◆*◆ 4. شهدای نهضت عاشورا- حبیب بن مظاهر(مظهر) اســــدی◆*◆

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی

​قسمت چهارم


عاشورا، روز حماسه


صبح عاشورا، پس از نماز صبح، در اردوگاه امام آمادگى زيادى براى جانبازى و ايثار جان به چشم مى‏خورد. حسين بن على(ع) نيروهاى خود را آرايش نظامى داد; حبيب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نيروهاى خويش ساخت و زهير را به جناح راست گماشت.نيروهاى امام گرچه اندك بودند، ولى يك دنيا عظمت و شجاعت و ايمان را با خود به همراه داشتند. حبيب بن مظاهر از برجسته‏ترين اصحاب امام بود. در حمله‏هاى انفرادى، هر كس در ميدان او را صدا مى‏زد، بسرعت درخواست او را اجابت مى‏كرد و روياروى حريف مى‏ايستاد. از جمله يك بار، «سالم‏» غلام زياد، و «يسار» غلام عبيدالله براى جنگ به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند.يسار با غرور و تكبر پا به ميدان نهاد و اعلام كرد كه تنها بايد يكى از چند نفر: حبيب، زهير و يا برير (از سرداران سپاه‏امام) به مبارزه با من بيايند. حبيب و برير بسرعت ازجابرخاستند، ولى امام حسين به آنان اجازه نفرمود و «عبدالله بن عمير» را كه داوطلب بعدى بود، به جنگ آن دو فرستاد. عبدالله هم هر دو عنصر ناپاك را به هلاكت رساند.[SUP] (32)[/SUP]حبيب در همه صحنه‏ها حضور داشت و در دفاع از امام و تقويت جبهه او، با شمشير و زبان و خطابه و هر كارى كه از او ساخته رسالت‏خود را بود انجام مى‏داد.در همان صبح عاشورا كه امام حسين براى ارشاد دشمن‏واتمام حجت‏بر آنان، آن خطابه پرشور و بيدارگرش رابيان‏فرمود: «نسب مرا در نظر بگيريد و بنگريد كه آيا كشتن‏من‏به صلاح شماست؟ آيا من پسر دختر پيامبرتان نيستم؟...»شمر سخن آن حضرت را قطع كرد و گفت: «او (امام) خدا را بر يك حرف (بطور سطحى و ظاهرى) پرستش مى‏كند[SUP] (33) [/SUP]، اگر بدانم كه او چه مى‏گويد»غيرت دينى حبيب بن مظاهر نگذاشت كه او تماشا گرهتاكى و اهانت‏شمر باشد در پاسخ او گفت:«به خدا قسم! مى‏بينم كه تو خدا را بر هفتادحرف مى‏پرستى (كنايه از انحراف شديد شمر و ساختگى بودن تدين او) من هم شاهدم كه در گفته‏ات (كه حرف حسين را نمى‏فهمى) راست مى‏گويى... خداوند بر قلب تو مهر زده و از درك حقيقت محرومى...»[SUP] (34)[/SUP]بدين ترتيب شمر منكوب شد و امام همچنان به سخنان خود ادامه داد.جنگ تن به تن شروع شده بود; ياران فداكار امام، در آن مقطع تاريخى، يكايك به جهاد مى‏پرداختند و پس از مبارزاتى به شهادت مى‏رسيدند.مسلم بن عوسجه (از دوستان ديرين حبيب) وقتى به ميدان رفت و در آخرين لحظه‏ها بر زمين افتاد، در خون خود مى‏غلطيد كه هم حسين بن على و هم حبيب بن مظاهر بر بالين او حاضر شده بودند. هنوز رمقى در تن مسلم بود كه حبيب به او گفت:مسلم! برايم مرگ تو سخت وناگوار است! تو را به بهشت مژده مى‏دهم.مسلم با صداى ضعيفى گفت: خداوند تو را مژده بهشت دهد!آنگاه حبيب افزود:مسلم! اگر بعد از تو كشته نمى‏شدم، دوست داشتم كه تمام وصيتهايت را به من بگويى، چرا كه تو هم در قرابت و هم در دين بر گردن من حق دارى.مسلم بن عوسجه كه با زحمت‏سعى مى كرد سخن بگويد، گفت: تو را وصيت مى‏كنم به اين مرد (امام حسين)، تا دم مرگ با او باش و در ركابش بمير!حبيب گفت:به خداى كعبه سوگند كه چنين خواهم كرد[SUP] (35) [/SUP]، و چشمان مسلم بن عوسجه براى هميشه بسته شد.اين وفادارى خالصانه اين دو دوست نسبت‏به امام بود كه آنان را در زمره برترين شهداى كربلا قرار داد; ياد هر دو گرامى باد.ظهر عاشورا، امام حسين(ع) براى بر پاداشتن آخرين نماز، مهلتى خواست. «حصين بن تميم‏» - كه از نيروهاى خبيث دشمن بود فرياد زد: حسين! نماز تو كه قبول نيست!حبيب بن مظاهر از اين اهانت لئيمانه خشمگين شد و درپاسخ آن مرد گفت: خيال كرده‏اى كه نماز خاندان پيامبر قبول نيست، ولى نماز تو قبول است، اى الاغ! سپس به يكديگر حمله كردند; حبيب بن مظاهر با شمشير بر سر اسب حصين بن‏تميم زد، اسب بر زمين افتاد و سوارش را هم بر زمين كوبيد. بلافاصله دوستانش شتافتند و اور ا از چنگ حبيب بن مظاهر خلاص كردند، و حبيب خطاب به آنان چنين گفت:اى بدترين قوم از نظر نام و نيرو، سوگند مى‏خورم كه اگر ما به اندازه شما يا جزئى از شما بوديم، از بيم شمشيرهاى ما فرار مى‏كرديد و دشت را رها مى‏ساختيد.[SUP] (36)[/SUP]آخرين لحظه‏هاى فداكارى حبيب بن مظاهر فرا رسيد. آن مجاهد پير و سالخورده كه خون در رگهايش هنوز جوان بود، با شمشيرى آخته به آنان حمله كرد و با چنان شور و حماسه‏اى پيش تاخت كه عرصه كارزار را به تلاطم در آورد. او در حالى كه به ميان سپاه دشمن نفوذ كرده بود و آنان را از دم تيغ مى‏گذراند، اين گونه رجز مى‏خواند:«من، حبيب، پسر مظاهرم و زمانى كه آتش جنگ برافروخته شود، يكه سوار ميدان جنگم. شما گرچه ازنظر نيرو و نفر از ما بيشتريد، ليكن ما از شما مقاومترو وفادارتريم; حجت و دليل ما برتر، ومنطق ماآشكارتر است و ازشما پرهيزكارتر و استوارتريم.»[SUP] (37)[/SUP]حبيب بن مظاهر با آن كهنسالى، شمشير مى‏زد و دشمنان را مى‏كشت. حدود 62 نفر از يزيديان را به خاك افكند و همچنان دلاورانه مى‏جنگيد، تا اينكه شمشيرى بر فرق او اصابت كرد و يكى هم با سرنيزه به او حمله كرد و حبيب بر زمين افتاد. حصين بن تميم كه چند لحظه قبل با خفت و خوارى از چنگ حبيب گريخته بود، به تلافى آن شكست و بى‏آبرويى به حبيب حمله كرد و حبيب بن مظاهر را كه مى‏خواست دوباره براى جنگ برخيزد، با ضربه‏اى بر سرش، دوباره به زمين افكند.موهاى سفيد صورتش از خون رنگين شد. دستها را بالا آورد كه خون را از برابر ديدگانش پاك كند و بهتر بتواند صحنه نبرد را و دوست و دشمن را باز شناسد، كه نيزه‏اى او را از پاى افكند و بر خاك افتاد.رمقى در تن داشت و خرسند بود كه «جان‏» خويش را در راه حق مى‏دهد و «خون‏» خود را در پاى نهال حقيقت و دين نثار مى‏كند.«بديل بن صريم‏» كه اولين ضربه كارى را بر حبيب وارد كرده بود، پياده شد و خود را به حبيب رساند و با عجله، سر مطهر اين شهيد بزرگ را از تن جدا كرد[SUP] (38) [/SUP].داغ اين شهيد، بر ياران حسين(ع) بسيار گران بود; حسين بن على خود را به بالين او رساند، تا شهادتش را - كه معراج جان به آستان جانان بود - تبريك گويد.شهادت حبيب بن مظاهر، چنان در حسين بن على(ع) اثر گذاشته بود كه در شهادتش فرمود:«پاداش خود و ياران حامى خود را از خداى تعالى انتظار مى‏برم.»[SUP] (39)[/SUP]درود خدا و رسول بر حبيب بن مظاهر اسدى.(پايان)

