اشعار و دلنوشته های پیاده روی اربعین

  • نویسنده موضوع Ali
  • تاریخ شروع

Ali

مدیریت کل
پرسنل مدیریت
"مدیر کل"
خواب دیدم که از قافله ها جا ماندم / جدی نگرفتم، ولی جا ماندم

در دلم بود به تسبیح قدوم همگان پیوندم / کربلا رفت و من از ثانیه ها جا ماندم

محنت این است که خود نشناختم / در پی خوف و رجا وا ماندم

پای من هول شد از درد به خود می پیچید! / از هزاران قدمِ سعی و صفا جا ماندم

قلب از شورِ عطش حروله می کرد، ولی / من به شکاکی مضطر اذا، وا ماندم

گوشه ی چشم من از سوزِ عطش خیس شده / ای سبک بال؛ مپرسید چرا جا ماندم؟

دست بر قلب جفا دیده من مگذارید / و نگویید ز مردانِ خدا جا ماندم

یک غزل رفت و دو صد قطره ی باران گشتم / دوست عازم و شد و من در صفِ رویا ماندم

کودکی در وسط دشتِ عزا می گرید / زیرِ بارانِ شبِ قدر، به تماشا ماندم

هر که فهمید که ایام همه عاشوراست / گفت بسم الله و رفت، منِ شیدا ماندم

خواستم سوره ی تکویر بخوانم در راه / تا بگویم همگان را به چه معنا ماندم

موکبِ عشق میانِ ره و صد سینه ی داغ / زینبان پای پیاده، و من اینجا ماندم

آه من حب و هواک یا حسین / فصل احساس گذر کرد و من، جا ماندم
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
کسى که خداوند خیر را براى او اراده کرده باشد در قلبش محبّت حسین علیه السلام و علاقه به زیارتش را می اندازد
و کسى که خداوند بد برایش بخواهد-و بدی هرکس نتیجه اعمال خود اوست- در قلبش بغض حسین علیه السلام و بغض زیارت آن حضرت را می اندازد.
قال الامام الصادق(ع):
مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ الْخَیْرَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ حُبَّ الْحُسَیْنِ ع وَ حُبَّ زِیَارَتِهِ وَ مَنْ أَرَادَ اللَّهُ بِهِ السُّوءَ قَذَفَ فِی قَلْبِهِ بُغْضَ الْحُسَیْنِ ع وَ بُغْضَ زِیَارَتِهِ.-
[کامل الزیارات، ص: 142 ]

bayanbox_ir_id_5397580402645963996_1bda80f2be4d3658e0baa43fbe7ae8c1._.jpg
 

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
مزد چهل روز پریشانی نایت زائر
از میان همه کردند جدایت زائر

دست ارباب خودش دوخته بر قامت تو
خلعت نوکری خویش برایت زائر

بی سبب نیست خدا هم به شما مینازد
حضرت فاطمه کرده ست دعایت زائر

هر سلام تو، جهان در تب و تاب است
با لرزش آهنگ صدایت زائر

کاش در صحن علمدار، به یادت آرند
ما را به میان گریه هایت زائر

آهسته قدم بزن، خدا می داند
جا مانده دلی به زیر پایت زائر

این ذکر «حسین حسین» مرا خواهد کشت
مستانه بخوان، جان به فدایت زائر

bayanbox_ir_id_469729279153982037_1bda80f2be4d3658e0baa43fbe7ae8c1._.jpg
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

*مریم*

کاربر ویژه
"بازنشسته"
امام صادق علیه السلام فرمود:

هیچ پیامبرى در آسمانها و زمین نیست مگر این که مى خواهند خداوند متعال به آنان رخصت دهد
تا به زیارت امام حسین(ع) مشرف شوند،
چنین است که گروهى به کربلا فرود آیند و گروهى از آنجا عروج کنند.


لیس نبى فى السموات و الارض، اءلا یسألون الله تبارک و تعالى أن یؤذن لهم فى زیارة الحسین (علیه السلام)، ففوج ینزل و فوج یعرج.
(کامل الزیارات، ص111)
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: Ali

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"

KARBALLA-ROZENEWS-ARBAEIN%20%2816%29.jpg


دوباره شهر پر از شور و شوق و شیدایی است

دوباره حال همه عاشقان تماشایی است

که فصل پر زدن از انزوای تنهایی است

سفر حکایت یک اتفاق رویایی است

ببند بار سفر را که یار نزدیک است

طلوع صبح شب انتظار نزدیک است

ببین که قفل قفس را شکسته، می‌آیند

کبوتران حرم دسته دسته می‌آیند

چو موج از همه سو دلشکسته می‌آیند

غریب، از نفس افتاده، خسته می‌آیند

که باز بعد چهل شب، کنار او باشند

شبیه حضرت زینب (س) کنار او باشند

تمام پشت سر جابر ابن عبدلله

چه عاشقانه قدم می‌زنند در این راه

از اشتیاق حرم راه می‌شود کوتاه

هر آنکه خواهد از این جام عشق، بسم الله

که این پیاده‌روی برترین عزاداری است

قسم به نور، که این ابتدای بیداری است

دوباره حال من و شعر می‌شود مبهم

دلی که دست خودم نیست می‌شود کم کم

در آرزوی حرم غرق در غم و ماتم

اگر اجازه دهد زائرش شوم، من هم-

«غروب در نفس تنگ جاده خواهم رفت

پیاده آمده بودم، پیاده خواهم رفت»

محمد غفاری
 

ناجی دلها

معاون مدیریت
پرسنل مدیریت
"معاونت مدیران"
اربعین آمد و چشم ها باز گریان می شود

کربلا ماتم سرای اهل ایمان می شـــــــود

غصه های آل طه در مسیر کوفه و شـــام

یاد شام تارشان در کنج ویران می شـــود

باز تازه غصه های کربلا در نـــــــزد زینب

سید سجاد زین غم اشک ریزان می شــــود

گوشة ویرانه گویا غنچه ای روییــده است

آه و صد افسوس که آن هم برگ ریزان می شـود

باز گویا یک سری بی تن به نزد دختــــرش

یا که خورشیدی به نزدماه میهمان می شود

باز گویا دختری از شوق دیــــــــــدار پــــــدر

گریه و زاری نموده تا که بی جان می شود

باز گویا جابر آید با عطیـــــــــــــــــــــه کربلا

حال او زین ماتم عظمی پریشان می شــــود

باز گویا زینب غم دیده از شــــــــــــــــــام بلا

می رسد بر کربلا و زار و نالان می شـــــود

کاروان آل یاسین مجلسی برپا نمـــــــــــوده

دشت خون بااشک زینب سیر باران می شود

غم فزون گشته زحد غمخوار زینب رفته است

تا ابد دنیای او همچون غمستــــــان می شود

ناله های زینب و خون دل سجـــــــــــــاد دین

تازه است هر روز تا مهدی نمایان می شود

راجی اندر این عزا با شیعیان هم ناله است

دارد امیدی که روز حشر شادان می شـــود

حمد رجب زاده (راجی)
 
بالا