پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی
قسمت چهارم
عاشورا، روز حماسه
صبح عاشورا، پس از نماز صبح، در اردوگاه امام آمادگى زيادى براى جانبازى و ايثار جان به چشم مىخورد. حسين بن على(ع) نيروهاى خود را آرايش نظامى داد; حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نيروهاى خويش ساخت و زهير را به جناح راست گماشت.نيروهاى امام گرچه اندك بودند، ولى يك دنيا عظمت و شجاعت و ايمان را با خود به همراه داشتند. حبيب بن مظاهر از برجستهترين اصحاب امام بود. در حملههاى انفرادى، هر كس در ميدان او را صدا مىزد، بسرعت درخواست او را اجابت مىكرد و روياروى حريف مىايستاد. از جمله يك بار، «سالم» غلام زياد، و «يسار» غلام عبيدالله براى جنگ به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند.يسار با غرور و تكبر پا به ميدان نهاد و اعلام كرد كه تنها بايد يكى از چند نفر: حبيب، زهير و يا برير (از سرداران سپاهامام) به مبارزه با من بيايند. حبيب و برير بسرعت ازجابرخاستند، ولى امام حسين به آنان اجازه نفرمود و «عبدالله بن عمير» را كه داوطلب بعدى بود، به جنگ آن دو فرستاد. عبدالله هم هر دو عنصر ناپاك را به هلاكت رساند.[SUP] (32)[/SUP]حبيب در همه صحنهها حضور داشت و در دفاع از امام و تقويت جبهه او، با شمشير و زبان و خطابه و هر كارى كه از او ساخته رسالتخود را بود انجام مىداد.در همان صبح عاشورا كه امام حسين براى ارشاد دشمنواتمام حجتبر آنان، آن خطابه پرشور و بيدارگرش رابيانفرمود: «نسب مرا در نظر بگيريد و بنگريد كه آيا كشتنمنبه صلاح شماست؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان نيستم؟...»شمر سخن آن حضرت را قطع كرد و گفت: «او (امام) خدا را بر يك حرف (بطور سطحى و ظاهرى) پرستش مىكند[SUP] (33) [/SUP]، اگر بدانم كه او چه مىگويد»غيرت دينى حبيب بن مظاهر نگذاشت كه او تماشا گرهتاكى و اهانتشمر باشد در پاسخ او گفت:«به خدا قسم! مىبينم كه تو خدا را بر هفتادحرف مىپرستى (كنايه از انحراف شديد شمر و ساختگى بودن تدين او) من هم شاهدم كه در گفتهات (كه حرف حسين را نمىفهمى) راست مىگويى... خداوند بر قلب تو مهر زده و از درك حقيقت محرومى...»[SUP] (34)[/SUP]بدين ترتيب شمر منكوب شد و امام همچنان به سخنان خود ادامه داد.جنگ تن به تن شروع شده بود; ياران فداكار امام، در آن مقطع تاريخى، يكايك به جهاد مىپرداختند و پس از مبارزاتى به شهادت مىرسيدند.مسلم بن عوسجه (از دوستان ديرين حبيب) وقتى به ميدان رفت و در آخرين لحظهها بر زمين افتاد، در خون خود مىغلطيد كه هم حسين بن على و هم حبيب بن مظاهر بر بالين او حاضر شده بودند. هنوز رمقى در تن مسلم بود كه حبيب به او گفت:مسلم! برايم مرگ تو سخت وناگوار است! تو را به بهشت مژده مىدهم.مسلم با صداى ضعيفى گفت: خداوند تو را مژده بهشت دهد!آنگاه حبيب افزود:مسلم! اگر بعد از تو كشته نمىشدم، دوست داشتم كه تمام وصيتهايت را به من بگويى، چرا كه تو هم در قرابت و هم در دين بر گردن من حق دارى.مسلم بن عوسجه كه با زحمتسعى مى كرد سخن بگويد، گفت: تو را وصيت مىكنم به اين مرد (امام حسين)، تا دم مرگ با او باش و در ركابش بمير!حبيب گفت:به خداى كعبه سوگند كه چنين خواهم كرد[SUP] (35) [/SUP]، و چشمان مسلم بن عوسجه براى هميشه بسته شد.اين وفادارى خالصانه اين دو دوست نسبتبه امام بود كه آنان را در زمره برترين شهداى كربلا قرار داد; ياد هر دو گرامى باد.ظهر عاشورا، امام حسين(ع) براى بر پاداشتن آخرين نماز، مهلتى خواست. «حصين بن تميم» - كه از نيروهاى خبيث دشمن بود فرياد زد: حسين! نماز تو كه قبول نيست!