: .اشعاری در وصف خدا. :

montazer

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :


یک جمله زیبا از طرف خدا :

“قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید ، شما را بخشیده ام” .. .
 

زهرا

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

غـرق گنـه! نـا اميـد، مشـو ز دربار مـا
كه عفوكردن بود، در همه دَم كارما

بنده ی شرمنده تو، خالق و بخشنده من
بيا بهشتت دهم، مرو تو در نـار ما

توبه شكستي بيا، هر آن چه هستي بيا
اميـدواري بـجـو، ز نـام غفّـار ما

در دل شب خيز و ريز، قطره ی اشكي زچشم
كه دوست دارم كند، گريه گنه كار ما

خواهـم اگـر بـگـذرم، از هـمــه ی عـاصيان
كيست كه چون و چرا،كند زكردار ما؟

واي برآن كس نگشت،نادم ازعصيان خويش
هلاك گردد به حشر، در يَم قهّار ما

اگر که تائـب شـدي، غـرق مـعاصـي بيا
دست توسّل بزن، به آل اطهار ما
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

[h=1]
img.tebyan.net_big_1387_03_145141250581741999115592531841512522324040.jpg

[/h]
پيش از اينها فکر مي کردم که خدا
خانه اي دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتي از الماس خشتي از طلا
پايه هاي برجش از عاج و بلور
بر سر تختي نشسته با غرور
ماه برف کوچمي از تاج او
هر ستاره، پولکي از تاج او
اطلس پيراهن او، آسمان
نقش روي دامن او، کهکشان
رعدو برق شب، طنين خنده اش
سيل و طوقان، نعره توفنده اش
دکمه ي پيراهن او، آفتاب
برق تيغ خنجر او مهتاب
هيچ کس از جاي او آگاه نيست
هيچ کس را در حضورش راه نيست
بيش از اينها خاطرم دلگير بود
از خدا در ذهنم اين تصوير بود
آن خدا بي رحم بود و خشمگين
خانه اش در آسمان، دور از زمين
بود، اما در ميان ما نبود
مهربان و ساده و زيبا نبود
در دل او دوست جايي نداشت
مهرباني هيچ معنايي نداشت
هر چه مي پرسيدم، از خود، از خدا
از زمين، از آسمان، از ابرها
زود مي گفتند: اين کار خداست
پرس وجو از کار او کاري خداست
هرچه مي پرسي، جوابش آتش است
آب اگر خوردي، عذايش آتش است
تا ببندي چشم، کورت مي کند
تا شدي نزديک، دورت مي کند
کج گشودي دست، سنگت مي کند
کج نهادي پاي، لنگت مي کند
با همين قصه، دلم مشغول بود
خواب هايم خواب ديو و غول بود
خواب مي ديدم که غرق آتشم
در دهان اژدهاي سرکشم
در دهان اژدهاي خشمگين
بر سرم باران گرز آتشين
محو مي شد نعرهايم، بي صدا
در طنين خنده اي خشم خدا
نيت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه مي کردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن يک درس بود
مثل تمرين حساب و هندسه
مثل تنبيه مدير مدرسه
تلخ، مثل خنده اي بي حوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تکليف رياضي سخت بود
مثل صرف فعل ماضي سخت بود
img.tebyan.net_big_1388_02_2021071825616513245396102241461731631013.jpg
تا که يک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد يک سفر
در ميان راه، در يک روستا
خانه اي ديدم، خوب و آشنا
زود پرسيدم: پدر، اينجا کجاست؟
گفت اينجا خانه ي خوب خداست
گفت: اينجا مي شود يک لحظه ماند
گوشه اي خلوت، نماز ساده خواند
با وضويي، دست و رويي تازه کرد
با دل خود، گفتگويي تازه کرد
گفتمش، پس آن خداي خشمگين
خانه اش اينجاست؟ اينجا، در زمين؟
گفت: آري، خانه اي او بي رياست
فرش هايش از گليم و بورياست
مهربان و ساده و بي کينه است
مثل نوري در دل آيينه است
عادت او نيست خشم و دشمني
نام او نور و نشانش روشني
خشم نامي از نشاني هاي اوست
حالتي از مهرباني هاي اوست
قهر او از آشتي، شيرين تر است
مثل قهر مادر مهربان است
دوستي را دوست، معني مي دهد
قهر هم با دوست معني مي دهد
هيچکس با دشمن خود، قهر نيست
قهر او هم نشان دوستي ست
تازه فهميدم خدايم، اين خداست
اين خداي مهربان و آشناست
دوستي، از من به من نزديکتر
آن خداي پيش از اين را باد برد
نام او را هم دلم از ياد برد
آن خدا مثل خواب و خيال بود
چون حبابي، نقش روي آب بود
img.tebyan.net_big_1387_04_17158381611416156923268626482164.jpg
مي توانم بعد از اين، با اين خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بي ريا
سفره ي دل را برايش باز کنم
مي توان درباره ي گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مقل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
مي توان با او صميمي حرف زد
مثل باران قديمي حرف زد
مي توان تصنيفي از پرواز خواند
با الفباي سکوت آواز خواند
مي توان مثل علف ها حرف زد
با زباني بي الفبا حرف زد
مي توان درباره ي هر چيز گفت
مي توان شعري خيال انگيز گفت
مثل اين شعر روان و آشنا:
پيش از اينها فکر مي کردم خدا…

