◆*◆ 2. شهدای نهضت عاشورا- عبدالله بن عمیر کلبی ◆*◆

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
www.eshghentezar.com_imgcenter_uploads_1367195985.gif



2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی


سلام بر همگی.

ان شاالله امروز می خوایم در مورد شهید بزرگوار عبدالله بن عُمَیر کَلبی صحبت کنیم. داستان این شهید خیلی قشنگه چون ایشون یه خانواده بی نظیر داشتند!
ایشون از یاران امام علی (ع) و امام حسین (ع) بودند و از اهالی کوفه. وقتی می شنون امام حسین(ع) نیاز به یاری دارندف تصمیم می گیرند به امام بپیوندند؛ پس همسرش رو از تصمیمش آگاه می کنه، همسرش با این تصمیم موافقت می کنه و همراه همسرش راهی کربلا میشه. همسر ایشون نمونه بارز یه زن مسلمان شجاع و با ایمان بودند. ایشون ام وهب دختر عبد، از قبیله نمر بن قاسط نام داشتند.
نبرد سختی بین عبدالله و سپاه مقابل رخ میده، ام وهب، همسر ایشون هم عمود خیمهای را برمیداره و به سمت همسرش میره و به ایشون میگه: پدر و مادرم، فدایت باد! برای پاکان نسل محمد (ع) بجنگ.

عبداالله به سمت همسرش میاد و ام وهب رو به سمت زنان بر میگردونه؛ اما زن میگه: من، تو را وا نمینهم تا آن که همراه تو جان بدهم.
امام حسین (ع) اون روندا میدن و میفرمایند: «برای خانواده شما، پاداش نیکو باد! خدا، رحمتت کند! به نزد زنان، باز گرد و کنار آنان بنشین که جنگ، بر زنان واجب نیست».
ام وهب هم به سوی زنان، برمی گرده....

پس از رشادت های بسیار، عبدالله کلبی به شهادت می رسه...
همسر عبداالله خودش رو به جنازه ایشون میرسونه و میگه: هنیئا لک الجنه اسئل الله الذی رزقک الجنه ان یصحبنی معک
گوارایت باد بهشت، از خدایی که بهشت را روزی تو گرداند می خواهم که مرا نیز به تو ملحق سازد!

و چه زود خداوند دعایش رو مستجاب کرد...
شمر بن ذی الجوشن به غلامش رستم گفت: «با عمود خیمه، بر سرش بکوب.» او بر سر آن زن کوبید و ایشون همان جا به شهادت رسید.

حالا بشنوید از مادر عبداالله، همین جوری نمیگم خانواده بی نظیری داشتند:
لشکر عمربن سعد سر این شهید رو از تن جدا می کندد و به طرف خیمه ها پرتاب می کنن، مادرش خون رو از چهره پسر پاک می کنه و میگه: حمد خدای را که به وسیله شهادت تو در برابر حسین ابن علی(ع) رو سفید هستم و بعد یه عمود بر میداره و به طرف دشمن حرکت می کنه، ولی امام ایشون رو بر میگردونه و می فرمایند: باز گرد، خدایت رحمت کند که جهاد از شما برداشته شده است.
مادر عبدالله بر میگرده و میگه: خدایا امیدم را قطع نکن و امام پاسخ میدن: خداوند امیدت را قطع نکند.

عبداالله دومین شهید از یاران امام (ع) هستند.

بقیه نکات رو شما تشریف بیارید بگین. مثلا میتونید از درس هایی که ما می تونیم از مادر و همسر شهید هم بگیریم نکاتی رو بیان کنید.