منابع تحقيق


1. ابصارالعين فى انصارالحسين(ع) محمد بن طاهر سماوى، مكتبة البصيرتى، قم: بى‏تا.2. الاخبار الطوال، ابن قتيبه دينورى، منشورات شريف رضى، قاهره: 1960م.3. الارشاد، محمد بن محمد بن النعمان (مفيد)، دوجلدى، بى‏نا، بى‏جا: بى‏تا.4. اسرارالشهاده، فاضل در بندى، منشورات الاعلمى، تهران: بى‏تا.5. اعيان الشيعه، سيد محسن امين، دارالتعارف للمطبوعات، بيروت: 1403 ق.6. انصارالحسين، محمد مهدى شمس الدين، مؤسسة البعثه، تهران: بى‏تا.7. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت: 1403.8. تاريخ طبرى، محمد بن جريرطبرى، بى‏نا، ليدن: بى‏تا.9. حياة الامام الحسين بن على(ع)، باقر شريف القرشى، دارالكتب العلميه، قم: 1397 ق.10. رجال كشى، ابو عمرو محمد بن عمر كشى، دانشگاه مشهد، بى‏جا: بى تا.11. سفينة البحار، شيخ عباس قمى، انتشارات فراهانى، تهران: بى‏تا.12. المجالس الفاخره، سيد شرف الدين عاملى، بى‏نا، بى‏جا: بى‏تا.13. مقتل الحسين(ع)، عبدالرزاق المقرم، مكتبة البصيرتى، قم: 1383 ق.
--------------------------------------------------

پی نوشتها
1. در زيارتى كه آن حضرت به «صفوان جمال‏» تعليم داد آمده است: «السلام عليكم يا اولياء الله واحبائه، السلام عليكم يا اصفياء الله واودائه...» (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏98، ص‏201).
2. مظاهر، بروزن موافق. در برخى منابع هم مظهر، بروزن مطهر نقل شده است; هر چند كه مشهور در زبانها به فتح ميم است.3. محمد بن طاهر سماوى، ابصار العين فى انصار الحسين، ص 56.4. محدث قمى، سفينة البحار، ج‏1، ص‏405.5. يكى از شغلهاى ميثم تمار، خربزه فروشى بود.6. كشى، رجال، ص‏78; سفينة البحار ج‏1، ص‏405.7و8. ابصار العين فى انصار الحسين، ص‏56.9. امالى منتجبه، ص‏49، به نقل از حبيب بن مظاهر، ص‏54و55.10. عنوان و لقب جمعى از ياران على - عليه السلام - بود كه با آن حضرت پيمان بر شهادت و بر بهشت‏بسته بودند، آنان نيروهاى ويژه و هميشه آماده‏اى بودند كه گوش به فرمان امام و مطيع محض دستور او بودند.11.مهدى شمس الدين، انصارالحسين، ص‏66.12.سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج‏4، ص‏554.13. الاخبار الطوال، ص‏221.14. شيخ مفيد، ارشاد، ص‏203.15. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏237.16. اعيان الشيعه، ج‏4، ص‏554; ابصار العين فى انصار الحسين ص‏57.17. حوادث مربوط به نهضت مسلم بن عقيل را در جزوه مسلم بن عقيل، از مجموعه «آشنايى با اسوه‏ها» مطالعه كنيد.18. شعر از: م - دهقان.19. فاضل دربندى، اسرار الشهاده، ص‏390.20. اعيان الشيعه، ج‏4، ص‏554.21.باقر شريف القرشى، حياة الامام الحسين بن على، ج‏3، ص‏142.22. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏310; ارشاد، ص‏227.23. ظاهرا قره وقتى به خود آمد كه بسيار دير شده بود. او در عصر عاشورا تنهايى اسيران را ديد و آه و سوگوارى آنان را بر سر نعش شهدا شنيد و آنها را نقل كرد. ناقل اين صحنه‏ها بخصوص سخنان زينب، همين قرة بن قيس است.24. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏318; عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسين، ص‏256.25. مقتل الحسين، ص‏256.26. عبدالحسين شرف الدين، المجالس الفاخره فى م‏آتم العترة الطاهرة، ص‏92 - 94.27. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏329; ارشاد، ص‏234.28. از: استاد محمد حسين بهجتى (شفق).29. از: محمد فخار زاده.30. رجال كشى، ص‏53; حياة الامام الحسين، ج‏3، ص‏175.31. حياة الامام الحسين، ج‏3، ص‏176.32. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏336.33. اشاره به آيه يازدهم سوره حج است: «ومن الناس من يعبد الله على حرف...».34. تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏329; ارشاد، ص‏234.35. اعيان الشيعه، ج‏4، ص‏555.36. اقسم لو كنا بكم اعدادا او شطركم، وليتم الاكتادا يا شر قوم حسبا وآدا(تاريخ طبرى)37.انا حبيب و ابى مظهر فارس هيجاء و حرب تسعر انتم اعد عدة واكثر ونحن او في منكم و اصبر ونحن اعلى حجة و اظهر حقا واتقى منكم و اعذر«تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏347; شيخ عباس قمى، نفس المهموم، ص‏145».38.تاريخ طبرى، ج‏7، ص‏348.39.ابصار العين فى انصار الحسين، ص‏60; اعيان الشيعه، ج‏4، ص‏555.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی

spacer.gif

مرقد حبيب بن مظاهر - كربلا
pic6.jpg
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی

img.tebyan.net_big_1385_11_11068487204331101444312512223912168241112.jpg
16- حبیب بن مظاهر(100): او از اصحاب رسول خدا بود و در كوفه سكونت داشت و از یاران على علیه‏السلام بود و در تمام جنگها در خدمت آن حضرت شمشیر مى‏زد و از جمله خواص اصحاب آن حضرت و حاملان علوم آن بزرگوار است، او از جمله كسانى است كه مشتاقانه به یارى امام حسین علیه‏السلام شتافتند.(101)حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه در كوفه براى امام بیعت مى‏گرفتند و چون عبیدالله بن زیاد به كوفه آمد و اهل كوفه مسلم را تنها گذاشتند، قبیله حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه آنها را پنهان كردند تا آسیبى به آنها نرسد، و هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام به كربلا آمد آن دو به سوى آن حضرت حركت كردند، روزها مخفى مى‏شدند و شبها طى طریق مى‏نمودند تا به اردوى امام علیه‏السلام ملحق شدند.(102)
هنگامى كه امام حسین علیه‏السلام براى اداى نماز ظهر از سپاه كوفه مهلت خواست، حصین بن تمیم گفت: نماز از شما پذیرفته نیست!!
حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: گمان مى‏كنى كه نماز از آل رسول خدا پذیرفته نشود و نماز تو اى احمق نادان مقبول افتد؟!
حصین بن تمیم به او حمله كرد و حبیب نیز به طرف او حمله ور شد و ضربهاى بر صورت اسب وى زد و بر اثر همین ضربه، حصین از اسب بر زمین افتاد، یارانش آمده او را نجات دادند و حبیب بر آنان حمله كرد و رجز مى‏خواند و مى‏گفت:
انا حبیب و ابى مظهر فارس هیجأ و حرب تسعر انتم اعدّ عدًّْ و اكثرو نحن او فى منكم واصبر.(103)
پس گروهى را به قتل رساند تا این كه بدیل بن صریم با شمشیر به او حمله كرد و ضربهاى بر او وارد ساخت، و مردى از تمیم نیز با نیزه بر او حمله ور شد، حبیب از اسب بر زمین افتاد و چون خواست بپاخیزد، حصین بن تمیم با شمشیر ضربهاى دیگر به سر او زد، و آن مرد تمیمى سر از تن حبیب جدا كرد، رضوان و بهشت خداوند بر او مبارك باد.
حصین بن تمیم به آن مرد تمیمى گفت: من با تو در كشتن حبیب شریك هستم! او مى‏گفت: من خود به تنهایى حبیب را كشته‏ام!
حصین بن تمیم به او گفت: سر حبیب را به من ده تا بر گردن اسبم آویزان كنم تا مردم بدانند من در كشتن او با تو شریكم! و بعد به تو خواهم داد كه نزد عبیدالله ببرى و جایزه بگیرى!! ولى او قبول نكرد!
آشنایان آن دو آنها را اصلاح دادند و حصین بن تمیم سر را به گردن اسب آویزان نموده و در میان لشكر مى‏چرخید! و بعد به او برگرداند.(104)
محمدبن قیس نقل كرده است كه شهادت حبیب بن مظاهر براى امام بسیار گران آمد و دل مباركش شكست و گفت: از خدا انتظار دارم كه حامیان مرا و یاران مرا اجر دهد.
همچنین آمده است كه آن حضرت فرمود: اى حبیب! چه برگزیده مردى بودى كه خدا تو را توفیق عنایت كرد تا هر شب ختم قرآن كنى.(105)
بهر حال از آنچه گذشت معلوم مى‏شود حبیب بن مظاهر قبل از نماز ظهر به شهادت رسیده است.
img.tebyan.net_big_1385_11_1961371511832061409857024591133188216184223.jpg




منبع: سایت تبیان
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی

استاد مرتضی آقا تهرانی:




حبیب ابن مَظاهر (مُظَهَّر) اَسَدی


img.tebyan.net_big_1386_10_1591361064258043691572252502555316092195.jpg
«حبیب» فرزند «مظهر بن رئاب بن اشتر بن جخوان» است.(1) برخی به جای «مظاهر» او را «مظهّر» خوانده‎اند. ایشان از اشراف و چهره‎های سرشناس، مورد احترام و اعتماد کوفه و از قبیله «بین اسد» بوده است. (2)
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و حبیب

به گزارش کلبی «حبیب» صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را درک کرده است.(3) همه تاریخ نگاران نگاشته‎اند که او در دوران امام علی علیه السلام مقیم کوقه شده است.
امام علی علیه السلام و حبیب
تاریخ نگاران گفته‎اند که حبیب در دوران امام علی علیه السلام در کوفه سکونت کرد و او همیشه را همراهی کرده است.(4) او از یاران امام علی علیه السلام بود و در تمام جنگ‎ها در خدمت حضرت مولی شمشیر می‎زده است. «حبیب» چنان به امام خود نزدیک بود که از اصحاب سرّ امیرالمومنین و از حاملان علوم آن بزرگوار به شمار آمده است. (5)
حبیب، حامل اسرار الهی

