چرا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یاران اجازه ترک کردن کربلا دادند؟

  • نویسنده موضوع RSS
  • تاریخ شروع

RSS

ربات انجمن
"کاربر *ویژه*"
سلام
یک سوال مهم
اذن اجازه امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به اصحاب خودشون برای رفتن از کربلا دلیلش چی بوده
در حالیکه امام حسین می دونستند
در مقابل انبوهی از لشکر قرار گرفته
هیچ رحمی هم در اون ها نیست
و در جنگ نیاز به کمک داره
چرا رخصت به ترک در تاریکی شب میدهند؟

ممنون میشم بگید چرا؟
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
پاسخ : چرا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یاران اجازه ترک کردن کربلا دادند؟

با مراجعه به تاریخ واقعه کربلا پی می بریم که امام حسین در شب عاشورا دو نوع اذن و رخصت به اصحاب خود داده است:
الف –اذن عام: حضرت در یک اعلان عمومی خطاب به اصحاب خود فرمود: « هماما من اصحابی باوفاتر و بهتر از اصحابم نمی دانم، و نیز اهل بیتی نیکوتر و در صله رحم برتر نیافتم. خداوند از ناحیه ی من به شما جزای خیر دهد. آگاه باشید!همانا من گمان می کنم روز ما با آنان فردا باشد. آگاه باشید من به شما اذن رخصت دادم، همگی آزادید و می توانید بروید، از جانب من برشما حرج و مذمتی نیست، این شب که تاریکی آن شما را فراگرفته آن را به مانند شتری بر خود مرکب گرفته و از آن استفاده کنید و فرار کنید». ب- اذن خاص: تاریخ ذکر می کند که امام حسین به اعلام رخصت عمومی اکتفا نکرد بلکه در برخی از موارد با برخی از افراد به صورت خصوصی نیز این پیشنهاد را مطرح فرمود. امام حسین در دل شب از خیمه ها بیرون آمد تا از چاله ها و گردنه هایی که در بیابان است جستجو کند. نافع بن بلال جملی به دنبال حضرت به راه افتاد. حضرت فرمود: کجا می آیی؟ نافع عرض کرد: ای فرزند رسول خدا ! حرکت شما به طرف این لشکر یاغی مرا به خوف واداشت. حضرت فرمود: من از خیمه بیرون آمدم تا بلندی و پستی ها را بررسی کرده، موقعیت دشمن را هنگام هجوم تشخیص دهم. آنگاه درحالی که دست نافع را گرفته بود بازگشت و به او فرمود: همان است که گفتم، به خدا سوگند! وعده ای تخلف ناپذیر است. و سپس فرمود: آیا از بین این دو کوه در دل شب حرکت نمی کنی تا جان خود را نجات دهی؟ نافع بر روی قدم های امام افتاد و شروع به بوسیدن نمود و عرض کرد: مادرم به عزایم بنشیند، شمشیرم هزار و اسبم به صد ارزش دارد. به خدایی که بر وجودتو بر من منّت می گذارد، هرگز از تو جدا نخواهم شد. دلیل مخالفان برخی برای اثبات این که اذن امام برای اباحه و رخصت بوده، به گونه ای که اگر آن صحنه را ترک می کردند معذور بوده اند به شرط این که صدای طلب نصرت و یاری حضرت را نشنوند، به برخی از قضایا تمسک کرده اند از جمله اینکه امام حسین هنگام برخود با عبیدالله بن حرّ جعفی در قصر بنی مقاتل او را دعوت به نصرت کرد ولی او از این امر امتناع نمود. حضرت به او فرمود: « من به تو نصیحت می کنم که اگر می توانی، صدای مظلومیت ما را نشنوی و اتفاقی که برما رخ خواهد دادشاهد نباشی، انجام بده، زیرا به خدا سوگند! هیچ کس نیست که صدای مظلومیّت ما را بشنود و ما را یاری نکند جز آنکه خداوند او را به رو در آتش حهنّم خواهد انداخت». پاسخ: اگر امام ترک نصرت او را مباح کرده بود، پس چرا از او طلب نصرت و یاری کرد. آری، امام از او می خواهد که به جای دوردست رود تا صدای مظلومیبت او را نشنود وشاهد قتل او نباشد تا در معصیتی بزگتر گرفتار نیاید؛ زیرا کسی که صدای مظلومیّت شخصی را بشنوند و او را یاری نکند، خصوصاً که آن شخص مظلوم امامش باشد، به مراتب عذاب و عقابش از کسی که نشنود و شاهد معرکه نباشد بیشتر است».
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
پاسخ : چرا امام حسین علیه السلام در شب عاشورا به یاران اجازه ترک کردن کربلا دادند؟