حبيب بن مظاهر از اين اهانت لئيمانه خشمگين شد و درپاسخ آن مرد گفت: خيال كردهاى كه نماز خاندان پيامبر قبول نيست، ولى نماز تو قبول است، اى الاغ! سپس به يكديگر حمله كردند; حبيب بن مظاهر با شمشير بر سر اسب حصين بنتميم زد، اسب بر زمين افتاد و سوارش را هم بر زمين كوبيد. بلافاصله دوستانش شتافتند و اور ا از چنگ حبيب بن مظاهر خلاص كردند، و حبيب خطاب به آنان چنين گفت:اى بدترين قوم از نظر نام و نيرو، سوگند مىخورم كه اگر ما به اندازه شما يا جزئى از شما بوديم، از بيم شمشيرهاى ما فرار مىكرديد و دشت را رها مىساختيد.[SUP] (36)[/SUP]آخرين لحظههاى فداكارى حبيب بن مظاهر فرا رسيد. آن مجاهد پير و سالخورده كه خون در رگهايش هنوز جوان بود، با شمشيرى آخته به آنان حمله كرد و با چنان شور و حماسهاى پيش تاخت كه عرصه كارزار را به تلاطم در آورد. او در حالى كه به ميان سپاه دشمن نفوذ كرده بود و آنان را از دم تيغ مىگذراند، اين گونه رجز مىخواند:«من، حبيب، پسر مظاهرم و زمانى كه آتش جنگ برافروخته شود، يكه سوار ميدان جنگم. شما گرچه ازنظر نيرو و نفر از ما بيشتريد، ليكن ما از شما مقاومترو وفادارتريم; حجت و دليل ما برتر، ومنطق ماآشكارتر است و ازشما پرهيزكارتر و استوارتريم.»[SUP] (37)[/SUP]حبيب بن مظاهر با آن كهنسالى، شمشير مىزد و دشمنان را مىكشت. حدود 62 نفر از يزيديان را به خاك افكند و همچنان دلاورانه مىجنگيد، تا اينكه شمشيرى بر فرق او اصابت كرد و يكى هم با سرنيزه به او حمله كرد و حبيب بر زمين افتاد. حصين بن تميم كه چند لحظه قبل با خفت و خوارى از چنگ حبيب گريخته بود، به تلافى آن شكست و بىآبرويى به حبيب حمله كرد و حبيب بن مظاهر را كه مىخواست دوباره براى جنگ برخيزد، با ضربهاى بر سرش، دوباره به زمين افكند.موهاى سفيد صورتش از خون رنگين شد. دستها را بالا آورد كه خون را از برابر ديدگانش پاك كند و بهتر بتواند صحنه نبرد را و دوست و دشمن را باز شناسد، كه نيزهاى او را از پاى افكند و بر خاك افتاد.رمقى در تن داشت و خرسند بود كه «جان» خويش را در راه حق مىدهد و «خون» خود را در پاى نهال حقيقت و دين نثار مىكند.«بديل بن صريم» كه اولين ضربه كارى را بر حبيب وارد كرده بود، پياده شد و خود را به حبيب رساند و با عجله، سر مطهر اين شهيد بزرگ را از تن جدا كرد[SUP] (38) [/SUP].داغ اين شهيد، بر ياران حسين(ع) بسيار گران بود; حسين بن على خود را به بالين او رساند، تا شهادتش را - كه معراج جان به آستان جانان بود - تبريك گويد.شهادت حبيب بن مظاهر، چنان در حسين بن على(ع) اثر گذاشته بود كه در شهادتش فرمود:«پاداش خود و ياران حامى خود را از خداى تعالى انتظار مىبرم.»[SUP] (39)[/SUP]درود خدا و رسول بر حبيب بن مظاهر اسدى.(پايان)
منابع تحقيق
1. ابصارالعين فى انصارالحسين(ع) محمد بن طاهر سماوى، مكتبة البصيرتى، قم: بىتا.2. الاخبار الطوال، ابن قتيبه دينورى، منشورات شريف رضى، قاهره: 1960م.3. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان (مفيد)، دوجلدى، بىنا، بىجا: بىتا.4. اسرارالشهاده، فاضل در بندى، منشورات الاعلمى، تهران: بىتا.5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت: 1403 ق.6. انصارالحسين، محمد مهدى شمس الدين، مؤسسة البعثه، تهران: بىتا.7. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت: 1403.8. تاريخ طبرى، محمد بن جريرطبرى، بىنا، ليدن: بىتا.9. حياة الامام الحسين بن على(ع)، باقر شريف القرشى، دارالكتب العلميه، قم: 1397 ق.10. رجال كشى، ابو عمرو محمد بن عمر كشى، دانشگاه مشهد، بىجا: بى تا.11. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، انتشارات فراهانى، تهران: بىتا.12. المجالس الفاخره، سيد شرف الدين عاملى، بىنا، بىجا: بىتا.13. مقتل الحسين(ع)، عبدالرزاق المقرم، مكتبة البصيرتى، قم: 1383 ق.