جناب کشّی که بزرگ رجالی شیعه است از فضیل بن زبیر(6) گزارش کرده است.
«میثم تمار در حالی که بر اسب خود سوار بود، در حال عبور بود که حبیب بن مظاهر اسدی در حالی که در مجلس بنی‎اسد بود او را استقبال کرد؛ سپس حبیب گفت: گویا می‎بینم شیخی را که جلوی سرش مو ندارد و شکمی بزرگ دارد و نزدیک «دار الرزق» کدو می‎فروشد؛ او را به سبب محبت به اهل‎بیت پیامبرش به صلیب و دار آویخته‎اند. همانگونه که بر چوبه دار است، شکمش را پاره می‎کنند. پس میثم گفت: و البته من خود بهتر می‎دانم مردی سرخ و سفید را که دو لگام به دهان او زده می‎شود. او برای یاری فرزند دختر پیامبر خارج می‎شود، پس کشته می‎شود، و سر او را در کوفه می‎گردانند. سپس هر دو از یکدیگر جدا شدند. اهل آن مجلس گفتند: تا به حال دروغگوتر از این دو مرد ندیده‎ایم. فضیل گفت: هنوز جلسه به هم نریخته بود که «رُشَید هُجری» سر رسید و سراغ میثم و حبیب را گرفت. مردم گفتند: آن دو از هم جدا شدند و ما شنیدیم که آنها چنین و چنان می‎گفتند. رشید گفت: خداوند میثم را رحمت کند. او (نکته‎ای را) فراموش کرد و خود افزود که برای کسی که سر او را بیاورد صد درهم پرداخت خواهد شد. سپس پشت کرد و رفت. آن گروه گفتند: به خدا قسم این از همه آنها دروغگوتر است. گزارشگر گفت: دورانی بیش از گذر شب و روز نگذشت که خود دیدم میثم را در باب «عمرو بن حریث» به دار آویختند و سر حبیب که با حسین علیه السلام کشته شده بود آورده شد و خود دیدم که هر چه گفتند همان شد.»(7)
حبیب و کوفه

پس از مرگ معاویه به اهل کوفه خبر رسید که امام حسین علیه السلام از مدینه خارج شده و از بیعت با یزید سر باز زده است. حرکت امام به سوی مکه بسیار معنا دار بود. شیعیان حضرت در منزل «سلیمان بن صرد خزاعی» جمع شدند. بنا شد که نامه‎هایی به سوی امام نوشته شود و همگی حضرت را به کوفه دعوت کنند. خطبا هم در نماز جمعه‎ها مردم را به این مسئله سوق دهند. از جمله کسانی که به امام نامه نوشت و حضرت را به کوفه دعوت کردند، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و سلیمان بن صرد ... بودند.(8) اینگونه گفته‎اند: هنگامی که مسلم بن عقیل وارد کوفه شد و به منزل مختار فرود آمد، شیعیان رفت و آمد با ایشان را شروع کردند.(9) در برابر او برخی از سخنوران چون عابس بن ابی شبیب شاکری به سخن برخاستند. پس از وی حبیب از جای برخاست و عابس را مدح بلیغی کرد و گفت: خدا رحمتت کند، البته آن چه در باطن داشتی در قالب جملاتی کوتاه بر زبان آوردی! در حالی که به خدایی که جز او معبودی نیست. ما همه بر همان راهی هستیم که تو بر آن استوار گشته‎ای.» (10)
ورود حبیب به کربلا

حبیب بن مظاهر و دوست بزرگوارش مسلم بن عوسجه پیش از ماجرای کربلا در کوفه، برای یاری امام حسین علیه السلام از مردم بیعت می‎گرفتند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت، مردم هم مسلم را تنها نهادند و بیعت شکستند، قبیله بنی اسد حبیب و مسلم بن عوسجه را نزد خود پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد، و هنگامی که امام به کربلا آمد، این دو دوست صمیمی به سوی حضرت رهسپار شدند. در آن اختناق، روزها از چشم جاسوسان و ماموران ابن زیاد پنهان می‎شدند و شب‎ها طی طریق می‎کردند تا به اردوی امام ملحق شدند.(11)
حبیب در روز تاسوعا

img.tebyan.net_big_1386_10_523011218519514415721756861622214516523775.jpg
پس از آن که حبیب، یاران کم امام و زیادی دشمنان را مشاهده کرد، از ایشان اجازه خواست تا قبیله «بنی‎اسد» را که در نزدیکی کربلا سکونت داشتند به یاری امام دعوت کند و امام به او اجازه داد. او به میان قبیله خود آمد و از آنها درخواست کرد که پسرِ دختر پیامبر خدا را یاری کنند تا شرف دنیا و آخرت برای آنها باشد. او را نود مرد اجابت کردند. شخصی که از قبیله «حّی» بود به عمر بن سعد خبر داد که گروهی به سوی امام رهسپار شده‎اند. ابن سعد چهارصد مرد جنگی را به سپاه «ازرق» ملحق ساخت. این گروه با آن مردان حق در بین راه درگیر شدند و در این نزاع و جدال، جماعتی از «بنی‎اسد» کشته شدند. هر کسی که زنده مانده بود، شبانه گریخت و خود را به قبیله «حی» رسانید. آری حبیب به سوی امام حسین علیه‎السلام بازگشت و آن حضرت را از آن چه اتفاق افتاده بود، با خبر کرد. امام فرمود: نخواستید مگر آن چه خداوند خواست، در حالی که هیچ قدرت و قوه‎ای جز خدای بزرگ نیست. (12)
دعوت حبیب در روز تاسوعا

طبری گزارش کرده: ابن سعد، «کثیر بن عبدالله شعبی» را به سوی امام حسین علیه السلام فرستاد، هنگامی که آمد ابوثمامه او را شناخت و بازگرداند. پس از آن ابن سعد «قرة بن قیس حنظلی» را به سوی امام فرستاد. وقتی امام حسین علیه السلام او را دید که به سویش می‎آید، فرمود: آیا او را می‎شناسی؟ حبیب در پاسخ گفت: آری، این مردی از قبیله تمیم از حنظله است و او پسر خواهر ماست. آری، من او را به خوش رایی می‎شناسم. آنگونه که باور دارم این است که در این مقام، شهادت خود را قرار خواهد داد.
طبری گوید: پس قرة آمد تا به امام حسین علیه السلام سلام کرد. و نامه عمر بن سعد را به دست آن حضرت رسانید. امام او را پاسخ داد. سپس حبیب به او روی کرد و فرمود: وای بر تو ای قره! آیا به سوی قوم ستمگر باز می‎گردی؟ این مرد را یاری کن تا به توسط پدرانش خداوند تو را به کرامت یاری فرماید و ما نیز با تو هستیم. قره گفت: من به سوی همراه خودم باز می‎گردم تا جواب نامه‎اش را برسانم و بیندیشم خود چه باید بکنم. (13)
درسی که می‎توان گرفت: از این ماجرا چند نکته به دست می‎آید:
1. حبیب از محرمان درگاه امام حسین علیه السلام بود و امام درباره دیگران با او مشورت می‎کرده‎اند؛
2. حبیب در خیرخواهی برای بندگان خدا و مقام امامت همیشه تلاش می‎کرد و قره را در آخرین روز هم به سوی امام دعوت کرد؛
3. شرح صدر مبلغان الهی نیز درسی آموزنده است که از لحن حبیب با قره و سپس پاسخ منفی او را درک و می‎پذیرد.
عباس علیه السلام و حبیب