 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

می دانم هراز گاهی دلت تنگ می شود.

همان دلهای بزرگی که جای من در آن است
آنقدر تنگ میشود که حتی یادت می رود من آنجایم.

دلتنگی هایت را از خودت بپرس.

و نگران هیچ چیز نباش!

هنوز من هستم. هنوز خدایت همان خداست! هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

میدانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.
و جنسش عوض نمی شود ...

و میدانی که من شکست ناپذیر هستم ...

و تو مرا داری ...

برای همیشه!

چون هر وقت گریه میکنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد ...

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای ...

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،
صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم ...

می خواهم شاد باشی ...

این را من می خواهم ...

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود ...

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شبها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت ...
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

آفرینش، همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح اند
نه همه مستمعی فهم کند این اسرار

عقل حیران شود از خوشه زرّین عِنب
فهم عاجز شود از حُقه یاقوت انار

بندهای رطب از نخل فرو آویزند
نخل بندان قضا و قدر شیرین کار

تا نه تاریک بود سایه انبوه درخت
زیر هر برگ چراغی بنهد از گل نار
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

خدای من “بهشتی ” دارد، نزدیک ، زیبا ، بزرگ

و به گمانم “دوزخی ” دارد ، کوچک، بعید
و در پی دلیلی ست که ببخشد ما را
گاهی به بهانه یک دعا . . .
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

خدایا

گاهی تو را بزرگ می بینم و گاهی کوچک
این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک
این منم که گاهی نزدیک می شوم و گاه دور . . .
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،

سفری بی همراه،
گم شدن تا ته تنهایی محض،
یار تنهایی من با من گفت:
هر کجا لرزیدی،
از سفرترسیدی،
تو بگو، از ته دل
من خدا را دارم...
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

قلب من
قالی خداست​
تاروپودش از پر فرشته هاست​
پهن کرده او دل مرا​
در اتاق کوچکی در آسمان خراش آفتاب​
برق می زند​
قالی قشنگ و نو نوار من​
از تلاش آفتاب​

شب که می شود، خدا​
روی قالی دلم​
راه می رود​
ذوق می کنم، گریه می کنم​
اشک من ستاره می شود​
هر ستاره ای به سمت ماه می رود​
یک شبی حواس من نبود​
ریخت روی قالی دلم​
شیشه ای مرکّب سیاه​
سال هاست مانده جای آن​
جای لکه های اشتباه​
ای خدا به من بگو​
لکه های چرک مرده را کجا​
خاک می کنند؟​
از میان تاروپود قلب​
جای جوهر گناه را چطور​
پاک می کنند؟​
آه​
از این همه گناه و اشتباه​
آه نام دیر تو است​
آه بال می زند به سوی تو​
کبوتر تو است​
قلب من دوباره تند تند می زند​
مثل اینکه باز هم خدا​
روی قالی دلم، قدم گذاشته​
در میان رشته های نازک دلم​
نقش یک درخت و یک پرنده کاشته​
قلب من چقدر قیمتی است​
چون که قالی ظریف و دست باف اوست​
این پرنده ای که لای تاروپود آن نشسته است​
هدهد است​
می پرد به سوی قله های قاف دوست...​
 

.::MAHSA::.

داره دوست میشه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : : .اشعاری در وصف خدا. :

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد
و جاذبه زمین ، سیب را .
فرقی نمیکند؛
سقوط ، سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست
به جاذبه ای می اندیشم که پروازم میدهد ،
خدا ...
 
بالا