كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"



quranct.com_gallery_images_3_1_emamzaman9.jpg


کيست مهدي؟ کعبه جان همه
کيست مهدي؟ آرزوي فاطمه
کيست مهدي؟ درد دل را التيام
کيست مهدي؟ آخرين مرد قيام
کسيت مهدي؟ حامي محروم ها
کيست مهدي؟ همدم مظلوم ها
کيست مهدي؟ حجت ثاني عشر
کيست مهدي؟ منجي کل بشر
کيست مهدي؟ همدمي نشناخته
خلق ناديده به او دل باخته...


quranct.com_gallery_images_3_1_emamzaman9.jpg



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟


olpkg5593ecu5tbj6gh9.gif

ای نگاهت دوای هـــــر دردی
آرزو می كنم كه بـــــــرگردی
كاش من باخبر شـــوم روزی
لحظه ای بر دلم گــــذر كردی
زنده ام من به عشق دیدارت
بسته جانم به روی زیبــــایت
منتـــــظر مانده چشم گریانم
پس كجایی؟ دلم به قربــانت
مثل مهتاب و آسمان هستی
آفتابی ، تو مهربـــان هستی
با تو معنای عشق كامل شد
یار و مولای عاشقان هستی
جمعه ها دل كه بیقرارت شد
تا سحر چشم انتـــظارت شد
اشكها ریختم شبـــــــانگاهان
چون امیدم به نوبــــهارت شد
ای كه بر درد و غم دوا هستی
نور عشقی و با وفـــا هستی
بی تو طاقت ندارد این دل بیا
صبر تا كی كنم؟ كجا هستی؟


olpkg5593ecu5tbj6gh9.gif


اللهم عجل لولیک الفرج
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟





دعــا كـنـیـد رسـد آن زمــان كـه یـار بـیاید
خـزان بـاغ جهــان را ز نـو، بـهار بـیاید

دعــا كـنـیـد، دعـــایی كـه آفتاب درخشان
بـه سرپـرستــی گلـهای روزگار بـیاید

زند به گُرده شب زخم، گام تـوسن عزمش
چو از فراز زمان، مهر شب شكار بیاید

هــزار اخـتـر تـابنـده در سپهـر دو دستش
هــزار مهــر منیرش به كولهبار، بیاید

قـیـامـتـی كند از قـامتش، بیا كه تو گویی
مـعـاد رویـِش انـسـان دریـن دیار بیاید

دمـد بـه گلشن گیتی، بلوغ صبح رهایی
بـهار خنـده زنـد، گل به شاخسار بیاید

اگـر زمـوج پـرآشوب عـشـق، نـوح زمانه
به ساحلی كه مرا باشد، انتظار، بیاید

هـزار اختر نور از فلك ز شوق و ز شادی
بـرا دیـــدن آن یــار گـلـــعـــزار بــیــاید

جمــال را بـنـمـایــد اگـر ز پـرده غـیـبـت
قــرار بــــر دل یـــاران بــیقـــرار بیاید

كتاب عشق گشایید و «ان یكاد» بخوانید
دعــا كنــیـد كـه آن یـار غمگسار بیاید



 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟


خورشید من برآى كه وقت دمیدن است


quranct.com_gallery_images_3_1_emamzaman9.jpg

دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است


از بیم مرگ نیست كه سر دهم فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است


دستم نمى‏رسد كه دل از سینه بركنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است

شامم سیه‏ تر است زگیسوى سركشت
خورشید من برآى كه وقت دمیدن است



سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر كشیدن است

بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن كه سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نميكنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است


آن را كه لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است‏

www.quranct.com_gallery_images_784_large_1_1_Untitledgg_2_copy.png


 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟



www.quranct.com_gallery_images_784_large_1_1_Untitled_2.png
همه هست آرزويم
www.quranct.com_gallery_images_784_large_1_1_Untitled_2.png


همه هست آرزويم كه ببينم از تو روئي
چه زيان ترا كه من هم برسم به آرزوئي
به كسي جمال خود را ننمودهاي و بينم
همه جا به هرزباني بُوَد از تو گفتگوئي
به ره تو بسكه نالم ز غم تو بسكه مويم
شدهام ز ناله نالي شدهام ز مويه موئي
همه را خوش آنكه مطرب بزند به تار چنگي
من از آن خوشم كه چنگيبزنم به تار موئي
چه شود كه راه يابد سوي آب تشنه كامي
چهشود كه كام جويد ز لب تو كامجوئي
شود اينكه از ترحمدمي اي سحاب رحمت
من خشك لب هم آخر ز تو تر كنم گلوئي
بشكست اگر دل من بفداي چشم مستت
سر خمّ مي سلامت شكند اگرسبوئي
همه موسم تفرج به چمن روند و صحرا
تو قدمبه چشم من نه بنشين كنار جوئي
نه به باغ ره دهندم كه گلي به كامبويم
نه دماغ آنكه از گل شنوم به كام بوئي
نه وطن پرستي ازمن به وطن نموده يادي
نه زمن كسي به غربت بنمودهجستجوئي
زچه شيخ پاكدامن سوي مسجدم نخواند
رخ شيخ و سجده گاهي سر ما و خاك كوئي


((عراقي))

www.quranct.com_gallery_images_784_large_5_1.jpg
[h=4][/h]​
 

ضحا

کاربر ویژه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : كيست مهدي؟؟؟؟؟؟؟


www.quranct.com_gallery_images_784_large_1_3_Untitled_1.png


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن، مرا کم است

اکسیر من! نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو مینویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غزل شبیه غزلهای من شود
چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی تو را کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خوابها کم است


خون هر آن غزل، که نگفتم بهپای توست
آیا هنوز آمدنت را بها کم است

محمدعلی بهمنى
 
بالا