با شرایط و مشکلات امروزی و تغییر نوع تربیت خانواده ها ،آیا ازدواج در سن پایین را توصیه می کنید؟
پاسخ – ما نه ازدواج زود را توصیه می کنیم و نه ازدواج دیرهنگام را. ما ازدواج به هنگام را توصیه می کنیم. ما توصیه نمی کنیم که کسی در سن پایین ازدواج کند و از طرفی توصیه هم نمی کنیم که در سن بالا ازدواج کند. تعیین سن برای ازدواج کار درستی نیست. یک فرد باید ویژگی هایی داشته باشد تا بتوان گفت که سن ازدواجش رسیده یا خیر. ممکن است که این ویژگی ها برای یک نفر در سن 18 سالگی اتفاق بیفتد و یا ممکن است که این ویژگی ها برای یک نفر در سن 25 سالگی هم اتفاق نیفتد که بعید نیست. اگر کسی به این رشدها رسید زمان ازدواجش فرا رسیده: 1- رشد جسمی یعنی به سن بلوغ برسد. این شرط لازم است ولی کافی نیست. 2- رشد فکری .در ازدواج علاوه بر رشد جسمی باید فرد به رشد فکری هم رسیده باشد. بعضی ها ازدواج را درحد یک رفاقت می بینند. و هنوز به رشد فکری نرسیده اند که بدانند ازدواج امر خطیری است. ازدواج در اختیار گرفتن آینده ی یک فرد است. اگر کسی به سن رشد نرسد و ازدواج کند، در اصل دارد با آینده ی یک فرد بازی می کند. پس رشد فکری یعنی به توانمندی رسیده باشد که بداند ازدواج چیست. بعضی از تصمیماتی که بعضی از جوانان می گیرند نشان می دهد که آنها به رشد کافی برای ازدواج نرسیده اند. مثلا از دو نفر می پرسیم که چرا می خواهید با هم ازدواج کنید، آنها پاسخ می دهند که یک پیامک بهانه ی ازدواج آنها شده است، پیامکی فرستاده شده، فردی آنرا جواب داده و محبتی شکل گرفته. آنها ازدواج را خلاصه در محبتی می کنند که به یکدیگر دارند و نیازی به شناخت نمی بینند. این افراد باید فکر کنند، مشاوره کنند، مطالعه کنند و فکرشان را بزرگ منشانه مشغول ازدواج کنند تا بفهمند که به رشد لازم برای ازدواج رسیده اند. پس رشد فکری هم مهم است. 3- رشدعاطفی. باید فرد قدرت ابراز محبت و برقراری رابطه ی عاطفی با دیگران را داشته باشد. سرمایه ی زندگی عاطفه و محبت است. عده ای هستند که به ثبات عاطفی نرسیده اند. یک روز دل به این می بندد و روز دیگر ،دل به آن می بندد. بعضی ها در عین حالی که از نظر احساسات قوی هستند ولی توانمندی مدیریت احساسات را ندارد، خیلی زود رنج است و با جمله ای قهر می کند. کسی نمی تواند بگوید که من زود رنج یا عصبانی هستم و نمی توانم خودم را تغییر بدهم زیرا خداوند به انسان قدرت زیادی داده است. گاهی انسان با توکل به خدا، درعرض مدت کوتاهی به بالاترین درجات اخلاقی می رسد. ای جوانان، اگر ویژگی های بدتان را ترک نکنید، هرچه سن شما بالاتر برود تغییر دادن سخت تر می شود. یک فرد بداخلاق بیست ساله، خیلی راحت می تواند خودش را عوض کند ولی وقتی سن او به چهل یا شصت می رسد، بداخلاقی در وجودش ریشه کرده و نمی تواند براحتی تغییرکند. البته معنایش این نیست که این کار امکان ندارد. کار سخت می شود و نیاز به اراده ی بیشتری دارد. 4- رشد اجتماعی. بعضی ها هنوز زندگی اجتماعی را نمی دانند و همه چیز را بر محور خودشان تفسیر و تحلیل می کنند. و همه ی خواسته ها را برای خودشان می خواهند. این افراد هنوز شایسته ی زندگی مشترک نشده اند. بعضی ها وقتی ازدواج می کنند هنوز مَن خودشان را به همراه می برند و نمی خواهند بپذیرند که یک زندگی اجتماعی با فرد دیگری شکل گرفته است. بنابراین خودخواهی های شان سرجای خودش است. این زندگی دچار مشکل می شود. 5-رشد اقتصادی .رشد اقتصادی به معنای داشتن کار ثابت نیست . جُربزه ی کار، قناعت، توکل و مدیریت درخرج کردن از مولفه های رشد اقتصادی است.
