از نظر اسلام، كدام دنياطلبي ممنوع است؟

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"

درسخنان معصومين(ع) به رواياتي برمي خوريم كه مشتمل بر هر دو جنبه ي مربوط به دنياست؛ يعني از آن جهت كه پست، ناچيز و مذموم است و از جهت اين كه مورد ستايش و ممدوح بوده و بايد از امكانات موجود در آن به شايستگي استفاده شود. به چند نمونه از اين روايات اشاره مي نماييم:
پيامبر اكرم(ص) خطاب به اباذر غفاري فرمود:
يا اباذر، الدنيا ملعونة ملعون ما فيها الا من ابتغي به وجه الله...؛[1] اي اباذر، دنيا و آنچه در آن است، بي ارزش و از رحمت الهي به دور است، مگر مقداري كه موجب رضايت خداوند متعال گردد.

حضرت علي(ع) مي فرمايد:
الدنيا دار ممر لا دار مقر والناس فيها رجلان: رجل باع نفسه و اوبقها؟ و رجل ابتاع نفسه فاعتقها[2]؛ دنيا خانه اي است كه انسان از آن عبور مي كند، نه محل استقرار دايم و هميشگي؛ مردم در دنيا دو گروه هستند؛ گروهي خودشان را به دنيا فروخته و به عذاب الهي گرفتار مي نمايند و گروهي ديگر، خود را خريده و از قيد دنيا آزاد مي سازند.
از دهمين پيشواي معصوم، امام هادي(ع) روايت است كه فرمود:
الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون؛[3] دنيا چون بازاري است كه گروهي در آن فايده مي برند و دسته اي زيان مي بينند.

با توجّه به اين روايات، نتيجه مي گيريم كه بالاترين سرمايه ي انسان براي تكامل مادّي و معنوي، عمر و حيات و امكانات موجود در اين دنيا مي باشد كه به دو صورت مي تواند از آن استفاده نمايد، گاهي هدف و توجه انسان به مال، ثروت، مقام و خوشي ها و لذات زودگذر همين دنياست و براي رسيدن به آنها تلاش مي نمايد و هدفي جز اشباع غرايز حيواني و اميال نفساني ندارد و در درياي كبر، غرور، خودپسندي، جهالت و ناداني غوطه ور است كه همان دنياطلبي مذموم و مورد سرزنش است. شهيد مطهري درباره ي بي ارزش بودن دنيا مي نويسد:

بي ارزش بودن دنيا از نظر دين، به معناي بي ارزشي مقايسه اي است؛ يعني، دنيا ارزش ندارد كه شما به خاطر آن، اصول اخلاقي و اجتماعي، انسانيّت و بزرگواري را از دست بدهيد و به دروغ، ظلم، خيانت، پيمان شكني و تضييع حقوق ديگران مبتلا گرديد. بنابراين، تفسير صحيح اين است كه دين چنان به اصول، حقوق، عقيده، ايمان و اخلاق اهميّت مي دهد كه مي گويد براي اين ها از دنيا و آنچه در آن است بايد گذشت. دين با منطق عالي خود، ارزش دنيا را از آنچه هست و همه مي فهمند پايين نياورده، بلكه ارزش معنويت، تقوي، فضيلت و حقوق اجتماعي را كه مردم كم تر به آن پي مي برند معرفي نموده و بالا برده است. پس بي ارزشي دنيا، بي ارزشي مقايسه اي است كه منافاتي با محترم بودن حقوق دنيايي ندارد، بلكه عين احترام به حقوق است و مقررات حقوقي محكم اسلام، شاهدي بر اين مطلب است.[4]
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : از نظر اسلام، كدام دنياطلبي ممنوع است؟

اسلام به هر دو جنبه ي مادّي و معنوي و به عبارت ديگر، هم به جسم و هم به روح انسان توجّه دارد و معتقد است كه هر دو بُعد بايد با هم رشد كنند و اگر جامعه اي فقط از جهت معنوي رشد كند و از جهت مادّي، در سطح پاييني باشد، از نظر اسلام مطلوب نيست؛ شاهد اين مدّعا، اتصاف جامعه ي ايده آل اسلاميِ بعد از ظهور حضرت مهدي (عج) به كثرت بركات و نعمت هاي الهي است. پيامبر اكرم(ص) در اين باره فرمود:
امت من در زمان حضرت مهدي(عج) از چنان نعمتي برخوردار مي گردد كه در هيچ زماني مانند آن نبوده است؛ آسمان، بركات خود را نازل و زمين، معادن و منابع خود را ظاهر و خارج مي سازد.[5]

