سید صدرالدین دزفولی
حضرت آیت الله بهجت فرمودند: "ما هفتصد سال از معنویت عقبیم، زمانی بود که در نجف اشرف کسی که اهل کرامت (1) نبود نادر بود، اینک کسی که اهل کرامت است نادر است".
کاتب گوید: غالب بلاد به برکت انفاس اهل کرامت و علماء بالله مصونیت کامل داشت، سید صدرالدین دزفولی در دزفول ملجأ و مأوای اهل معرفت و محتاجان ناعلاج بود، شهر دزفول حتی بعد از فوت او در قبضه انفاس الهی آن بزرگ مرد بود! وقتی جنازه را در چادری در کنار رود دز قرار دادند و شیخ محمد غسال وارد چادر شد؛ بعد از لحظاتی مردم شاهد خروج مضطربانه و دلهره شیخ محمد شدند، وقتی از علت سؤال کردند گفت من وقتی شروع به غسل نمودم سید چشم باز کرد و گفت: آقاشیخ محمد! اول وضو بگیر بعد بیا مرا غسل کن!
کیمیای وجود
مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی از اجلای عرفای اصفهان بود، آن جناب مدت مدیدی در تخت فولاد اصفهان مشغول کشف کیمیا می شود، اما نتیجه ای نمی گیرد، نصف شب که از تخت فولاد برمی گردد در بالای سی و سه پل پیرمردی او را به نام صدا می زند و می گوید: " آقا شیخ محمد حسین کیمیا در وجود توست، آب را نگاه کن"، وقتی شیخ نگاه می کند می بیند آب رودخانه تماماً طلای مذاب است، این مبدأ تحول آن جناب می گردد و تصمیم می گیرد که خودش را در خارج از ذات خودش جستجو نکند. حضرت آیت الله بهجت فرمودند: عارفی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید و سؤال کرد: شیخ انصاری چه حالی پیدا کرد؟ حضرت فرمود: "نـَجا بـِشـَفاعَتـِنا"(با شفاعت ما نجات یافت) سؤال کرد: سید محمدباقر چگونه شد؟ فرمود: "نـَجا بـِمَحَبـَّتـَنـِا" (بخاطر محبتی که به ما داشت، نجات یافت)؛ عرض کرد: شیخ محمدحسین چطور شد؟ فرمودند: "وَرَدَ عَلی الله فأعطاه کلَّ ما أرادَ" (مستقیم به محضر پروردگار وارد شد و هر چه خواست، خداوند به او عطا فرمود!"
در فکر بود، در آن فکرها!
خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض شد که نهی از منکر زنان بدحجاب از جهت تلازم با نگاه به نامحرم مشکل است. آقا فرمود: "ممکن است و مشکلی در کار نیست، حضرت آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی در حفظ چشم آن چنان بود که گاهی با مواشی (چهار پایان) تصادف می کرد! وقتی در راه سؤال می کردند: آقا کجا می روید؟ می فرمود: "اجازه دهید فکر کنم بگویم"! حضرت آیت الله بهجت ادامه دادند: "آقا در فکر بودند در آن فکرها"!
تغییر دادم!!!
حضرت آیت الله عزّالدین زنجانی فرمودند: "در زمان طاغوت یکی از فرمانداران اصفهان هر جمعه در باغی در خارج از اصفهان بساط فساد درست می کرد و جماعتی از اطرافیان را به آنجا دعوت می نمود و برای تکمیل حظوظ (لذت ها) نفسانی، هر جمعه زنی بدکاره را نیز در بساط مزبور با خود همراه داشت. در اجتماع حضار هر جمعه مشاهده می کردند که در گوشه باغ پیرمردی با خدای خود خلوت کرده و مشغول عبادت است، در یکی از جمعه ها زن بدکاره به اطرافیان می گوید: "تصمیم گرفته ام امروز حال این پیرمرد را عوض کنم" با این حرف به طرف پیرمرد می رود و نیمه عریان در حال رقص این غزل حافظ را برای پیرمرد می خواند: و غزل را به آخر می رساند، پیرمرد سرش را بلند می کند و می گوید: "تغییر دادم"! با این حرف پیرمرد که نشان از اوج ولایت تکوینی او در این عالم دارد، زن به طور کلی منقلب گشته و جزو أعبد الناس (عابدترین مردم) آن منطقه می گردد. یکی از فضلای معظم فرمود: پیرمرد برای نجات زن که هنوز روح ایمان و فطرت در او باقی بوده و استعداد برگشت داشته، مأمور بوده است.
هر کدام که خدا توشه!
یکی از فرزندان معظم آیت الله العظمی گلپایگانی می گوید: "از آقا پرسیدم: آقا شما ترجیح می دادید طلبه بودید یا مرجع تقلید؟" بالبداهه (بیدرنگ) جواب دادند: "هر کدام که خدا توشه"!
خلع روح
آیت الله شیخ جواد طهرانی در زمره کسانی بود که به مقام منیع تجرد نفس رسیده بودند. خود وی در اثبات تجرد نفس می نویسد: "الان که این کتاب را می نویسم لباسم را از دیوار آویخته ام، همچنانکه الان دارم لباسهایم را می بینم همینطور از خودم بیرون آمده و خودم را تماشا کرده ام."
مجله خراسان در چهلم ایشان از زبان حضرت آیت الله العظمی اراکی نوشت: "آقای طهرانی حتی در نماز خلع روح داشتند"!
