من رسما" از بزرگسالی استعفا میدهم

pichak

خودمونی
"منجی دوازدهمی"
بدین وسیله من رسما" از بزرگسالی استعفا میدهم و مسوولیت های یک کودک هشت ساله را قبول میکنم.
می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک هتل ۵ ستاره است.
می خواهم فکر کنم که شکلات از پول بهتر است،چون میتوانم آن را بخورم.
می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم.
می خواهم درون یک چاله آب بازی کنم و بادبادک خود را در هوا پرواز دهم.
می خواهم به گذشته برگردم،وقتی همه چیز ساده بود،وقتی داشتم رنگ ها را،جدول ضربرا و شعر های کودکانه را یاد می گرفتم،وقتی نمی دانستم که چه چیز هایی نمیدانم وهیچ اهمیتی هم نمی دادم.
می خواهم فکر کنم که دنیا چقدر زیباست و همه راستگو و خوب و هستند.
می خواهم ایمان داشته باشم که هرچیزی ممکن است و میخواهم که از پیچیدگی های دنیابی خبر باشم .
می خواهم دوباره به همان زندگی ساده خود برگردم،نمیخواهم زندگی من پر شود ازکوهی از مدارک اداری،خبر های ناراحت کننده،صورت حساب ، جریمه و...
می خواهم به نیروی لبخند ایمان داشته باشم،به یک کلمه محبت آمیز،به عدالت،بهصلح،به فرشتگان،به باران،به...
این دست چک من،کلید ماشین،کارت اعتباری و بقیه مدارک،مال شما.
من رسما از بزرگسالی استعفا میدهم
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
پاسخ : من رسما" از بزرگسالی استعفا میدهم

آدمها هر چقدر هم بزرگ شوند، هر چقدر هم پیر شوند، هر چقدر غرق در زندگی
باز کودک درونی دارند که هیچ وقت رهایشان نمی کند.
می خواهم بزرگ شوم، می خواهم با ساعات و دقایق دنیا به پیش روم
می خواهم مثل دیگر انسانها پیر شوم ، موهای سپید را تجربه کنم
ولی همیشه کودکی در درونم باشد و از دستش ندهم.
می خواهم در مقابل همه ی کینه ها همان کودک بی کینه باشم
در برابر بی مهریها همان کودک مهربان باشم.
می خواهم همیشه گاه دلتنگی با چشمانی لبریز از اشک به دامان مهر خدایی
پناهنده شوم ... می خواهم بزرگ شوم ...ولی حس کودکانه ی فطری وزیبایم
در همه ی لحظه ها با من قرین باشد.

 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : من رسما" از بزرگسالی استعفا میدهم

من کودک درونم را بسیار بیشتر دوست میدارم
که او راستگوست
از دروغ بیزار است
قهر نمی کندو و زود اشتی می کند



او را گم کرده ام!
شما نشانی از او ندارید؟؟؟؟
 
بالا