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی

احسنت به اين شهداي بزرگ
براستي كه از دامن زن مرد به معراج ميرود
از دامن چنين زناني چنين مردان مومني بوجود مي ايند
خوش به سعادتشان
و خوش به سعادت همسر اين شهيد
الهم الرزقنا توفيق الشهادت
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی

عبدالله بن عمیر کلبی که عبدالله بن تمیم کلبی نیز گفته شده، از یاران امام علی (ع) و امام حسین (ع)، شمرده شده است. وی در کوفه زندگی میکرد. وقتی شنید که مردم برای جنگ با امام حسین (ع)، آماده میشوند، تصمیم گرفت که برای یاری امام (ع)، خود را به کوفه برساند. وی این تصمیم را با همسرش در میان گذاشت. وی، ضمن تأیید تصمیم شوهرش، به او گفت: «مرا نیز همراهت ببر.» آنها شبانه، خود را به کربلا رساندند.

عبدالله، رزمندهای شجاع و دلیر بود که با تشخیص امام حسین (ع)، به عنوان نخستین مبارز، به نبرد دو تن از شجاعان دشمن رفت و آنها را به هلاکت رساند و در هجوم گروهی دشمن نیز، پس از هلاکت دو تن دیگر از آنان، به عنوان دومین شهید از یاران امام (ع) به خیل شهیدان پیوست. پس از شهادت عبدالله، همسرش نیز ـ که در کنار جنازه او میگریست ـ به وسیله غلام شمر ـ که رستم نام داشت ـ به خیل شهیدان پیوست.

در زیارتهای رجبیه» و «ناحیه مقدسه» آمده است: «سلام بر عبدالله بن عمیر کلبی!» تاریخالطبری، که یکی از معتبرترین کتب تاریخی اسلام است، و در خصوص واقعه عاشورا، مطالبی در آن درج شده است، به نقل از «ابو مخنف» درباره «عبدالله بن عمیر کلبی» آمده است: «ابو جناب» برایم گفت: از میان ما، مردی به نام عبد الله بن عمیر، از قبیله بنی علیم بود که ساکن کوفه بود و خانهاش، نزدیک چاه جعد، در محله قبیله هَمْدان بود.

همسرش به نام ام وهب دختر عبد، از قبیله نمر بن قاسط نیز با او بود. عبدالله، گروهی را در نخیله دید که آماده اعزام به سوی حسین (ع) هستند. پرس و جو کرد. به او گفتند: به سوی حسین، فرزند فاطمه، دختر پیامبر خدا، اعزام میشوند. گفت: به خدا سوگند، بر جهاد با مشرکان، حریص بودم و اکنون، امیدوارم که پاداش جهاد با این افراد که با فرزند دختر پیامبرشان میجنگند، نزد خدا، کمتر از پاداشم در جهاد با مشرکان نباشد. پس نزد همسرش رفت و آنچه را شنیده بد، به او خبر داد و از قصد خود، آگاهش کرد.

زن گفت: درست اندیشیدهای. خداوند، تو را به درستترین امور، برساند. به انجام برسان و مرا نیز با خود، ببر. او شب هنگام، همراه همسرش خارج شد تا نزد حسین (ع) آمد و در کنارش ماند تا هنگامی که عمر بن سعد، به حسین (ع) نزدیک شد و تیری انداخت. مردم نیز تیراندازی کردند. یسار، غلام زیاد بن ابی سفیان و سالم، غلام عبیدالله بن زیاد، به مدان پا نهادند و مبارزه طلبیدند. در پاسخ او، حبیب بن مظاهر و بریر بن خضیر برخاستند؛ اما حسین (ع) به آن دو فرمود: «بنشینید!» سپس عبدالله بن عمیر کلبی برخاست و گفت: ای ابا عبدالله! خدایت رحمت کند! به من اجازه بده. به نبرد هر دو میروم.