حضرت آیت الله بهجت فرمودند: "ما هفتصد سال از معنویت عقبیم، زمانی بود که در نجف اشرف کسی که اهل کرامت (1) نبود نادر بود، اینک کسی که اهل کرامت است نادر است".
کاتب گوید: غالب بلاد به برکت انفاس اهل کرامت و علماء بالله مصونیت کامل داشت، سید صدرالدین دزفولی در دزفول ملجأ و مأوای اهل معرفت و محتاجان ناعلاج بود، شهر دزفول حتی بعد از فوت او در قبضه انفاس الهی آن بزرگ مرد بود! وقتی جنازه را در چادری در کنار رود دز قرار دادند و شیخ محمد غسال وارد چادر شد؛ بعد از لحظاتی مردم شاهد خروج مضطربانه و دلهره شیخ محمد شدند، وقتی از علت سؤال کردند گفت من وقتی شروع به غسل نمودم سید چشم باز کرد و گفت: آقاشیخ محمد! اول وضو بگیر بعد بیا مرا غسل کن!
کیمیای وجود
مرحوم شیخ محمدحسین اصفهانی از اجلای عرفای اصفهان بود، آن جناب مدت مدیدی در تخت فولاد اصفهان مشغول کشف کیمیا می شود، اما نتیجه ای نمی گیرد، نصف شب که از تخت فولاد برمی گردد در بالای سی و سه پل پیرمردی او را به نام صدا می زند و می گوید: " آقا شیخ محمد حسین کیمیا در وجود توست، آب را نگاه کن"، وقتی شیخ نگاه می کند می بیند آب رودخانه تماماً طلای مذاب است، این مبدأ تحول آن جناب می گردد و تصمیم می گیرد که خودش را در خارج از ذات خودش جستجو نکند. حضرت آیت الله بهجت فرمودند: عارفی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید و سؤال کرد: شیخ انصاری چه حالی پیدا کرد؟ حضرت فرمود: "نـَجا بـِشـَفاعَتـِنا"(با شفاعت ما نجات یافت) سؤال کرد: سید محمدباقر چگونه شد؟ فرمود: "نـَجا بـِمَحَبـَّتـَنـِا" (بخاطر محبتی که به ما داشت، نجات یافت)؛ عرض کرد: شیخ محمدحسین چطور شد؟ فرمودند: "وَرَدَ عَلی الله فأعطاه کلَّ ما أرادَ" (مستقیم به محضر پروردگار وارد شد و هر چه خواست، خداوند به او عطا فرمود!"
در فکر بود، در آن فکرها!
خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض شد که نهی از منکر زنان بدحجاب از جهت تلازم با نگاه به نامحرم مشکل است. آقا فرمود: "ممکن است و مشکلی در کار نیست، حضرت آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی در حفظ چشم آن چنان بود که گاهی با مواشی (چهار پایان) تصادف می کرد! وقتی در راه سؤال می کردند: آقا کجا می روید؟ می فرمود: "اجازه دهید فکر کنم بگویم"! حضرت آیت الله بهجت ادامه دادند: "آقا در فکر بودند در آن فکرها"!
تغییر دادم!!!
حضرت آیت الله عزّالدین زنجانی فرمودند: "در زمان طاغوت یکی از فرمانداران اصفهان هر جمعه در باغی در خارج از اصفهان بساط فساد درست می کرد و جماعتی از اطرافیان را به آنجا دعوت می نمود و برای تکمیل حظوظ (لذت ها) نفسانی، هر جمعه زنی بدکاره را نیز در بساط مزبور با خود همراه داشت. در اجتماع حضار هر جمعه مشاهده می کردند که در گوشه باغ پیرمردی با خدای خود خلوت کرده و مشغول عبادت است، در یکی از جمعه ها زن بدکاره به اطرافیان می گوید: "تصمیم گرفته ام امروز حال این پیرمرد را عوض کنم" با این حرف به طرف پیرمرد می رود و نیمه عریان در حال رقص این غزل حافظ را برای پیرمرد می خواند: و غزل را به آخر می رساند، پیرمرد سرش را بلند می کند و می گوید: "تغییر دادم"! با این حرف پیرمرد که نشان از اوج ولایت تکوینی او در این عالم دارد، زن به طور کلی منقلب گشته و جزو أعبد الناس (عابدترین مردم) آن منطقه می گردد. یکی از فضلای معظم فرمود: پیرمرد برای نجات زن که هنوز روح ایمان و فطرت در او باقی بوده و استعداد برگشت داشته، مأمور بوده است.
هر کدام که خدا توشه!
یکی از فرزندان معظم آیت الله العظمی گلپایگانی می گوید: "از آقا پرسیدم: آقا شما ترجیح می دادید طلبه بودید یا مرجع تقلید؟" بالبداهه (بیدرنگ) جواب دادند: "هر کدام که خدا توشه"!
خلع روح
آیت الله شیخ جواد طهرانی در زمره کسانی بود که به مقام منیع تجرد نفس رسیده بودند. خود وی در اثبات تجرد نفس می نویسد: "الان که این کتاب را می نویسم لباسم را از دیوار آویخته ام، همچنانکه الان دارم لباسهایم را می بینم همینطور از خودم بیرون آمده و خودم را تماشا کرده ام."
مجله خراسان در چهلم ایشان از زبان حضرت آیت الله العظمی اراکی نوشت: "آقای طهرانی حتی در نماز خلع روح داشتند"!