حقیقت اذن و رخصت
سؤالى که در این جا مطرح است این که آیا معنا و مفهوم این اذن آن است که امام حسین (ع) به آنان برائت ذمه از جنگ کردن در رکاب خود را داده است، به گونه‏ اى که اگر او را در آن موقعیّت خطیر رها کنند هرگز مسئولیتى ندارند و هیچ گناه و عقوبتى بر آنان مترتب نمى ‏شود؟ و یا این که در این اذن رخصت، سرّى وجود دارد؟
ما معتقدیم که امام در این اذن اهداف مختلفى را دنبال مى ‏کند:
1 - امام با این ندا و خطبه قصد دارد تا کسانى را که در امر او تردید دارند، و یا به جهت رسیدن به جاه و مقام و مال او را دنبال کرده‏ اند صحنه معرکه قتال را ترک کنند و بى جهت خود را گرفتار معرکه نکنند.
2 - از طرفى دیگر وجود افراد بى ‏انگیزه و سست عنصر، نه تنها به نفع لشکر نیست بلکه مى‏ تواند به ضرر آنها هم باشد؛ زیرا با ترسى که دارند در لشکر ایجاد خوف کرده، بقیه را نیز متزلزل و از هم مى ‏پاشند.
3 - از جهتى دیگر امام با این سخنان روحیه اصحاب واقعى خود را براى آماده شدن در جنگ مصمّم کرده و به جهت دفاع از او تحریک مى‏ کند.
4 - از آن جا که خیمه‏ ها کنار هم بوده، حضرت با این خطبه‏ ها و سخنان و پاسخى که هر یک از اصحاب باوفا دادند، قصد داشت تا بیان این سخنان سبب دلگرمى اهل و عیالاتش شود.
5 - حضرت با این سخنان قصد داشت که به آنان در این قتال انگیزه ببخشد، و از دفاع‏هاى قبیله ‏اى و قومى برهاند. آنان را در دفاع از خود با انگیزه الهى و دفاع از حق و حقیقت و اسلام و ایمان و توحید وادار نماید.
هدف امام حسین (ع) از ایراد خطبه و این گونه پیشنهادات، برائت ذمه آنان از نصرت و یارى او نیست، زیرا هیچ کس در آن موقعیّت حسّاس عذرى در رها کردن امام به دست دشمنان و خوار شدن او را نداشت. و در واقع معرکه‏ اى که حضرت در آن قرار گرفته بود چنان بود که نصرت حضرت در آن موقع احتیاج به امر و اذن امام و تکلیف او نداشت، زیرا قرار گرفتن حضرت در آن موقعیّت به تنهایى بیانگر دعوت به یارى بود. مگر نه این است که حفظ جان امام و حجّت خدا بر عموم مردم واجب است؟
6 - شاهد این مطلب این که: چون امام حسین (ع) صدق نیت و اخلاص آن‏ها را مشاهده کرد آنان را دعا کرده و سپس فرمود: «سرهاى خود را بلند کنید و نظر کنید. آنان جایگاه و منازل خود را در بهشت مشاهده کردند. از این مطلب استفاده مى ‏شود که امام حسین (ع) با این سخنانش قصد داشت با اعلام وفادارى از آنان جایگاهشان را به آن‏ها نشان دهد و دل آن‏ها را هنگام جنگ، با ثبات و مطمئن‏تر نماید.
7 - امام حسین (ع) در روز عاشورا مکرر از مردم تقاضاى نصرت و یارى مى‏کرد و مى‏فرمود: «هل من ناصر ینصرنى؟»، و این مطلب با اذن رخصت و اختیار در نصرت سازگارى ندارد.
8 - در برخى از تواریخ آمده است که امام حسین (ع) بعد از پایان یافتن سخنانش با نافع و سایر اصحاب، وارد خیمه زینب (س) شد. نافع بیرون خیمه به انتظار بیرون آمدن حضرت ایستاد. صداى زینب را شنید که به حضرت مى ‏گوید: آیا نیّت اصحاب خود را امتحان کردى؟ من مى‏ ترسم که به هنگام شدّت جنگ و حمله دشمن تو را تسلیم آنان نمایند. امام حسین (ع) فرمود: «به خدا سوگند! من آنان را امتحان نمودم، و آنان را جز دلیر و صابر هنگام شداید نیافتم. آنان به مرگ و کشته شدن در رکاب من از طفل به پستان مادرش بیشتر انس دارند»
 
بالا