بشنو از نی چون حکایت ها کند
از سر ببریده ای هر دم حکایت ها کند
بشنو از نی چون شکایت ها کند
وز لب خشکیده ای هر دم حکایت ها کند
بشنو از نی در ره دلدادگی
در زه دلدادگی فرزانگی
بشنو از نی آن به غایت راستین
حامل راس حسین اندر زمین
بشنو از نی از زمین کربلا
ناله و نفرین و آه و نینوا
بشنو از نی چون حکایت ها کند
از بدی های زمین هر دم شکایت ها کند
بشنو از نی از زبان اهل دل
راستگویان در سرای اهل دل
بشنو از نی واقعه از کربلا
کاروان کی میرسد در نینوا ؟
بشنو از نی ، آن زمان سلطان حسین
بی بدن قرآن قرائت می کند راس الحسین
شرمنده شد بهار ، ز گلزار کربلا
بلبل کند نوا که خزانِ محرم است
ما عاشقانِ لاله ی سرخِ پیمبریم
کز عطر او بهشتِ خداوند ، خرم است
صد مرده زنده می شود از ذکرِ یا حسین
مولای ما معلمِ عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخرِ عمرش به عرش رفت
قُنداقه حسین شرفِ عرشِ اعظم است با یوسفش مقایسه کردم ، نگار گفت :
او شاهِ مصر باشد و این شاهِ عالم است ما را نیازِ صید چمن نیست در بهار
روی حسینیان ، گل و این اشک شبنم است