--------------------------------------------------
پی نوشتها
1. در زيارتى كه آن حضرت به «صفوان جمال» تعليم داد آمده است: «السلام عليكم يا اولياء الله واحبائه، السلام عليكم يا اصفياء الله واودائه...» (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج98، ص201).2. مظاهر، بروزن موافق. در برخى منابع هم مظهر، بروزن مطهر نقل شده است; هر چند كه مشهور در زبانها به فتح ميم است.3. محمد بن طاهر سماوى، ابصار العين فى انصار الحسين، ص 56.4. محدث قمى، سفينة البحار، ج1، ص405.5. يكى از شغلهاى ميثم تمار، خربزه فروشى بود.6. كشى، رجال، ص78; سفينة البحار ج1، ص405.7و8. ابصار العين فى انصار الحسين، ص56.9. امالى منتجبه، ص49، به نقل از حبيب بن مظاهر، ص54و55.10. عنوان و لقب جمعى از ياران على - عليه السلام - بود كه با آن حضرت پيمان بر شهادت و بر بهشتبسته بودند، آنان نيروهاى ويژه و هميشه آمادهاى بودند كه گوش به فرمان امام و مطيع محض دستور او بودند.11.مهدى شمس الدين، انصارالحسين، ص66.12.سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص554.13. الاخبار الطوال، ص221.14. شيخ مفيد، ارشاد، ص203.15. تاريخ طبرى، ج7، ص237.16. اعيان الشيعه، ج4، ص554; ابصار العين فى انصار الحسين ص57.17. حوادث مربوط به نهضت مسلم بن عقيل را در جزوه مسلم بن عقيل، از مجموعه «آشنايى با اسوهها» مطالعه كنيد.18. شعر از: م - دهقان.19. فاضل دربندى، اسرار الشهاده، ص390.20. اعيان الشيعه، ج4، ص554.21.باقر شريف القرشى، حياة الامام الحسين بن على، ج3، ص142.22. تاريخ طبرى، ج7، ص310; ارشاد، ص227.23. ظاهرا قره وقتى به خود آمد كه بسيار دير شده بود. او در عصر عاشورا تنهايى اسيران را ديد و آه و سوگوارى آنان را بر سر نعش شهدا شنيد و آنها را نقل كرد. ناقل اين صحنهها بخصوص سخنان زينب، همين قرة بن قيس است.24. تاريخ طبرى، ج7، ص318; عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسين، ص256.25. مقتل الحسين، ص256.26. عبدالحسين شرف الدين، المجالس الفاخره فى مآتم العترة الطاهرة، ص92 - 94.27. تاريخ طبرى، ج7، ص329; ارشاد، ص234.28. از: استاد محمد حسين بهجتى (شفق).29. از: محمد فخار زاده.30. رجال كشى، ص53; حياة الامام الحسين، ج3، ص175.31. حياة الامام الحسين، ج3، ص176.32. تاريخ طبرى، ج7، ص336.33. اشاره به آيه يازدهم سوره حج است: «ومن الناس من يعبد الله على حرف...».34. تاريخ طبرى، ج7، ص329; ارشاد، ص234.35. اعيان الشيعه، ج4، ص555.36. اقسم لو كنا بكم اعدادا او شطركم، وليتم الاكتادا يا شر قوم حسبا وآدا(تاريخ طبرى)37.انا حبيب و ابى مظهر فارس هيجاء و حرب تسعر انتم اعد عدة واكثر ونحن او في منكم و اصبر ونحن اعلى حجة و اظهر حقا واتقى منكم و اعذر«تاريخ طبرى، ج7، ص347; شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص145».38.تاريخ طبرى، ج7، ص348.39.ابصار العين فى انصار الحسين، ص60; اعيان الشيعه، ج4، ص555.
