دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

مولای من....
منم همسایه شما...
همان که نان و نمک شما را خوردم و نمکدان را شکستم
همان که هر جا مرا شناختند گفتند مشهدی هستین؟؟
خوشا بر حالتون...
و با بغض در گلو گفتند التماس دعا...


و من
همسایه شما
خاک پای شما
شرمنده از خود شدم
و غرق بزرگی شما
که می دانید و
سکوت میکنید
که می شناسید و
هیچ نمی گویید.....


من تن خسته ام در حرم شماست و روحم در کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ناجی و داداش بارون و داداش سعید و داداش مهربون و داداش علی و یلدا جون کجا و دلشون اینجاا؟؟؟؟؟؟؟؟

التماس دعا
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

گدایی چیز خوبی نیست ...

حقارت پسندیده نیست و کسی دوست نداره حقیر باشه...

کسی نه دوست داره حقیر باشه و نه گدا و نه خدمت کار ...

ولی چرا هرکی به شما میرسه کرنش میکنه؟؟

جرا با اینکه همه میدونن گدایی چیز بدیه ولی به شما که میرسن این موضوع عوض میشه؟؟؟

چرا همه دوست دارن جلوی شما گدا باشن و خودشونو حقیر میدونن؟

چرا خادمی شما رو با پادشاهی دنیا عوض نمیکنن؟؟؟؟؟

چرا...

... ؟

www.miyanali.com_usr_caffeonline_gal13.jpg_41621280bec60f9a94699f7c25a7cd64.jpg

 

یلدا

کاربر همکار انجمن
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

سلام آقا!
خوبی؟
چه سوالی پرسیدم خب شما که خوب خوبی منم که بدم ، زشتم، روسیاهم....
آقاجون!قد همه خوبیات شرمندتم...
آقا!مگه عشق خوب و بد میشناسه؟؟؟!!
تقصیر دلمه که دخیل شده به پنجره فولادت...
آقا!فدات بشم...چقدر خوبی...فدای مهربونیات...
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

توی یکی از صحن ها گریه میکرد...

جالب بود...

بعضی ها بهش لبخند میزدن و یعضیا هم دلشون براش میسوخت...

من که خندم گرفته بود...

طفلکی گم شده بود

ولی نمیدونم چرا از گم شدنش ناراحت بود...!

خودتون که میدونید آقا.. من هروقت میام توی حرمتون میام که گم بشم

نمیخوام دیگه سعید باشم

من دنبال گم شدنم و اون طفنک دنبال پیدا شدن...

آقا جون...، کی میشه منم گم شم؟

کی میشه دیکه وقتی از حرمتون میام بیرون سعید نباشم؟

کی میشه عبدالرضا بشم؟

آقا جون میشه گمم کنید؟ دیگه نمیخوام پیدا بشم...

:53::53:
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

سلام آقا...

بازم منم...

نمیدونم باید خوشحال باشم که باهاتون حرف میزنم یا خجالت بکشم....

پدرتون فرمودند که حتی در حال گناه هم رومونو از شما برنگردونیم..

دلم تنگتون شده

میدونم اینجا هم هستید،

میدونم همه جا هستید...

ولی دلم برای حرمتون تنگ شده...

انگار آب و هواش با بقیه ی دنیا فرق داره..

آقا بازم بطلب بیام پابوس،

نه به خاطر اینکه من لایقم ، نه...

به خاطر اینکه شما کریم هستی و بخشنده...


:53:السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی:53:
 

یلدا

کاربر همکار انجمن
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

گیرم که قفلی نباشد که به درهای صحن بزنم،پارچه ای هم نباشد برای گره زدن به ضریحت،

آن وقت اما بازهم دست هایی هست که محکم بچسبند به ضریحت و چشم هایی که هی

گریه کنند، گریه کنند،گریه کنند و ...

اما... این مرد که روی ویلچر نشسته،نه دست دارد برای گره زدن و گره خوردن،

نه چشمی دارد برای دیدن و گریستن... این مرد اصلا نمیداند صحن کدام طرف است.

یک کسی باید به او راه بدهد تا برود سمت ضریح... یک کسی باید بغلش کند و

بعد بچسباندش به میله ها...به این میگویند:(جانباز 85 درصد)...

و من از خودم سوال میکنم: آیا واقعا سهم دل فقط 15 درصد است؟!!

صورتت را که به ضریح میچسبانی... داغ میشود؛داغ... داغ و داغ و داغ تر...

و ناگهان بی آن که متوجه شوی آتش میگیری،شعله میکشی...

حالا دیگر هیچ کس را نمیبینی،هیچ کس هم تو را نمیبیند؛خودت هستی و خودش هست

و خدا هم هست...

و تو با تمام وجودت میفهمی به این میگویند :
"عشق"...

اما نه!این واژه ها تاب نمی آورند لحظاتی از این دست روحانی را،

به این میگویند:
"زیارت"؛فقط زیارت!
 

mitra*

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

خیلی قشنگ بود
 

یلدا

کاربر همکار انجمن
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

هر روز گم میشوم در شهرها،در خیابان ها، در کوچه های منتهی به شوق و

صدای مآذنه هایی که سلسلۀ الذهب میخوانند و باور نمیکنم هیچ کجای ایران

روزی نیشابور نبوده باشد.

حتما همه ی این خیابان ها و برزن ها روزی محله های نیشابور بوده است؛

نارمک، دروازه غار، تجریش، و حتی گیشا!

کافی است بدون توجه به خط ریش ها و رنگ فکل های مردم به شناسنامه هاشان

نگاه کنی، معلوم خواهد شد نسب بیشترشان به آهوان رمیده ای میرسد

که تا ابد سر بر زانوان مهربان تو دارند...

عجیب نیست اگر خورشید هر روز کمی دیرتر به این جا میرسد؛

زیارت اول صبح نذری است که سال ها در رکاب خدامت به جا می آورد

و از گنبد طلای تو درخشش جاوید و بی دریغش را رخصت میخواهد...

سیاه شده ام سیاه،مثل کبوتری در تکرار کابوس های تلخ،

مثل حریری در هجوم دودها و کدورت ها،مثل دلی در ازدحام دریغ ها و دروغ ها.

پیدایم کن از میان این همه کبوتر که تنها خاطه ی پرواز را در پستوی دل هاشان

پنهان کرده اند و جنگلی از آهن و سیمان،سال هاست صدای نقاره خانه ات

را از آن ها دریغ میکند.

به کبوترها بگو در دکان چه میکنند؟

در صف نان چه میکنند؟

به چشم ها بگو در هپروت و حیرت چه میکنند؟

در مراتع شهوت چه میکنند؟!

پیدایم کن از میان این همه دل...

به قلب ها بگو در هیاهوی شوم دشنه ها چه میکنند؟


پیدایم کن آقا...پیدایم کن......
 

saina

خودمونی
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

سلام امام رضا خیلی دوس دارم اما الان که 23 سالمه فقط یه بار اومدنم دیدنت هر وقت حرمتو توی تلوزیون میبینم اشکم در میاد دلم میشکنه ازت میخوام حاجت دلمو برآورده کنی حالاکه نمیتونم بیام پیشت از دور زیارتت میکنم و حاجتموازت میخوام:63::63:
 

*Man*

کاربر فعال
"بازنشسته"
پاسخ : دلـــــــــــــــــــــــ ــنامه

یا ضامن آهو ضامنش باش:53:
 
بالا