زن در اعصار گذشته و حال
دخترو زن در عصر جاهليت قبل از اسلام،داراي هيچگونه ارزش انساني و اجتماعي نبود، به طوري كه تنها وظيفه او خدمت به مرد و «به دنيا آوردن فرزند پسر» براي شوهر بود.
در جهالت و گمراهي و توحش اين مردم و ذلت و بيچارگي زن همين بس كه اگر زن،دختري به دنيا ميآورد،گذشته از اينكه خود مورد بغض و كينه مردم قرار ميگرفت،
ديگران از او كناره ميگرفتند و مدتها به زندگي در انزوا محكوم ميشد، در مواردي حتي فرزند دخترش زنده به گور مي شد
و مادر هيچگونه حقي در دفاع و نگهداري از فرزندي كه ماهها براي پرورش او در رحم رنج و سختي كشيده بود، نداشته و جرئت اعتراض و مقاومت در برابر ارادة شوهر نداشت.
در چین قدیم:
پاهاي دختران را از كودكي با باريكهاي از پارچه ميبستند و در قالب فلزي قرار ميدادند تا كوچك بماند و جذاب جلوه كند
به همين جهت، زن چيني با پيمودن مسير كوتاهي خسته و عرقريزان از نفس ميافتاد و از حركت وا ميماند.
براي دختر چيني ازدواج نوعي معامله بود كه والدين، دختران خود را به هر كسي كه ميخواستند در برابر دريافت هديه و پول تسليم ميكردند.
درژاپن:
مرد قدرت وسيعي داشت و حق داشت آنها را به بردگي يا روسپيگري بفروشد. زنان در سراسر عمر تحت قيمومت پدر يا شوهر يا پسر بودند،
دختران از ارث سهمي نداشتند و مردان حق گرفتن زن به طور نامحدود را داشتند.
دختران از تحصيل علم و سواد محروم و ممنوع بودند و هميشه مورد ضرب و شتم و اهانت پدران و شوهران خود واقع و به كارهاي سخت واداشته ميشدند.
درهندوستان:
زن يك موجود طفيلي براي شوهر محسوب ميشد و براي او بعد از مرگ شوهر زندگي را جايز نميشمردند و زن را در روز چهلم شوهر در آتش انداخته، ميسوزاندند
و بهترين زنان، زناني بودند كه پس از مرگ شوهرانشان، خود را در آتش انداخته و بسوزانند
زنان هند، به استثناي زنان طبقات بالا و زنان روسپي معابد، از تحصيل علم و كسب دانش محروم بوده، و همانند بردهها حق مالكيت نداشتند و دسترنج آنان به جيب شوهر و ارباب ميرفت.
درجزیرة العرب:
وجود دختر در يك خانواده ننگ بزرگي محسوب ميشد و زني كه فرزند اولش دختر بود، قدم او را نامبارك ميدانستند.
تعدد زوجات بدون هيچ قيد و شرطي رواج فراوان داشت. زن كالايي بود كه جزء دارايي پدر يا شوهر يا پسر به شمار ميرفت و او را با اموال و ثروتي كه باقي ميماند به ارث ميبردند.
از اين رو ازدواج با زن پدر منع قانوني نداشت.
قرآن مجيد وضع عربستان را با اين عبارت بيان ميكند:
«هنگامي كه به يكي از آنها اين بشارت ميرسيد كه نوزاد دختري براي تو پا به عرصة وجود گذاشته است چهرهاش از شنيدن اين سخن،سياه ميشد
و خشم و ناراحتي در نهادش موج ميزد و از شرم و خجالت خود،از مردم دور ميشد؛ يا آن دختر را با خواري و ذلت نگاه ميداشت و يا در خاك پنهانش ميكرد؛
آگاه باشيد كه اينها قضاوت و ديد بسيار بدي دارند. »
در ممالك به اصطلاح متمدن آن روز هم كاري،كه نسبت به زنان انجام ميدادند كمتر از اين نبود؛
درروم:
زن از حق ارث به كلي محروم و همچنين در برابر ظلم و تجاوزي كه نسبت به او انجام ميشد ـ اعم از تجاوز مالي و غير مالي ـ حق مراجعه به دادگاه و دفاع از خود را نداشت. روميان، اساساً فقط براي مردان، روح انساني قائل بودند و ميگفتند زن داراي روح انساني نيست. در يونان، زن را موجودي پست و پليد و شيطاني ميدانستند. و زن جزء كالاهاي تجارتي در بازارها خريد و فروش ميشد و بعد از وفات شوهر حق زندگي نداشت.
درامپراطوری ساسانی:
زن، «شخص» فرض نميشد بلكه او را «شيئي» ميپنداشتند؛ به عبارت ديگر زن، شخصي كه صاحب حق باشد به شمار نميرفت،
بلكه چيزي بود كه ميتوانست مملوك كسي شناخته شود.
در فرانسه در سال 589 ميلادي پس از بحثهاي فراوان به اين نتيجه رسيدند كه زن نيز انسان است ولي براي خدمتگزاري مرد آفريده شده است.
از مطالب گفته شده ميتوان به اين نتيجه رسيد كه:
1 ـ معتقد بودند زن، انساني است در افق حيوانات كه اگر او را آزاد بگذارند هرگز از شر و فساد او ايمن نميتوان بود و لذا بايد هميشه تحت مراقبت باشد و در زير چتر تبعيّت از مرد زندگي كند.
2 ـ زن را جزءجامعه انساني نميدانستند و او را مانند «مسكن» و «غذا» شياي ميدانستند كه جزء لوازم زندگي جامعه است.
3 ـ براي زن، هيچ نوع حق اجتماعي كه به نفع او باشد قائل نبودند.
4 ـ رفتار آنها با زن، براساس غلبة قوي بر ضعيف شكل ميگرفت و زنها را براي انجام كارهاي زندگي خود استخدام و به آنها به عنوان يك خدمتگزار نگاه ميكردند.