آرى، فيض الهى محدود نيست! اين ما هستيم كه بايد با تحصيل قابليت و شايستگيها خود را به آن منبع پرفيض متصل سازيم; ولى افراط و تفريطها و انحراف از جاده
اعتدال، آسمان و حيات و زندگى را براى انسانها تيره و تار ساخته و آرامش را بر چيده است!
جنگهاى ويرانگر، نفوس انسانى و سرمايههاى معنوى و مادى را تحليل مىبرد، و محصول سالها تلاش انسانها را بر باد مىدهد.
جمله وما انزل اليهم من رب-هم همه كتب آسمانى حتى قرآن مجيد را شامل مىشود، چرا كه در واقع اصول همه آنها يكى است، هر چند با گذشت زمان، همراه تكامل و پيشرفت جامعه اسلامى، دستورات والاترى نازل شده است.
در هشتمين آيه، به تعبير تازهاى برخورد مىكنيم و آن پيوند و ارتباط حيات طيبه (زندگى پاك و پاكيزه) با اعمال صالح (و صفاتى كه سرچشمه آن اعمال است) مىباشد،
مىفرمايد: «هر كس عمل صالح انجام دهد در حالى كه مؤمن استخواه مرد باشد يا زن، به او حيات پاكيزه مىبخشيم و پاداش آنها را به بهترين اعمالى كه انجام داده
اند خواهيم داد!» (من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن فلنحيينه حيوة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون)
در آيات گذشته، بيشتر تاثير اخلاق در جنبههاى زندگى اجتماعى مطرح بود، در حالى كه ظاهر آيهمورد بحث، بيشتر جنبه زندگى فردى را مطرح مىكند، لذا مىگويد هر
فرد از انسانها مرد باشد يا زن، داراى ايمان و عمل صالح باشد، صاحب حيات طيبه خواهد بود.
در اين آيه، هيچ اشارهاى به اين كه منظور منحصرا «حيات طيبه» در قيامت است وجود ندارد، بلكه بيشتر اشاره به «حيات طيبه» دنيا يا مفهوم عامى كه دنيا و آخرت را شامل بشود، دارد.
در اينكه منظور از حيات طيبه (زندگى پاكيزه) در اينجا چيست؟ مفسران تفسيرهاى متعددى ذكر كردهاند، بعضى آن را به معنى روزى حلال، و بعضى به قناعت و رضا
به داده الهى، بعضى به عبادت همراه با روزى حلال، بعضى به توفيق بر اطاعت فرمان الهى، تفسير كردهاند. و بعضى هرگونه پاكيزگى از آلودگيها، ظلمها، خيانتها،
عداوتها، اسارتها و ذلتها و طهارت و پاكيزگى و رفاه و آسايش را در مفهوم آن مندرج دانستهاند; ولى با توجه به جمله ولنجزينهم اجرهم كه ناظر به پاداش آخرت
است، بيشتر به نظر مىرسد كه «حيات طيبه» اشاره به زندگى پاكيزه اين دنيا باشد.
در نهمين آيه از آيات مورد بحث، اعراض از ياد خدا و حالت غفلت و بىخبرى را سرچشمه «معيشت ضنك» (زندگى تنگ و سخت) مىشمرد و مىفرمايد: «هر كس از
ياد من روى گردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم.» (ومن اعرض عن ذكرى فان له معيشة ضنكا ونحشره يوم القيمة اعمى)
مىدانيم ياد خدا و توجه به اسماء و صفات والاى او كه ذات پاكش منبع تمام كمالات، بلكه كمال كل فى الكل است، سبب پرورش فضائل اخلاقى در نهاد آدمى است; و او
را روز به روز از نظر خلق و خوى به اسماء و صفات الهى نزديكتر مىسازد، و اين خلق و خوى او كه سرچشمه اصلى اعمال صالح است، زندگى را براى او گسترده
و آسان و پاك و پاكيزه مىكند; و بعكس، اعراض و روى گردانى از ذكر خدا، او را از اين منبع نور، دور ساخته و به خلق و خوى ظلمانى شياطين نزديك مىكند; و
همان، سبب معيشت ضنك مىشود و زندگى مرگبار در انتظار او مىباشد; و اين يكى ديگر از آيات قرآنى است كه با صراحت رابطه اخلاق و ايمان را با وضع زندگى
فردى و اجتماعى انسانها آشكار مىسازد.
جمعى از مفسران يا ارباب لغت، «معيشت ضنك» را به زندگى و درآمدهاى حاصل از كسب حرام تفسير كردهاند، چرا كه چنين زندگى سرچشمه ناراحتيهاى فراوان است.