روز نهم محرم به لشکر عمر سعد دستور دادند تا به لشکر امام حسین علیه السلام حمله کنند. حضرت عباس علیه السلام به امام خبر داد: ای برادر، قوم به سوی شما می‎آیند. امام فرمود: عباس! جانم فدایت بر اسب سوار شو و به نزد آنها برو و به آنها بگو شما را چه شده؟ و چه چیز باعث شده به این سمت حرکت کنید. حضرت عباس علیه السلام با بیست نفر از یاران، چون حبیب و زهیر رهسپار میدان شدند تا خبر بیاورند. دشمن گفت: امیر امر کرده که تحت فرمانش در آیید یا آماده جنگ شوید. عباس علیه السلام فرمود: عجله نکنید تا به اباعبدالله خبر دهم، سپس شما را ملاقات کنم.(14) حضرت عباس علیه السلام به سوی برادر بازگشت و از یاران خواست که این قوم را موعظه کنند. حبیب به زهیر گفت: اگر می‎خواهی با این قوم سخن بگو. زهیر گفت: تو پیش از این شروع کرده‎ای، پس با آنها سخن بگو. حبیب فرمود: «ای مردم! به خدا قسم نزد خدای تعالی در روز قیامت بد گروهی‎اند کسانی که به استقبال فرزند پیامبر و خاندان اهل‎بیت او و بندگانی از اهالی این شهر آمده‎اند تا آنها را به قتل رسانند، در حالی که آنها بندگانی عبادت پیشه، شب زنده‎دار، سحرخیز و بسیار به یاد خدایند.
«عزره بن قیس» در پاسخ گفت: هر چه می‎توانی خودستایی کن.(15)
درسی که می‎توان گرفت: حبیب، ویژگی یاران امام را شب زنده‎داری، سحرخیزی و فراوانی یاد خداوند و بندگی آنها دانسته است. آیا افتخار دیگری برای انسان‎های کامل می‎توان سراغ داشت؟
حبیب در شب عاشورا

در شب عاشورا، حبیب چون «بُریر» شادمان و خرسند بود. به گونه‎ای که «یزید بن حصین» به او خرده گرفت: ای برادر! این ساعت زمان شوخی نیست. «حبیب» در پاسخ گفت: کجا از این جا سزاوارتر برای سرور خواهد بود؟ در حالی که تنها فاصله ما با حورالعین، حمله این قوم بر ماست تا که شمشیرها را از نیام برکشند.(16)
قدری از شب عاشورا گذشت، «نافع» می‎گوید: امام وارد خیمه خواهرشان زینب(سلام الله علیها) شدند. من در برابر خیمه به انتظار امام بودم که شنیدم حضرت زینب(سلام الله علیها) به امام عرض کرد: آیا شما نیّات یارانتان را امتحان کرده‎اید؟ من نگران آنم که آنان نیز به ما پشت کنند و در هنگامه درگیری شما را تسلیم دشمن کنند. امام در پاسخ فرمودند: به خدا سوگند اینها را امتحان کرده‎ام؛ پس آنها را مردانی یافتم که سینه سپر کرده‎اند، به گونه‎ای که به مرگ زیرچشمی می‎نگرند و به مرگ در راه من چنان شیرخواره به سینه مادرش انس دارند. (17)
نافع می‎گوید: چون این گفتار امام را شنیدم، گریه‎ام گرفت و نزد حبیب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوی امام و خواهرش را بازگو کردم.(18) حبیب گفت: به خدا سوگند، اگر انتظار امر امام نبود در همین شب با این شمشیرم به آنها حمله‎ور می‎شدم. نافع می‎گوید: به حبیب گفتم: من نزد خواهرشان بوده‎ام؛ گمان می‎کنم باید زن‎ها را تسکین خاطری داد. آیا می‎توانی یارانت را جمع کنی تا نزد آنها رفته خاطرشان را آسوده کنیم؟
«حبیب» از جای برخاست و فرمود: ای یاران مردانگی! ای شیران! چون شیران وحشی از آشیانه‎های خود به در آیید. سپس به بنی‎هاشم گفت: به خیمه‎های خویش بازگردید(امیدوارم که) چشمانتان بیدار مباد. بعد از آن به اصحاب خود نظر کرد و آن چه خود دیده بود یا از نافع شنیده بود بازگو کرد و همگی گفتند: به آن خدایی که بر ما منت نهاد که در این جایگاه قرار بگیریم، اگر انتظار فرمان حسین نبود، اکنون با شتاب بر آنان حمله می‎کردیم تا که نفس خویش را پاک و چشم را روشن سازیم. حبیب از خداوند بر آنان طلب خیر کرد و گفت همراه من بیایید تا که نزد زن‎های حرم رویم و خاطرشان را آسوده سازیم. او خود به راه افتاد و یاران، او را همراهی کردند. حبیب به نزدیک حرم اهل‎بیت رسیده و فریاد زد: ای حریم رسول خدا! این شمشیرهای جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا این که گردن بدخواه شما را بزند. این نیزه‎های پسران شماست، سوگند یاد کرده‎اند که تنها بر سینه جدا شده از دعوتتان فرو روند. در این هنگام زن‎های حرم از خیمه‎ها به گریه خارج شدند و گفتند: ای پاکان! از دختران رسول الله و ناموس امیر مومنان حمایت کنید.» در آن حال همه منقلب و گریان شده بودند، گویا زمین هم با آنها زار می‎گریست. (19)
حبیب در روز عاشورا