قسمت چهارم
عاشورا، روز حماسه
صبح عاشورا، پس از نماز صبح، در اردوگاه امام آمادگى زيادى براى جانبازى و ايثار جان به چشم مىخورد. حسين بن على(ع) نيروهاى خود را آرايش نظامى داد; حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نيروهاى خويش ساخت و زهير را به جناح راست گماشت.نيروهاى امام گرچه اندك بودند، ولى يك دنيا عظمت و شجاعت و ايمان را با خود به همراه داشتند. حبيب بن مظاهر از برجستهترين اصحاب امام بود. در حملههاى انفرادى، هر كس در ميدان او را صدا مىزد، بسرعت درخواست او را اجابت مىكرد و روياروى حريف مىايستاد. از جمله يك بار، «سالم» غلام زياد، و «يسار» غلام عبيدالله براى جنگ به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند.يسار با غرور و تكبر پا به ميدان نهاد و اعلام كرد كه تنها بايد يكى از چند نفر: حبيب، زهير و يا برير (از سرداران سپاهامام) به مبارزه با من بيايند. حبيب و برير بسرعت ازجابرخاستند، ولى امام حسين به آنان اجازه نفرمود و «عبدالله بن عمير» را كه داوطلب بعدى بود، به جنگ آن دو فرستاد. عبدالله هم هر دو عنصر ناپاك را به هلاكت رساند.[SUP] (32)[/SUP]حبيب در همه صحنهها حضور داشت و در دفاع از امام و تقويت جبهه او، با شمشير و زبان و خطابه و هر كارى كه از او ساخته رسالتخود را بود انجام مىداد.در همان صبح عاشورا كه امام حسين براى ارشاد دشمنواتمام حجتبر آنان، آن خطابه پرشور و بيدارگرش رابيانفرمود: «نسب مرا در نظر بگيريد و بنگريد كه آيا كشتنمنبه صلاح شماست؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان نيستم؟...»شمر سخن آن حضرت را قطع كرد و گفت: «او (امام) خدا را بر يك حرف (بطور سطحى و ظاهرى) پرستش مىكند[SUP] (33) [/SUP]، اگر بدانم كه او چه مىگويد»غيرت دينى حبيب بن مظاهر نگذاشت كه او تماشا گرهتاكى و اهانتشمر باشد در پاسخ او گفت:«به خدا قسم! مىبينم كه تو خدا را بر هفتادحرف مىپرستى (كنايه از انحراف شديد شمر و ساختگى بودن تدين او) من هم شاهدم كه در گفتهات (كه حرف حسين را نمىفهمى) راست مىگويى... خداوند بر قلب تو مهر زده و از درك حقيقت محرومى...»[SUP] (34)[/SUP]بدين ترتيب شمر منكوب شد و امام همچنان به سخنان خود ادامه داد.جنگ تن به تن شروع شده بود; ياران فداكار امام، در آن مقطع تاريخى، يكايك به جهاد مىپرداختند و پس از مبارزاتى به شهادت مىرسيدند.مسلم بن عوسجه (از دوستان ديرين حبيب) وقتى به ميدان رفت و در آخرين لحظهها بر زمين افتاد، در خون خود مىغلطيد كه هم حسين بن على و هم حبيب بن مظاهر بر بالين او حاضر شده بودند. هنوز رمقى در تن مسلم بود كه حبيب به او گفت:مسلم! برايم مرگ تو سخت وناگوار است! تو را به بهشت مژده مىدهم.مسلم با صداى ضعيفى گفت: خداوند تو را مژده بهشت دهد!آنگاه حبيب افزود:مسلم! اگر بعد از تو كشته نمىشدم، دوست داشتم كه تمام وصيتهايت را به من بگويى، چرا كه تو هم در قرابت و هم در دين بر گردن من حق دارى.مسلم بن عوسجه كه با زحمتسعى مى كرد سخن بگويد، گفت: تو را وصيت مىكنم به اين مرد (امام حسين)، تا دم مرگ با او باش و در ركابش بمير!حبيب گفت:به خداى كعبه سوگند كه چنين خواهم كرد[SUP] (35) [/SUP]، و چشمان مسلم بن عوسجه براى هميشه بسته شد.اين وفادارى خالصانه اين دو دوست نسبتبه امام بود كه آنان را در زمره برترين شهداى كربلا قرار داد; ياد هر دو گرامى باد.ظهر عاشورا، امام حسين(ع) براى بر پاداشتن آخرين نماز، مهلتى خواست. «حصين بن تميم» - كه از نيروهاى خبيث دشمن بود فرياد زد: حسين! نماز تو كه قبول نيست!