چنين جامعه اي از نظر مادّي كمبودي ندارد و هر چه كه در استعداد زمين و انسان باشد بازدهي دارد و چنين وضعيّتي، نشانه ي توسعه است؛ زيرا بدون آن نمي توان به چنين رشدي دست يافت. از طرف ديگر، اگر جامعه در بعد مادّي رشد نمايد و در بعد معنوي متوقف بماند، باعث سقوط انسانيّت مي شود؛ بنابراين، وضعيت ايده آل اين است كه بُعد مادّي در خدمت بُعد معنوي قرار گيرد.[6]
شاخص هاي دنياطلبي و آخرت خواهي

مطلب مهمّي كه در اينجا بايد مورد توجّه قرار گيرد اين است كه جهان مادّي براي انسان جذّابيت ها و فريبندگي هاي زيادي دارد و بشر، به طور فطري و غريزي، به ثروت و ساير مظاهر اين دنيا علاقه دارد و اگر در صدد اصلاح و تربيت خود بر نيايد، اين دنيا را هدف دانسته، و با افزون طلبي و سودجويي مفرط، از مقامات و ارزش هايي كه خداي متعال براي يك انسان وارسته در نظر گرفته است باز مي ماند؛ لذا همواره بايد ميان طلب دنيايي كه وظيفه و تكليف اوست و تلاش و كوششي كه دنيا پرستي محسوب، و موجب بدبختي دنيا و آخرت او مي گردد، تفاوت قائل باشد و براي آن شاخص و معيار و حد و مرزي بشناسد، تا مبادا مصداق آيه ي شريفه ي «الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»[7] قرار گيرد.
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : از نظر اسلام، كدام دنياطلبي ممنوع است؟

مردي به امام صادق(ع) گفت:
به خدا سوگند ما براي دنيا تلاش مي كنيم و دوست داريم به آن برسيم.
امام(ع) از او سؤال كرد:
دوست داري آنچه را كه به دست آوردي در چه راهي استفاده كني؟
آن مرد جواب داد:
جهت اداره ي خود و خانواده ام و صله ي رحم و انفاق در راه خدا و سفر حج و عمره استفاده مي نمايم.
امام(ع) فرمود:
چنين روشي، طلب دنيا نيست، بلكه طلب آخرت است.[8]
پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:
ليس من حب الدنيا طلبُ ما يصلحك؛[9] طلب آنچه در راه اصلاح (دين و دنياي) تو باشد، دوستي دنيا محسوب نمي گردد.
بنابراين، هر تلاش و كوششي كه از نظر مادّي و معنوي، به مصلحت فرد باشد و او را از بندگي خداي متعال، به متابعت از هواهاي نفساني و شهوات حيواني نكشاند و با انگيزه ي الهي و به قصد انجام وظايف فردي و اجتماعي انجام گيرد، دوستي دنيا، كه سرچشمه ي تمام خطاهاست، محسوب نمي گردد.
در نتيجه، از نظر اسلام، معيار سعادت انسان در دنيا و آخرت، متابعت از احكام الهي، همراه با به كارگيري قوه ي تفكّر و تعقّل، و عامل هلاكتِ او متابعت از هواهاي نفساني است و آن اموري از دنيا كه به دين انسان لطمه مي زند، باعث از دست رفتن دنيا و آخرت انسان مي گردد، همان طور كه حضرت علي(ع) مي فرمايد:
اگر دين خود را تابع دنياي خود قرار دهي، هر دو را نابود كرده اي و در آخرت از زيانكاران خواهي بود، ولي اگر امور دنيايت را بر طبق مقررات ديني تنظيم نمايي، هر دو را به دست آورده، در آخرت از ستمكاران نخواهي بود.[10]
از طرف ديگر، سستي و كاهلي در امور دنيوي، كه موجب سربار شدن شخص بر ديگران مي شود، مورد نكوهش است، چنان كه لقمان حكيم در نصايح خود به فرزندش مي گويد:
فرزندم به گونه اي در امور دنيا، وارد نشو كه به آخرت تو ضرر برساند و دنيا را چنان رها مساز كه سربار مردم باشي.[11]
 

نورا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : از نظر اسلام، كدام دنياطلبي ممنوع است؟

[1] . بحارالانوار، ج 82، ص 87، روايت 3.
[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج18، ص 329.
[3] . بحارالانوار، ج78، ص 366.
[4] . مرتضي مطهري، بيست گفتار، ص 75 ـ 77.
[5] . بحارالانوار، ج 51، ص 83، روايت 29.
[6] . غلامرضا مصباحي، مجله ي معرفت، «ميزگرد دين و توسعه»، تابستان 73، شماره ي 9.
[7] . زيان كارترين مردم، كساني هستند كه عمر خود را در زندگي دنيا تباه مي سازند و چنين مي پندارند كه نيكوكارند.. سوره ي كهف (18)، آيه ي 104.
[8] . كافي، ج 5، ص 72.
[9] . ميزان الحكمة، ج 3، شماره ي 5824.
[10] . ميزان الحكمة، ج 3، ص 329.
[11] . بحارالانوار، ج 73، ص 124.
 
بالا