img.tebyan.net_big_1386_10_5516520320341621617173331501064533248.jpg
حبیب، فرماندهی طرف چپ سپاه امام حسین علیه السلام را به عهده داشت چنان که زهیر فرمانده طرف راست بود. اگر کسی حبیب را به مبارزه دعوت می‎کرد او با شتاب پاسخ می‎داد. «سالم» غلام زیاد و «یسار» غلام عبیدالله بن زیاد وارد میدان شدند و مبارز طلبیدند. این در حالی بود که یسار جلوتر آمده بود و در پیشاپیش سالم قرار داشت. حبیب و بریر به سرعت به سمت آنان شتافتند؛ ولی امام حسین علیه‎السلام آن دو را به جای خود نشانید. عبدالله بن عمیر از جای برخاست و امام به او اجازه جهاد فرمود.(20)
درسی که می‎توان گرفت: طبری و دیگران درباره وضعیت حبیب چنین بیان داشته‎اند: هرگاه حبیب را مبارزی به جنگ دعوت می‎کرد. او به سادگی اجابت می‎کرد.(21) این روحیه، بیانگر شجاعت و نیز از خودگذشتگی آن مجاهد بزرگ در راه احیای دین خداست.
هنگامی که «ابوثمامة» وقت نماز را به امام یادآوری کرد، حضرت در حق او دعای خیر کرد و فرمود: به آنها بگویید از جنگ دست بردارند تا نماز بگزاریم. در این حال، یکی از افراد سپاه ابن سعد به نام «حصین بن تمیم» فریاد برآورد که نماز او (حسین علیه السلام) پذیرفته نخواهد بود. حبیب از این گفتار برآشفت و گفت: پنداشته‎ای که نماز از آل رسول قبول نمی‎شود، ولی از تو - ای الاغ - پذیرفته می‎شود؟ حصین که تاب شنیدن این حقیقت را از حبیب نداشت، بر او حمله‎ور شد و حبیب نیز دست به شمشیر برد و با ضربه‎ای به صورت اسب او کوبید، که اسب با شتاب به زمین خورد و بر روی او افتاد. خویشان و اطرافیان حصین برای نجات او به سویش شتافتند و با حبیب درگیر شدند تا او را نجات دهند.(22) در این درگیری که حبیب با شمشیر در بین دشمن می‎جنگید، این اشعار را ترنم می‎کرد:
«اُقسِمُ لَو کُنا لَکُم اَعدائاً اَو شَطَرَکُم وَلَّیتُم ألا اکتاداً
یا شَرَّ قَوم حَسَباً وَ آدا.» (23)
رجز حبیب در میدان رزم، هنگام حمله، این بود:
انا حبیب و ابی مظاهر فارس هیجاء و حرب تسعر
و انتم عند العدید اکثر و نحن اعلی حجة و اظهر
و انتم عند الوفاء اغدر و نحن اوفی منکم و اصبر
من حبیبم و پدرم مظاهر، پهلوان میدان نبرد و کارزار شعله‎ور؛
گرچه گروه شما از ما فزون‎تر است، ولی ما حجتی والاتر و آشکارتر داریم؛
و اگرچه شما خائن به عهد خود هستید، ولی ما وفادارتر از شما و شکیباتریم. (24)
«حبیب» آن شیرمرد دلاور، به رغم کهولت سن، در آن درگیری شصت و دو نفر از آنها را به خاک انداخت. او این سرود حماسی را پیوسته به زبان داشت تا این که «بدیل» به او حمله‎ور شد.
شهادت حبیب

فردی از «بَنی تمیم»(25) به نام «بُدَیلُ بنُ صُریم» با شمشیر خود ضربه‎ای به حبیب زد و دیگری از همان قبیله (تمیم) با نیزه‎اش به او ضربه زد. پس از این بود که حبیب از اسب به زمین افتاد، اما همین که خواست از جای برخیزد «حصین بن تمیم» با شمشیر بر فرق او زد. مرد «تمیمی» از اسب پایین پرید و سر حبیب را از بدن او جدا کرد. حصین به او گفت: من در کشتن او شریک تو هستم. پس دیگری گفت: به خدا قسم، او را کسی جز من نکشت. حصین گفت: سر را به من بده تا که به گردن اسبم بیندازم تا مردم ببینند و بدانند که من در قتل او شریک تو هستم، سپس سر را تو بگیر و به عبیدالله بن زیاد بده، من نیازی به هدیه‎ای که برای کشتن او به تو عطا می‎کند ندارم. او زیر بار نرفت و قوم آن دو سرانجام بین آن دو نفر داوری کردند. او سر حبیب را به حصین داد و حصین در بین لشکر به جولان پرداخت، در حالی که سر را به گردن اسب آویخته بود. سپس سر را بازگردانید و تمیمی آن را گرفت و به اسب خود آویزان کرد تا آن که نزد ابن زیاد برد.(26) در این هنگام بود که امام حسین علیه السلام خود را بر بالین حبیب رسانید و فرمود: «خودم و اصحاب وفادارم را نزد خدا احتساب می‎کنم.»(27) پس از آن، امام مکرر این آیه را تلاوت می‎فرمود: «انالله و انا الیه راجعون؛ ما از آن خداییم و به سوی او باز می‎گردیم.»(28) در برخی از مقاتل آمده که امام فرمود: آفرین بر تو ای حبیب تو مردی فاضل بودی که در یک شب قرآن را ختم می‎کردی.(29)
در زیارت ناحیه مقدسه آمده: السلام علی حبیب بن مظاهر الاسدی؛ درود بر تو ای حبیب بن مظاهر اسدی.(30)
امتیازات حبیب:

1. امام حبیب را فاضل می‎دانند؛
2. او هر شب، کل قرآن را تلاوت می‎کرد؛
3. معرفت او به امام بر دیگران امتیاز داشت.
اما آیا انحراف دشمن امام حسین علیه السلام توجیه‎پذیر است؟ آیا ریاکاری و مقام‎طلبی حصین و شمشیر به مزد بودن آن تمیمی شایان عبرت نیست؟

پی‎نوشت‎ها:
1- ابصار العین، ص 100 .
2- مقتل الحسین مقرم، ص 254 .
3- الاصابة فی تمییز الصحابة، ج 2، ص 142 .
4- ابصار العین، ص 101 .
5- همان .
6- شیخ طوسی فضیل بن زبیر را از یاران و اصحاب امام باقر و امام صادق علیهماالسلام دانسته است. رجال شیخ طوسی، ص 272 و 132.
7- رجال الکشی، ص 78، ش133/ مامقانی، تنقیح المقال، ج2، ص 328.
8- ابصارالعین، ص25/ الارشاد، ج2، ص 37/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص 533 .
9- اللهوف، ص108/ الارشاد، ج2، ص41/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص 555، الاخبارالطوال، ص341
10- ابصارالعین، ص102.
11- ابصارالعین، ص 57 .
12- کتاب الفتوح، ج 5، ص91-90/ مقتل الحسین مقرم، ص254/ بحارالانوار، ج44، ص368، باب 37.
13- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص511- 510 .
14- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص416 .
15- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 417- 416/ مقتل الحسین مقرم، ص256 .
16- مقتل الحسین مقرم، ص 263 .
17- مقتل الحسین مقرم، ص 265 .
18- مقتل الحسین مقرم، ص 246 .
19- مقتل الحسین مقرم، ص266 .
20- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص429/ الارشاد، ج2، ص95.
21- ابصارالعین، ص104 .
22- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 439/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص 567.
23- ابصارالعین، ص105.
24- کتاب الفتوح، ج5، ص 107/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص18/ ابصارالعین، ص105.
25- موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص446، ش 424.
26- الکامل فی التاریخ، ج2، ص567 .
27- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص440/ مقتل الحسین علیه السلام خوارزمی، ج2، ص192/ الکامل فی التاریخ، ج2، ص567/ البدایة و النهایة، ج8، ص198/ بحارالانوار، ج45، ص27/ عوالم، ج17، ص27/ اعیان الشیعه، ج1، ص206/ وقعه الطف، ص231/ موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، ص446.
28- بقره، آیه 156/ مقتل الحسین مقرم، ص301 .
29- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص446، ش 424، ص231 .
30- اقبال الاعمال، ج3، ص78 و 343 .
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 4. حبیب بن مظاهر (مظهر) اسدی