و به گفته بعضى ديگر از مفسران، افراد بىايمان معمولا داراى حرص شديد، و عطش مادى پايانناپذير و بيم از فناى نعمتها و غلبه بخل بر آنها و صفات نكوهيده
ديگرى از اين قبيل هستند كه آنها را در جهنمى سوزان - على رغم امكانات گسترده مادى - فرو مىبرد.
نابينايى آنها در قيامت نيز نتيجه يا تجسمى از نابينايى آنها در دنيا است كه چشم بر هم نهادند و راه حق و سعادت را نديدند، و در ظلمات شهوات مادى فرو رفتند.
شرح بيشتر درباره اين نكته در پايان اين بخش خواهد آمد.
در دهمين آيه، به يكى از اثرات سوء عداوت و دشمنى و نزاع - كه موجب فرو ريختن و ويران شدن پايههاى وحدت و بر باد رفتن قوت و قدرت است - اشاره كرده،
مىفرمايد: «نزاع و كشمكش نكنيد كه سست مىشويد و قدرت و شوكتشما از ميان مىرود» (ولاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ريحكم)
بديهى است منازعات و اختلافات و كشمكشها همواره زاييده يك سلسله خلق و خوهاى رذيله و پست است; انحصار طلبى، خودخواهى، منفعت پرستى، خودبرتربينى،
حرص و كينه و حسد و مانند اينها هر يك از سرچشمههاى نزاع محسوب مىشود، و نتيجه آن فشل و سستى و بر باد رفتن عزت و شوكت است. جالب اين كه، قرآن در اينجا تعبير به تذهب ريحكم مىكند.
«ريح» در اصل به معنى «باد» است و بطور كنايه در «قدرت و قوت و غلبه» به كار مىرود، و شايد اين معنى از آنجا به وجود آمده كه وزيدن باد به پرچم قوم و
ملتى، كنايه از قوت و قدرت و غلبه آنها است; بنابراين مفهوم جمله بالا چنين مىشود كه اگر اختلاف كنيد قدرت و قوت و عظمتشما از بين خواهد رفت. يا از اين نظر كه وزش بادهاى موافق سبب سرعت گرفتن كشتيها و رفتن به سوى مقصد بوده.
نويسنده «التحقيق» مىگويد: در ميان روح و ريح، رابطهاى است، روح به معنى جريان روحانى ماوراء ماده است، و ريح به معنى جريان در ماده است.
در پارهاى از موارد، «ريح» به معنى رائحه و بوى خوش است، مانند: «انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون». (سوره يوسف، آيه94)
بنابراين، ممكن است، معنى جمله اين باشد كه افراد و اقوام با نفوذ رائحه آنها در جهان پخش مىشود، ولى اگر اختلاف كنيد، نفوذ خود را در جهان از دستخواهيد داد.
و به هر حال، سرچشمه اختلاف هر چه باشد (خودخواهى، سودپرستى، حسد، بخل، كينهتوزى و غير آن) تاثير آن در زندگى انسانها و عقبافتادگى اجتماعى، غير قابل
انكار است; و از اينجا پيوند مسائل اخلاقى، و مسائل زندگى اجتماعى انسانها روشن مىشود.
نتيجه
از آيات بالا بخوبى استفاده مىشود كه هر خلق و خوى برجسته انسانى علاوه بر جنبههاى معنوى و اخروى، تاثير عميقى در زندگى مادى و دنيوى انسانها دارد; به
همين دليل، نبايد تصور كرد كه مسائل اخلاقى يك سلسله مسائل فردى و شخصى است، و چيزى جدا از زندگى اجتماعى انسانها است; بلكه بعكس، رابطه بسيار قوى و
نزديك با آن دارد، و هرگونه دگرگونى اجتماعى، بدون دگرگونى اخلاقى امكانپذير نيست.
به تعبير ديگر، مردمى كه مىخواهند در يك جامعه بزرگ، زندگى سعادتمندانه توام با مسالمت و همكارى نزديك داشته باشند لااقل بايد به آن حد از رشد اخلاقى برسند
كه حقايق مربوط به تفاوت انسانها را از نظر ساختمان فكرى، روحى و عاطفى درك كنند.
چرا كه انسانها در جهات مختلف با يكديگر متفاوتند; به همين، دليل هرگز نمىتوان انتظار داشت كه ديگران در همه چيز از ما پيروى كنند، بلكه بايد در حفظ اصول
مشترك كوشيد، و اختلاف سليقهها و انديشهها را با گذشت و اغماض و سعه صدر و بلند نظرى و نرمى و بردبارى پذيرا شد.