حبيب بن مظاهر از اين اهانت لئيمانه خشمگين شد و درپاسخ آن مرد گفت: خيال كردهاى كه نماز خاندان پيامبر قبول نيست، ولى نماز تو قبول است، اى الاغ! سپس به يكديگر حمله كردند; حبيب بن مظاهر با شمشير بر سر اسب حصين بنتميم زد، اسب بر زمين افتاد و سوارش را هم بر زمين كوبيد. بلافاصله دوستانش شتافتند و اور ا از چنگ حبيب بن مظاهر خلاص كردند، و حبيب خطاب به آنان چنين گفت:اى بدترين قوم از نظر نام و نيرو، سوگند مىخورم كه اگر ما به اندازه شما يا جزئى از شما بوديم، از بيم شمشيرهاى ما فرار مىكرديد و دشت را رها مىساختيد.[SUP] (36)[/SUP]آخرين لحظههاى فداكارى حبيب بن مظاهر فرا رسيد. آن مجاهد پير و سالخورده كه خون در رگهايش هنوز جوان بود، با شمشيرى آخته به آنان حمله كرد و با چنان شور و حماسهاى پيش تاخت كه عرصه كارزار را به تلاطم در آورد. او در حالى كه به ميان سپاه دشمن نفوذ كرده بود و آنان را از دم تيغ مىگذراند، اين گونه رجز مىخواند:«من، حبيب، پسر مظاهرم و زمانى كه آتش جنگ برافروخته شود، يكه سوار ميدان جنگم. شما گرچه ازنظر نيرو و نفر از ما بيشتريد، ليكن ما از شما مقاومترو وفادارتريم; حجت و دليل ما برتر، ومنطق ماآشكارتر است و ازشما پرهيزكارتر و استوارتريم.»[SUP] (37)[/SUP]حبيب بن مظاهر با آن كهنسالى، شمشير مىزد و دشمنان را مىكشت. حدود 62 نفر از يزيديان را به خاك افكند و همچنان دلاورانه مىجنگيد، تا اينكه شمشيرى بر فرق او اصابت كرد و يكى هم با سرنيزه به او حمله كرد و حبيب بر زمين افتاد. حصين بن تميم كه چند لحظه قبل با خفت و خوارى از چنگ حبيب گريخته بود، به تلافى آن شكست و بىآبرويى به حبيب حمله كرد و حبيب بن مظاهر را كه مىخواست دوباره براى جنگ برخيزد، با ضربهاى بر سرش، دوباره به زمين افكند.موهاى سفيد صورتش از خون رنگين شد. دستها را بالا آورد كه خون را از برابر ديدگانش پاك كند و بهتر بتواند صحنه نبرد را و دوست و دشمن را باز شناسد، كه نيزهاى او را از پاى افكند و بر خاك افتاد.رمقى در تن داشت و خرسند بود كه «جان» خويش را در راه حق مىدهد و «خون» خود را در پاى نهال حقيقت و دين نثار مىكند.«بديل بن صريم» كه اولين ضربه كارى را بر حبيب وارد كرده بود، پياده شد و خود را به حبيب رساند و با عجله، سر مطهر اين شهيد بزرگ را از تن جدا كرد[SUP] (38) [/SUP].داغ اين شهيد، بر ياران حسين(ع) بسيار گران بود; حسين بن على خود را به بالين او رساند، تا شهادتش را - كه معراج جان به آستان جانان بود - تبريك گويد.شهادت حبيب بن مظاهر، چنان در حسين بن على(ع) اثر گذاشته بود كه در شهادتش فرمود:«پاداش خود و ياران حامى خود را از خداى تعالى انتظار مىبرم.»[SUP] (39)[/SUP]درود خدا و رسول بر حبيب بن مظاهر اسدى.(پايان)
منابع تحقيق
1. ابصارالعين فى انصارالحسين(ع) محمد بن طاهر سماوى، مكتبة البصيرتى، قم: بىتا.2. الاخبار الطوال، ابن قتيبه دينورى، منشورات شريف رضى، قاهره: 1960م.3. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان (مفيد)، دوجلدى، بىنا، بىجا: بىتا.4. اسرارالشهاده، فاضل در بندى، منشورات الاعلمى، تهران: بىتا.5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت: 1403 ق.6. انصارالحسين، محمد مهدى شمس الدين، مؤسسة البعثه، تهران: بىتا.7. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت: 1403.8. تاريخ طبرى، محمد بن جريرطبرى، بىنا، ليدن: بىتا.9. حياة الامام الحسين بن على(ع)، باقر شريف القرشى، دارالكتب العلميه، قم: 1397 ق.10. رجال كشى، ابو عمرو محمد بن عمر كشى، دانشگاه مشهد، بىجا: بى تا.11. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، انتشارات فراهانى، تهران: بىتا.12. المجالس الفاخره، سيد شرف الدين عاملى، بىنا، بىجا: بىتا.13. مقتل الحسين(ع)، عبدالرزاق المقرم، مكتبة البصيرتى، قم: 1383 ق.
