"داستان کلیسای حافر"

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
روزی در یکی از مجالس یزید بن معاویه(علیه لعنه العذاب) سفیری از طرف پادشاه کشور روم به پیش آن لعین آمده بود. اتفاقا در آن روز سر مبارک آقا اباعبدالله(ع) در ظرفی مقابل آن ملعون شراب خوار بود. سفیر روم از یزید ملعون سوال کرد(ای یزید این سر متعلق به چه کسی است؟)) آن لعین سگ باز پاسخ داد( این سر متعلق به حسین بن علی(ع) و نوه ی رسول خداست.)) آن مرد گفت(نفرین بر تو باد که فرزند پیغمبر خود را میکشی.)) سپس آن نصرانی به یزید ملعون گفت( ای یزید آیا تا به حال ماجرای کلیسای حافر را شنیده ای؟)) آن ملعون از خدا بی خبر گفت(بگو تا بشنویم.)) سفیر گفت( میان سرزمین عمان و چین دریایی است که یک سال راه مسافت دارد در آن جا هیچ شهر و دیاری نیست جز یک شهر که بزرگترین شهر روی زمین می باشد. در این شهر کلیساهای زیادی وجود دارد که بزرگترین آن ها کلیسای حافر می باشد. در محراب این کلیسا حقه ای از طلا آویخته شده و در میان آن حقه ناخنی وجود دارد که می گویند این ناخن متعلق به الاغی است که حضرت عیسی بر روی آن سوار میشده! هر ساله عده ی زیادی از مسیحیان به آن کلیسا آمده و اطراف آن حقه طواف میکنند.آری نصرانی این گونه رفتار میکند ولی شما نوه ی پیامبر خود را می کشید.)) یزید(علیه لعنه العذاب) گفت( این مسیحی را بکشید!)) سپس نصرانی شهادتین را بر زبان خود جاری ساخت و مسلمان گشت و بر بالای سر آن ظرف رفته راس مبارک آقا اباعبدالله را بر سینه چسبانید تا زمانی که به درجه ی رفیع شهادت نایل شد.((رحمت خدابر او باد و لعنت تمامی موجودات بر آل ابوسفیان.انشاءالله))



منبع(لهوف سیدبن طاووس(ره) در باب:حوادث پس از شهادت))
 

داداش مهدی

دوست خوب همه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : "داستان کلیسای حافر"


صلی الله علیک یا اباعبدالله...

 

!Erf@n!

کاربر با تجربه
"بازنشسته"
پاسخ : "داستان کلیسای حافر"

از نکات نهضت عاشورا همینه حتی امام حسین(ع) با سر بریدشون همه رو هدایت میکردند.....
 
بالا