به نظر من توی زندگیه حبیب خیلی نکات جالبی هست ولی ما همش خود حبیب رو دیدیم و چیزی از همسر حبیب نمیگیم،
کسی که واقعا شیر زن بود
وقتی سیدالشهدا(ع) ندای هل من ناصر ینصرنی رو سر دادند عده ای روانه کربلا شدند، یکی از کسانی که خود سیدالشهداء (ع) شخصا براشون نامه نوشتند و شروع نامه با " من الغریب الی الحبیب" بود جناب حبیب بن مظاهر بود.
وقتی نامه به حبیب رسید قصد سفر کرد ولی از اونجایی که حکومت ظالم وقت خیلی سخت گیری ها میکردن که مبادا کسی به امام حسین(ع) کمک نکنه و حتی امثال حبیب توی خونه هم احساس خطر میکردند که مبادا اهل خونه هم جاسوس حکومتی باشه
حبیب پای سفره نشسته و مشغول خوردن غذا، همسر حبیب از حرکت
امام حسین(ع) با خبر بود ، میاد بالای سر حبیب و به حبیب میگه خبر داری که پسر پیغمبر(ص) قیام کرده؟! حبیب میگه آری خبر دارم و جوری وانمود میکنه که براش مهم نیست و قصد یاری نداره ( از ترس اینکه مبادا حتی همسرش هم جاسوس باشه، ببینید چقدر شرایط اون زمان سخت بوده)
وقتی همسر حبیب این صحنه رو میبینه ناراحت و عصبانی میشه و میره چادرش رو میاره و میندازه رو سر حبیب و میگه پسر فاطمه(س) قیام کرده و تو مشغول خوردن غذایی پس این چادر رو سر کن و توی خونه بشین و من خودم میرم به یاری
امام حسین(ع).
حبیب که این صحنه رو میبینه لبخندی میزنه و جریان رو تعریف میکنه و عازم سفر میشه
کم نبودند چنین شیر زنانی که مردان بزرگ مدیون زحمات و کمکهای آنها بودند.
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"


سلام بر حبیب ابن مظاهر، شهیدی که در کربلا دوبار بر او سلام می دهند چون ایشان دوبار به عشق امام حسین(ع) جان دادند....

روزی امام حسین (ع) به همراه جد خویش در حرکت بودند در ان زمان امام کودکی خردسال بودند وحبیب در بهار جوانی حبیب بر روی پشت بام خانه ایستاده بود واز آنجا که علاقه ی خاصی به سید الشهدا (ع) داشت با دیدن آن حضرت چنان به وجد آمده بود که سبب شد از بام به پایین افتاده و از دنیا برود در این هنگام به دعای امام حسین (ع)حبیب بن مظاهر زنده گشت این یکبار جان دادن حبیب برای امام و بار دیگر در روز عاشورا ودشت کربلا بود جالب اینجاست که اینک هر عاشقی که زائر حرم حسین(ع)است شاید به خاطر این فداکاری حبیب (ع)در هر بار زیارت حسین (ع) دو بار حبیب بن مظاهر را زیارت می کند چرا که مزار حبیب در کنار درب ورودی است.

سلام بر حبیب سلام...
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

حبيب و ياران ديگر ابا عبدالله الحسين(ع) در روز عاشورا، از چنان عظمت و شكوه و مقامى برخوردار بودند كه مايه غبطه همگان است. تعبيراتى را كه امام صادق(ع) درباره آنان به كار برده است، بسيار ارزشمند است.

القابى همچون «اوليا و دوستان خدا»، «برگزيدگان پروردگار»، «ياران وفادار دين خدا»، «انصار پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين‏»، «پاكان رستگار و سعادتمند» و... از زبان امام صادق(ع) درباره آنان صادر شده است (1) .


......

1. در زيارتى كه آن حضرت به «صفوان جمال‏» تعليم داد آمده است: «السلام عليكم يا اولياء الله واحبائه، السلام عليكم يا اصفياء الله واودائه...» (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج‏98، ص‏201).
 