--------------------------------------------------
پی نوشتها
1. در زيارتى كه آن حضرت به «صفوان جمال» تعليم داد آمده است: «السلام عليكم يا اولياء الله واحبائه، السلام عليكم يا اصفياء الله واودائه...» (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج98، ص201).2. مظاهر، بروزن موافق. در برخى منابع هم مظهر، بروزن مطهر نقل شده است; هر چند كه مشهور در زبانها به فتح ميم است.3. محمد بن طاهر سماوى، ابصار العين فى انصار الحسين، ص 56.4. محدث قمى، سفينة البحار، ج1، ص405.5. يكى از شغلهاى ميثم تمار، خربزه فروشى بود.6. كشى، رجال، ص78; سفينة البحار ج1، ص405.7و8. ابصار العين فى انصار الحسين، ص56.9. امالى منتجبه، ص49، به نقل از حبيب بن مظاهر، ص54و55.10. عنوان و لقب جمعى از ياران على - عليه السلام - بود كه با آن حضرت پيمان بر شهادت و بر بهشتبسته بودند، آنان نيروهاى ويژه و هميشه آمادهاى بودند كه گوش به فرمان امام و مطيع محض دستور او بودند.11.مهدى شمس الدين، انصارالحسين، ص66.12.سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج4، ص554.13. الاخبار الطوال، ص221.14. شيخ مفيد، ارشاد، ص203.15. تاريخ طبرى، ج7، ص237.16. اعيان الشيعه، ج4، ص554; ابصار العين فى انصار الحسين ص57.17. حوادث مربوط به نهضت مسلم بن عقيل را در جزوه مسلم بن عقيل، از مجموعه «آشنايى با اسوهها» مطالعه كنيد.18. شعر از: م - دهقان.19. فاضل دربندى، اسرار الشهاده، ص390.20. اعيان الشيعه، ج4، ص554.21.باقر شريف القرشى، حياة الامام الحسين بن على، ج3، ص142.22. تاريخ طبرى، ج7، ص310; ارشاد، ص227.23. ظاهرا قره وقتى به خود آمد كه بسيار دير شده بود. او در عصر عاشورا تنهايى اسيران را ديد و آه و سوگوارى آنان را بر سر نعش شهدا شنيد و آنها را نقل كرد. ناقل اين صحنهها بخصوص سخنان زينب، همين قرة بن قيس است.24. تاريخ طبرى، ج7، ص318; عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسين، ص256.25. مقتل الحسين، ص256.26. عبدالحسين شرف الدين، المجالس الفاخره فى مآتم العترة الطاهرة، ص92 - 94.27. تاريخ طبرى، ج7، ص329; ارشاد، ص234.28. از: استاد محمد حسين بهجتى (شفق).29. از: محمد فخار زاده.30. رجال كشى، ص53; حياة الامام الحسين، ج3، ص175.31. حياة الامام الحسين، ج3، ص176.32. تاريخ طبرى، ج7، ص336.33. اشاره به آيه يازدهم سوره حج است: «ومن الناس من يعبد الله على حرف...».34. تاريخ طبرى، ج7، ص329; ارشاد، ص234.35. اعيان الشيعه، ج4، ص555.36. اقسم لو كنا بكم اعدادا او شطركم، وليتم الاكتادا يا شر قوم حسبا وآدا(تاريخ طبرى)37.انا حبيب و ابى مظهر فارس هيجاء و حرب تسعر انتم اعد عدة واكثر ونحن او في منكم و اصبر ونحن اعلى حجة و اظهر حقا واتقى منكم و اعذر«تاريخ طبرى، ج7، ص347; شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص145».38.تاريخ طبرى، ج7، ص348.39.ابصار العين فى انصار الحسين، ص60; اعيان الشيعه، ج4، ص555.