امام علی(علیه السلام) در فرازهائی از خطبه چهارم نهج البلاغه به پاسخ سوالى مى پردازد که بعد از داستان «جنگ جمل» به ذهن بعضى مى رسید و آن این که چرا امام(علیه السلام) از ماجراى این جنگ نگران بود؟
مى فرماید: نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبود بلکه به خاطر این بود که مبادا با آمدن همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به میدان، و فریاد دروغین خونخواهى قتل «عثمان» و حضور جمعى از صحابه پیمان شکن در لشکر دشمن، گروهى از عوام به شکّ و تردید بیفتند، درست همانند نگرانى موسى به هنگام رویارویى با ساحران؛ (موسى هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد، بلکه از این مى ترسید که جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهى بکشانند)؛
«لم یُوجِسْ مُوْسى(علیه السلام) خِیفَهً عَلى نَفْسِهِ بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ».
این جمله اشاره به آیات سوره «طه» است آن جا که خداوند مى فرماید:
«قالُوا یا مُوْسى اِمّا اَنْ تُلْقِىَ وَ اِمّا اَنْ نَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَلْقى، قالَ بَلْ اَلْقُوا، فَاِذا حِبالُهُمْ و عَصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنّها تَسْعى فَاَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسی»؛
(ساحران گفتند اى موسى! آیا تو اوّل عصاى خود را مى افکنى یا ما اوّل باشیم؟ گفت: شما اوّل بیفکنید، در این هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى رسید که حرکت مى کند، موسى ترس خفیفى در دل احساس کرد) (مبادا مردم گمراه شوند)! (1)
مى فرماید: نگرانى من هرگز به خاطر خودم نبود بلکه به خاطر این بود که مبادا با آمدن همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به میدان، و فریاد دروغین خونخواهى قتل «عثمان» و حضور جمعى از صحابه پیمان شکن در لشکر دشمن، گروهى از عوام به شکّ و تردید بیفتند، درست همانند نگرانى موسى به هنگام رویارویى با ساحران؛ (موسى هرگز احساس ترس نسبت به خودش نکرد، بلکه از این مى ترسید که جاهلان و دولتهاى ضلالت غلبه کنند و مردم را به گمراهى بکشانند)؛
«لم یُوجِسْ مُوْسى(علیه السلام) خِیفَهً عَلى نَفْسِهِ بَلْ اَشْفَقَ مِنْ غَلَبَهِ الْجُهّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ».
این جمله اشاره به آیات سوره «طه» است آن جا که خداوند مى فرماید:
«قالُوا یا مُوْسى اِمّا اَنْ تُلْقِىَ وَ اِمّا اَنْ نَکُونَ اَوَّلَ مَنْ اَلْقى، قالَ بَلْ اَلْقُوا، فَاِذا حِبالُهُمْ و عَصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ اِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ اَنّها تَسْعى فَاَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خِیفَهً مُوسی»؛
(ساحران گفتند اى موسى! آیا تو اوّل عصاى خود را مى افکنى یا ما اوّل باشیم؟ گفت: شما اوّل بیفکنید، در این هنگام طنابها و عصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مى رسید که حرکت مى کند، موسى ترس خفیفى در دل احساس کرد) (مبادا مردم گمراه شوند)! (1)