لاهوت

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
برخی ویژگی های حبیب


علم حبيب
پس از وفات جانسوز رسول گرامى(ص) حبيب بن مظاهر با حضرت على(ع) بيعت نمود، و در خط ولايت على بن ابيطالب(ع) قرار گرفت. چون بارها، از پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) شنيده بود: «انا مدينة العلم و على بابها فمن اراد المدينة فليات الباب.‏» يعنى «من شهر علمم و على در آن شهر است، هر كس كه علم مى‏خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت على(ع) را مغتنم شمرده و در شمار ياران خالص و حواريون و شاگردان ويژه حضرت قرار گرفت (3) و دانشهاى گرانبها و فراوانى از حضرت على(ع) آموخت.
او در جميع علوم و فنون، همچون فقه، تفسير، قرائت، حديث، ادبيات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا كه مايه اعجاب و شگفتى ديگران بود. (4) يكى از دانشهاى او «علم بلايا و منايا» بود. يعنى: پيشگويى حوادث و خبر داشتن از وقايع آينده و تاريخ.
شجاعت ‏حبيب
«حبيب بن مظاهر» مردى شجاع، باصلابت و با قدرت بود، به طورى كه در تمام جنگهايى كه در دوران حكومت ‏حضرت على(ع) رخ داد؛ حضورى فعال و چشمگير داشت، و در آن زمان به عنوان يكى از شجاعان بزرگ كوفه در زمره ياران امام(ع) بود. (5)
در روز عاشورا نيز با شجاعت تمام، در مقابل لشگرعمر سعد ايستاد؛ و شروع به نصيحت و اندرز كرد. تا بلكه، آن خفتگان و اسيران هواى نفس را، بيدار كند. خلاصه، «حبيب‏» شخصى بود كه تنها از خدا مى‏ترسيد و با تمام وجود و شجاعت ‏بسيار، كمر همت، به يارى و دفاع از حريم ولايت و امامت، بسته بود.
عبادت حبيب
حبيب مردى عابد و پارسا بود. تقوى و حدود الهى را رعايت مى‏كرد. حافظ كل قرآن كريم بود، و هر شب به نيايش و عبادت خدا مى‏پرداخت. (6)
به فرموده امام حسين(ع) در هر شب يك ختم قرآن مى‏كرد. (7)
مردى بود كه حتى آخرين شب عمر خود را (شب عاشورا)، به نيايش با پروردگار سپرى كرد.
زهد حبيب
او حلال و حرام الهى را رعايت مى‏نمود. زندگى پاك و ساده‏اى داشت. آنقدر به دنيا بى‏ رغبت ‏بود و زهد را، سرمشق زندگى خود قرار داده بود، كه هر چقدر به او پيشنهاد امان و پول فراوان شد؛ نپذيرفت، و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذرى نداريم كه زنده باشيم، و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند.»(8)
به تحقيق مى‏توان گفت: «حبيب بن‏ مظاهر» از جمله افرادى است كه اميرالمؤمنين(ع) در باره آنان فرموده است:
«ارادتهم الدنيا فلم يريدوها» (9)
يعنى: دنيا به آنان روى مى‏آورد ولى آنها به دنيا پشت كرده، و با بى‏ رغبتى و بى‏اعتنايى از كنار آن مى‏گذرند.
چهره حبيب از آغاز نهضت ‏حسينى تا شهادت
بعد از شهادت امام حسين(ع) شيعيان به امام حسين نامه نوشته، آن حضرت را به قيام عليه معاويه دعوت كردند، نخستين نامه در خانه «سليمان بن‏ مريم خزاعى‏» - كه از شيعيان مخلص بود - نوشته شد. اين دعوتنامه با امضاى چهار تن از بزرگان كوفه، توسط «عبدالله بن ‏مسمع همدانى‏» و «عبدالله بن‏ وال‏» به مكه ارسال شد؛ كه «حبيب بن ‏ظاهر» يكى از امضا كنندگان اين نامه بود.(10)
بنابراين مى‏بينيم كه حبيب، از همان اول فعاليت ‏خود را براى اين نهضت الهى شروع مى‏كند، و همراه «مسلم بن‏عوسجه‏» به طور پنهانى در كوفه براى «مسلم بن‏عقيل‏» از مردم بيعت مى‏گرفتند؛ و در اين راه از هيچ اقدامى كوتاهى نمى‏كردند. (11)
حبيب بن ‏مظاهر اين پيرمرد عارف و آگاه، مصمم بود كه به هر قيمتى شده، خود را به كاروان كربلا برساند؛ شب به راه مى‏افتاد و روز استراحت مى‏كرد تا در بند ماموران «ابن‏ زياد» اسير نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در كربلا، به كاروان امام حسين(ع) پيوست. (12)
به محض رسيدن به كربلا، مجددا وفادارى خود را نسبت ‏به امام(ع) در ميدان عمل به نمايش مى‏گذارد. همين كه مشاهده نمود ياوران امام اندك و دشمنان او بسيارند، به امام حسين(ع) عرض كرد: «در اين نزديكى، قبيله‏اى از «بنى‏اسد» هستند، اگر اجازه دهيد پيش آن‏ها رفته، آنان را به يارى شما دعوت كنم، شايد خداوند هدايتشان كند.» بعد از اين كه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانيد و شروع به نصيحت و موعظه كرد. (13)
شهادت
او، عاشق شهادت بود. دلش براى شهادت مى‏طپيد. شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خويش مشغول بود، و لحظه‏ شمارى مى‏كرد تا روز عاشورا فرا رسد و در ركاب مولا و سرور خويش، شربت ‏شهادت را بنوشد.
بالاخره، نوبت جانفشانى فرا رسيد. آن مجاهد پير و عاشق كه روحيه‏اى جوان و شاداب داشت؛ با شمشيرى بران به ميان سپاه دشمن نفوذ كرده، آنان را از دم تيغ مى‏گذراند. و اين گونه رجز مى‏خواند:
«من حبيب، پسر مظاهر، زمانى كه آتش جنگ برافروخته شود، يكه سوار ميدان جنگم، شما گرچه از نظر نيرو و نفر از ما بيشتريد، ليكن ما از شما مقاومتر و وفادارتريم، حجت و دليل ما برتر، منطق ما آشكارتر است و از شما پرهيزكارتر و استوارتريم.» (14)
حبيب بن‏مظاهر، با آن سن زياد همچون يك قهرمان شمشير مى‏زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درك واصل كرد.
تشنگى و خستگى بر او چيره شده بود، ناگهان، در اين هنگام «بديل بن مريم عقفانى‏» به او حمله كرد و با شمشيرى بر فرق او زد، ديگرى با سر نيزه به او حمله كرد، تا اين كه حبيب از اسب بر زمين افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بديل بن ‏مريم‏» سر مطهرش را از تن جدا كرد.
شهادت اين پير عاشق، بر ياران امام(ع) و خود امام(ع) بسيار گران بود. حضرت خود را به بالين او رسانيد. چنان شهادت «حبيب‏» در امام اثر گذاشته بود كه فرمود:
«احتسب نفسى و حماة اصحابى‏»: پاداش خود و ياران حامى خود را، از خداى تعالى انتظار مى‏برم. (15) اى حبيب! مردى با فضيلت ‏بودى كه در يك شب قرآن را ختم مى‏كردى. (16)
سرانجام «حبيب بن‏ مظاهر اسدى‏» يار با وفاى اباعبدالله ‏الحسين(ع) در سن 75 سالگى، در تاريخ دهم محرم‏ الحرام، سال 61 هجرى قمرى، در سرزمين مقدس كربلا به فيض شهادت نائل آمد.

 

Mehrban

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
حبیب با حصین نبرد سختی کرد و اون رو به زمین زد. وقتی که مسلم بن عوسجه یار دیرین حبیب از اسب به زمین افتاد، به حبیب وصیت کرد تا آخرین لحظه از حسین بن علی (ع) دفاع کنه و در راه ایشون جونش رو فدا کنه، حبیب به اون قول داد و گفت: به پروردگار کعبه قسم که به گفته ات عمل خواهم کرد. حبیب در حالی که همچنان جنگ می کرد، می گفت «قسم می خورم که اگر امکانات و سلاح های ما و نفرات ما به اندازه ی شما یا نصف آن بود، به جنگ پشت می کردید و متواری می شدید، ای بدترین قوم در حسب و اصالت!»

حبیب در هنگام شهادت 75 سال داشت. شهادتش بر امام حسین :علیه السلام: خیلی سخت و ناگوار بود.
 
بالا