می کشیدی!
توی قلبم مثل فریاد
اما حالا که تو نیستی
حال و روز من خرابه
آخر قصه ی عاشق
اشک و ماتم و سرابه
اما حالا که می بینم
بی تو دل رنگی نداره
توی آسمون چشمام
غروبا بارون می باره
می دونی طاقت ندارم
با غم و غصه اسیرم
زود بیا که خیلی تنهام
به خدا بی تو میمیرم
 

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
7336298767497943520


آقا اجازه!دلزده ام ازتمام شهر
بی تو دلم گرفته ازاین ازدحام شهر



آقا اجازه!دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق من صف آخر نشسته ام



در این کلاس عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی برای تو بر پا نمی دهد

آقا اجازه!بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان.....

 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
دلــتنگ که میشـــوم،

چـادرم میشود برایم مصداق ِ حَــــرَم !

آخر بــوی کــربلا میدهد، بوی همه خوبی ها !

عطــر مــادرم زهـرا(س) را میدهد

گاهی که نفس کشیدن برایــــم سخت میشود

میــروم در هــوای چــادرم نـــفس تـازه میکنـم​
 
بالا