حقایق تکان دهنده درباره یک قربانی عرفان حلقه....

پرستو

داره دوست میشه
"منجی دوازدهمی"
مرجع:روزنامه جوان

بعد از انتشار مطالبي با عناوين «آقاي الف؛ كلاهبردار گمنام معنوي!» و «پاتوقهاي عرفان فمنيستي- شيطاني» با موضوع فعاليت سرشاخهها و گروههاي دروغين عرفاني در كشور در صفحه اجتماعي روزنامه جوان، يك پدر ايراني با این روزنامه تماس گرفت و حقايق تكاندهندهاي را با ایشان در ميان گذاشت.

دختر جوان اين پدر هموطن، يكي از قربانيان شبكههاي پوشالي عرفان است. اين دختر جوان كه دانشجوي رشته شيمي بوده، چند سال پيش وارد فرقه مدعي عرفان حلقه(شعور كيهاني) ميشود. تا مدتها، خانواده او از اينكه دخترشان به چنين تيمي پيوسته است، بيخبر ميمانند. بعد از اطلاع، هرچقدر كه پدرش از او ميخواهد در محافل اين فرقه شركت نكند، اثري ندارد. مخالفتهاي پدر ادامه پيدا ميكند اما كار به جايي ميرسد كه حتي اين دختر جوان در مقابل نصايح پدر خود، تهديد به ترك خانواده و فرار از خانه ميكند! بنا به اظهارات پدر اين دختر جوان، رفتار او پس از ورود به فرقه حلقه، هر روز مشكوكتر و نگران كنندهتر ميشده است. يك بار، نيمههاي شب با صداي داد و فرياد دختر جوان، پدر و مادرش سراسيمه به اتاق او ميروند و او را در حالتي بسيار نامناسب و ترسناك مشاهده ميكنند كه فرياد ميزده است: «اي جن!از اينجا برو! من قصد ازدواج ندارم!» بعد از مدتي، نماز خواندن را ترك ميكند و وقتي خانوادهاش از او علت ترك نماز را جويا ميشوند، ميگويد: «در كلاسهاي استاد به مرحلهاي رسيدهايم كه از نمازخواندن بينياز شدهايم.» همزمان، وضعيت پوشش اين دختر جوان هم تغيير ميكند. خانوادهاش معترض ميشوند اما دختر جوان ميگويد: «خدا زماني كه انسان را آفريد، بدون لباس آفريد و قطعاً چون خدا عقل مطلق است اگر صلاح ميديد، انسان را با لباس خلق ميكرد! همين مقدار لباس هم كه ميپوشم به خاطر عقل ناقص انسانهاي جامعه است وگرنه نيازي به پوشش نيست!» رفتارهاي نامتعارف اين دختر جوان، انسجام و آرامش خانوادهاش را تا آنجا بر باد ميدهد كه او به خاطر آنكه پدر و مادرش، مخالف حضور او در كلاسهاي «م- ط» سرشاخه فرقه حلقه بودهاند، انگ كفر ميزند و ميگويد: «هر كس استاد را قبول نداشته باشد، كافر است!» دگرديسي او به جايي ميرسد كه به روابط جنسي آزاد معتقد ميشود! بعدها، خانوادهاش متوجه ميشوند كه او عفت خود را لگدمال كرده است! روان اين دختر جوان چنان به هم ريخته است كه پدرش مجبور ميشود او را به تيمارستان منتقل كند. در حال حاضر هم تحت درمان روانپزشك است و در اين توهم به سر ميبرد كه از طرف استاد برگزيده شده است تا با يك جن ازدواج كند! پدر اين دختر جوان در پاسخ به سؤالم كه چرا براي شكايت به محكمه قضائي مراجعه نكرده است، گفت: «از چه كسي شكايت كنم؟ وقتي دختر خودم با اختيار خودش اين كار را كرده چه شكايتي بكنم؟ از طرفي، ميترسم اتفاقات بدتري بيفتد و زندگي ما جهنمتر شود!»
 
بالا