حسین (ع) ـ که او را مردی گندمگون، قد بلند، با دستانی ستبر و چهارشانه دید ـ فرمود: «گمان میکنم که او، کشنده هماوردان خود باشد. اگر میخواهی، برو» او به سوی آن دو غلام آمد. گفتند: «تو کیستی؟» خود را معرفی کرد. گفتند: «تو را نمیشناسیم. زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر یا بریز بن خضیر، باید بیایند.» یسار، جلوی سالم، ایستاده بود. کلبی به او گفت: «ای فرزند زن زناکار! آیا به مبارزه با یکی از مردم عادی، بی رغبتی؟ هیچ کس از مردم به سوی تو بیرون نمیآید، مگر آن که از تو بهتر است.» سپس به او هجوم برد و او را با شمشیرش زد تا مرد. در همان هنگام زدن او، سالم به او حمله کرد که مردم، فریاد کشیدند: «غلام، به تو رسید!» کلبی، متوجه او نشد تا او بر سرش رسید و بلافاصله، ضربهای به او زد که کلبی با دست چپش، خود را از آن ضربه حفظ کرد؛ اما انگشتان دست چپش پرید. سپس کلبی به او حمله کرد و آن قدر او را زد تا کشته شد.

سپس، در حالی که هر دو نفر را کشته بود، جلو آمد، در حالی که چنین رجز می خواند: «اگر مرا نمیشناسید، من فرزند کلبم خاندانم در میان علیم، مرا بس باشند، بس! من، مردی نیرومند و قوم و خویشدار هستم و به گاه سختیها، ناتوان نیستم. من به تو قول میدهم ـ ای امّ وهب ـ که با نیزه و شمشیر، بر آنان، ضربه میزنم؛ ضربه جوان مؤمن به خداوند.» ام وهب، همسر او نیز عمود خیمه ای را برداشت و به سوی شوهرش رفت و به او گفت: «پدر و مادرم، فدایت باد! برای پاکان نسل محمد (ع) بجنگ.»

او نیز به سوی زنش آمد و وی را نزد زنان، باز گرداند؛ اما زن، به لباس او چسبید و گفت: من، تو را وا نمینهم تا آن که همراه تو جان بدهم.
امام حسین (ع) او را ندا داد و فرمود: «برای خانواده شما، پاداش نیکو باد! خدا، رحمتت کند! به نزد زنان، باز گرد و کنار آنان بنشین که جنگ، بر زنان واجب نیست». ام وهب هم به سوی زنان، بازگشت ... حسین بن عُقبه مرادی، به نقل از زبیدی برایم گفت: «... شمر بن ذی الجوشن، در جناح چپ به آنان حمله کرد؛ اما یاران حسین (ع) در برابرش ایستادگی کردند و با او و یارنش، زد و خورد کردند و سپس، از هر سو بر حسین (ع) و یارانش، هجوم آوردند و عبدالله کلبی، کشته شد.

او افزون بر آن دو نفر نخست، دو تن دیگر را نیز کشت و به شدت جنگید. هانی بن ثُبَیت حَضرَمی و بُکَیر بن حیّ تَیمی از قبیله تیم الله بن ثعلبه، به او حمله کردند و او را کشتند. او دومین کشته یاران حسین (ع) بود ...». نُمَیر بن وَعْله نیز برایم گفت: «... همسر کلبی به سوی شوهرش آمد و نزد و نشست و غبار را از او زدود و گفت: «بهشت، گواریت باد!» شمر بن ذی الجوشن به غلامش رستم گفت: «با عمود خیمه، بر سرش بکوب.» او بر سر آن زن کوبید و سرش شکست. سپس همان جا، جان داد.»

 

مسافر

کاربر ویژه
"بازنشسته"
پاسخ : 2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی

عبدالله بن عمير الكلبى

او مردى دلاور و از مسيحيان كوفه بود كه با ديدن كثرت لشكريان كوفه براى قتل امام حسين (ع ) مسلمان شد.
وى شب هنگام همراه با همسرش ام وهب به سوى كربلا حركت كرده و به خدمت امام حسين (ع ) رسيدند.
عبدالله در روز عاشورا به ميدان جنگ شتافت در حالى كه جراحاتى بر بدنش وارد شده بود، همسرش ام وهب به ميدان آمده و به او گفت : پدر و مادرم به فدايت ، در برابر فرزند رسول خدا با دشمن مبارزه كن .
پس از شهادتش ، ام وهب بر بالين او نشست و گفت : بهشت تو را گوارا باد! از خدا مى خواهم كه مرا همراه تو در بهشت قرار دهد.
در اين هنگام ، دشمن عمودى آهنين را بر سر ام وهب فرود آورد و در كنار شوهر شهيدش جان سپرد.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی

عبدالله بن عمیر کلبی:
نام کاملش عبدالله بن عمیر بن عباس بن عبد قیس بن علیم بن جناب کلبی است- کنیه اش، ابو وهب بود و از قبیله ی بنی کلب. جوانی دلاور، بلند قامت و سیه چرده و از شیعیانی بود که به کوفه مهاجرت کرده و به همراه مادر و همسرش (ام وهب دختر عبد، از طایفه ی بنی نمر بن قاسط) در منطقه ی چاه جعده قبیله همدان اقامت کرد. او زمانی لشگری را دید که از نخیله، «مکانی نزدیک شهر کوفه»، حرکت کرده اند! و پرسید که این سپاه عظیم کجا می رود؟
گفتند به جنگ حسین- فرزند فاطمه، دختر رسول خدا صلوات الله علیه و آله.
عبدالله گفت «به خدا قسم، من آرزو داشتم با اهل شرک در راه خدا بجنگم و معتقدم که ثواب جنگ با کسانی که با فرزند دختر پیامبر خود می جنگند، در پیشگاه خدا کمتر از پاداش جهاد و مبارزه با مشرکان نیست.» از این رو همسرش را از ماجرا و از تصمیم خود باخبر ساخت. همسرش نیز او را همراهی کرد و هر دو برای مقابله با دشمن به سمت کربلا رفتند، –گویا در شب هشتم محرم- به یاران امام حسین علیه السلام در کربلا پیوستند. روز عاشورا با شروع جنگ از سوی لشگر عمر بن سعد، "یسار" و "سالم"، دو غلام زیاد بن ابی سفیان و عبیدالله بن زیاد اولین کسانی بودند که به میدان آمدند و از سپاه حسینی مبارز خواستند. از سپاه حسین بن علی (ع) عبدالله بن عمیر به جنگ آنها آمد. آنها از نسبش پرسیدند. او نسب خودش را گفت و بعد از جدلی، به آنها حمله کرد. ابتدا یسار را به زمین انداخت. ناگهان سالم به کمک یسار آمد و به عبدالله حمله کرد. عبدالله دست چپ خود را سپر کرد و انگشتانش قطع شد، ولی اعتنایی نکرد و همچنان با شمشیر به مبارزه ی خودش ادامه داد تا هر دو غلام را کشت. وی در میدان جنگ چنین رجز می خواند:
ان تنکرونی فانا ابن کلب
حسبی ببیتی فی علیم حسبی
انی امروء ذو مرة و عصب
و لست بالخوار عند النکب
انی زعیم لک ام وهب
بالطعن فیهم مقدما و الضرب
ضرب غلام مومن بالرب

" اگر مرا نمی شناسید، بدانید من فرزند قبیله ی کلب هستم! در افتخارم همین بس که از خاندان معروف علیم هستم. منم مردی صاحب عقل و قوت که در هنگام سختی ناتوان نیستم. ای مادر وهب! من پشتیبان تو هستم و تعهد می کنم که با نیزه و شمشیر در ضربت زدن، از آنها، پیشدستی کنم، مانند ضربت جوانی که ایمان به خدا دارد و مومن است. "

همسر عبدالله، "ام وهب"، عمودی برداشت و به یاری شوهرش شتافت. می گفت «پدر و مادرم به فدایت، از پاکان و نیکان خاندان و ذریه ی پیغمبر دفاع کن». عبدالله پس از مدتی در حمله ای که به فرماندهی شمر بن ذی الجوشن به جناح چپ سپاه امام علیه السلام شد بعد از استقامت عجیبی که از خود نشان داد، به شهادت رسید. قاتلین او به نقل تاریخ، هانی بن ثبیت حضرمی و بکیر بن حی تمیمی بودند. بعد از شهادتش، همسرش به بالین او آمد و در کنار جسد مطهر و قطعه قطعه شوهرش، خون از چهره ی او پاک کرد و گفت «بهشت بر تو گوارا باد!»