حتى دو نفر نمىتوانند براى يك مدت طولانى همكارى نزديك با همديگر داشته باشند مگر اين كه از اصول اخلاقى - كه يك نمونهاش در بالا آمد - برخوردار باشند.
بديهى است آمادگيهاى اخلاقى كه براى هضم نقاط اختلاف و رسيدن به وحدت و قدرت و عظمت لازم است، چيزى نيست كه با گفتگو به دست آيد، بلكه نيازمند به تهذيب
نفوس و تعليم و تربيت كافى است كه موجب رشد و تعالى در جهات اخلاقى گردد. رابطه زندگى مادى با مسائل اخلاقى در روايات اسلامى
آنچه در بالا از آيات قرآن مجيد در اين زمينه استفاده كرديم، در روايات اسلامى نيز بازتاب گستردهاى دارد كه حاكى از تاثير عميق صفات اخلاقى در زندگى فردى و
اجتماعى انسانها است كه در ذيل به قسمتى از اين احاديث پرمعنى اشاره مىشود:
1- در حديثى از اميرمؤمنان على عليه السلام مىخوانيم: «فى سعة الاخلاق كنوز الارزاق; گنجهاى روزيها، در اخلاق خوب و گسترده، نهفته شده است!» (1) 2- در حديث ديگر از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: «حسن الخلق يزيد فىالرزق; حسن خلق، روزى را زياد مىكند!» (2) 3- در حديث ديگرى از على عليه السلام درباره تاثير حسن اخلاق در جلب و جذب مردم به استحكام رابطه دوستى در ميان آنها چنين آمده است: «من حسن خلقه كثر محبوه وآنست النفوس به; كسى كه اخلاقش نيكو باشد، دوستانش فراوان مىشوند و مردم به او انس مىگيرند.» (3) 4- باز در حديث ديگرى از امام ششم، امام صادق عليه السلام اين معنى با صراحتبيشترى آمده، مىفرمايد: «ان البر وحسن الخلق يعمران الديار ويزيدان فى الاعمار; نيكوكارى و حسن اخلاق، خانهها (و شهرها) را آباد و عمرها را زياد مىكند!» (4) شك نيست كه عمران و آبادى در سايه اتحاد و صميميت و همكارى در ميان قشرهاى جامعه به وجود مىآيد، و آنچه باعث تحكيم اين امور شود، از عوامل مهم عمران و آبادى خواهد بود. طول عمر نيز مولود آرامش فكر و آسودگى خيال و جلوگيرى از فقر و همكارى و همبستگى اجتماعى است و اين امور در سايه اخلاق به دست مىآيد. 5- در همين رابطه، در حديثى از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله آمده است كه فرمود: «حسن الخلق يثبت المودة; اخلاق خوب پيوند محبت و دوستى را محكم مىكند.» (5)
و نيز در احاديث متعددى درباره تاثير سوء خلق در ايجاد نفرت اجتماعى و پراكندگى مردم، و تنگى معيشت و سلب آرامش و آسايش مطالب فراوانى آمده است; از جمله: 6- در حديثى از على عليه السلام مىخوانيم: «من ساء خلقه ضاق رزقه; كسى كه اخلاقش بدباشد، روزى او تنگ مىشود!» (6) 7- و نيز از همان حضرت آمده است كه فرمود: «من ساء خلقه اعوزه الصديق والرفيق; كسى كه بد اخلاق باشد دوستان و رفيقان او پراكنده مىشوند و او را رها مىكنند» (7) 8- باز از همان حضرت آمده است: «سوء الخلق نكد العيش وعذاب النفس; اخلاق بد موجب سختى و تنگى زندگى و ناراحتى روح و وجدان مىشود.» (8) 9- از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيدند: «من ادوم الناس غما; چه كسى غم و اندوهش از همه بيشتر است؟» قال عليه السلام: «اسوئهم خلقا! فرمود: كسى كه از همه اخلاقش بدتر است!» (9) 10- و بالاخره در حديثى مىخوانيم كه لقمان حكيم به فرزندش چنين نصيحت مىكرد: «اياك والضجر وسوء لخلق وقلة الصبر فلايستقيم على هذه الخصال صاحب; از بىحوصلگى و سوء خلق و كم صبرى بپرهيز كه با داشتن اين صفات بد، دوستى براى تو باقى نمىماند!» (10)
پىنوشتها
1- بحار، ج 75، ص53. 2- بحار، ج 68، ص396. 3- غررالحكم. 4- بحار، ج 68، ص 395. 5- بحار، ج 74، ص 148. 6- غررالحكم. 7- و 8- غررالحكم. 9- مستدرك الوسائل، ج 2، ص 338 (چاپ قديم). 10- بحار، ج 10، ص419