بنا به نقل برخی از تواریخ، یکی از غلامان «شمر» بنام «رستم»، به دستور او، با گرزی به همسر عبدالله حمله کرد و سر او را شکست و در همانجا او نیز به شهادت رسید و سپس سر عبدالله را از تنش جدا کرد و به طرف خیمه های امام، پرتاب کرد. مادر عبدالله بن عمیر، که در خیمه بود سر فرزندش را برداشت، خون از چهره اش پاک کرد و به سوی لشگر عمر سعد حرکت کرد ولی امام حسین علیه السلام دستور داد او را به خیمه اش برگرداندند و خطاب به وی فرمود: «خدا رحمتت کند، به سمت خیمه برگرد که جهاد از تو برداشته شده است»! مادر عبدالله به دستور حسین بن علی (ع) به خیمه برگشت در حالی که می گفت: «خدایا امید مرا قطع نکن».
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
ماه عسلی که در کربلا بود

ماه عسلی که در کربلا بود

در هنگام پیوستن به سپاه امام(ع) فقط نه روز از عروسی وهب وهانیه (همسر وی) گذشته بود. آنها ماه عسل خود را در کربلا کنار حسین(ع) وخاندان ارجمند او گذراندند وسرانجام روز عاشورا درهفدهمین روز عروسی خود٬ به شهادت رسیدند.
هانیه در هنگام به شهادت رسیدن همسر شجاعش خود را به جنازهی به خون غلتیدهی همسرش وهب رسانید. خونها را از پیکراو پاک میکرد و میگفت: «بهشت برتو گوارا باد.»
شمروقتی که او را دید به غلامش که رستم نام داشت دستورداد اورا بکشد. رستم با عمودبرآن نو عروس زد واو را کشت واین نخستین زن ویگانه زنی بود که درکربلا در راه دفاع از حریم امام حسین(ع) به شهادت رسید.
وهب هنگام شهادت بیست وپنج سال داشت. او وخانواده اش در روز عاشورا ده روز بود که به اسلام گرویده بودند. درپیکر وهب اثرهفتاد ضربه شمشیر ونیزه وتبر دیده میشد.
منابع:
روایت کربلا، حاج یدالله بهتاش
زنان عاشورا، سیداحمدرضا حسین
 

!!SaeeD!!

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : 2. عبدالله بن عُمَیر کَلبی

دوستان عزیز این شهید رو معرفی کردند

من میتونم به جرات بگم که این شهید و رفتار خانوادش باعث غرور و افتخار امام زمانشون شدند و هیچ کوتاهی نکردند.

انشاالله ما هم باعث غرور و خوشحالی امام زمانمون باشیم:53:
 

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"
عبدالله بن عُمَیر کَلبی وقتی میشنون که امام زمانشون نیاز به یاری دارن، لحظه ای تردید نمی کنن و به یاری اماممشون میرن، این یکی از نکات قابل تامل در زندگی عبدالله است.

خانواده ایشون هم که یه خانواده کم نظیر در طول تاریخ بودن...
 

Mehrban

دوست خوب همه
"منجی دوازدهمی"
سلام
در کنار عشق زمینی داشتن عشق آسمانی کاملش میکند...
زندگی در کنار هم با عشق و محبت پا به پای هم بودن تا لحظه وداع از زندگی...
تربیت فرزند صالح به دستان مادری مومن و فداکردن جان فرزند از برای بهترین عشق...
خدایا عشقت را به ما بچشان...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh
بالا