بدون داشتن این رشدها ،توصیه به ازدواج ،توصیه ی درستی نیست. آیا ما نمی توانیم شرایط مان را عوض کنیم؟ البته می توانیم. اگر در زندگی این رشد ها نباشد زندگی سست می شود. ما باید شیوه ی تربیت کردن ها را عوض کنیم تا شرایط تغییر کند. امروزه نوع تربیت پدر و مادرها طوری شده که جوانان دیر آماده ی ازدواج می شوند. درجامعه ی امروزی ،متوسط سن ازدواج برای پسرها 28 سال است. ولی خیلی ها بالای سی سال ازدواج می کنند. متوسط بلوغ جنسی در پسرها دوازده سال است. متوسط سن ازدواج در دخترها 24 سالگی است. جامعه ای که این قدر جوان دارد و سن ازدواجش بالاست، نتیجه بالا بودن سن ازدواج به مصلحت چه کسی است؟ به مصلحت جامعه ؟به مصلحت پدر ومادر؟به مصلحت سطح علمی جامعه؟ تأسف در این است که سن ازدواج دارد بالاتر می رود. پس باید فکر جدی در مورد بالا بودن سن ازدواج بکنیم.
پاسخ – ما نه ازدواج زود را توصیه می کنیم و نه ازدواج دیرهنگام را. ما ازدواج به هنگام را توصیه می کنیم. ما توصیه نمی کنیم که کسی در سن پایین ازدواج کند و از طرفی توصیه هم نمی کنیم که در سن بالا ازدواج کند. تعیین سن برای ازدواج کار درستی نیست. یک فرد باید ویژگی هایی داشته باشد تا بتوان گفت که سن ازدواجش رسیده یا خیر. ممکن است که این ویژگی ها برای یک نفر در سن 18 سالگی اتفاق بیفتد و یا ممکن است که این ویژگی ها برای یک نفر در سن 25 سالگی هم اتفاق نیفتد که بعید نیست. اگر کسی به این رشدها رسید زمان ازدواجش فرا رسیده: 1- رشد جسمی یعنی به سن بلوغ برسد. این شرط لازم است ولی کافی نیست. 2- رشد فکری .در ازدواج علاوه بر رشد جسمی باید فرد به رشد فکری هم رسیده باشد. بعضی ها ازدواج را درحد یک رفاقت می بینند. و هنوز به رشد فکری نرسیده اند که بدانند ازدواج امر خطیری است. ازدواج در اختیار گرفتن آینده ی یک فرد است. اگر کسی به سن رشد نرسد و ازدواج کند، در اصل دارد با آینده ی یک فرد بازی می کند. پس رشد فکری یعنی به توانمندی رسیده باشد که بداند ازدواج چیست. بعضی از تصمیماتی که بعضی از جوانان می گیرند نشان می دهد که آنها به رشد کافی برای ازدواج نرسیده اند. مثلا از دو نفر می پرسیم که چرا می خواهید با هم ازدواج کنید، آنها پاسخ می دهند که یک پیامک بهانه ی ازدواج آنها شده است، پیامکی فرستاده شده، فردی آنرا جواب داده و محبتی شکل گرفته. آنها ازدواج را خلاصه در محبتی می کنند که به یکدیگر دارند و نیازی به شناخت نمی بینند. این افراد باید فکر کنند، مشاوره کنند، مطالعه کنند و فکرشان را بزرگ منشانه مشغول ازدواج کنند تا بفهمند که به رشد لازم برای ازدواج رسیده اند. پس رشد فکری هم مهم است. 3- رشدعاطفی. باید فرد قدرت ابراز محبت و برقراری رابطه ی عاطفی با دیگران را داشته باشد. سرمایه ی زندگی عاطفه و محبت است. عده ای هستند که به ثبات عاطفی نرسیده اند. یک روز دل به این می بندد و روز دیگر ،دل به آن می بندد. بعضی ها در عین حالی که از نظر احساسات قوی هستند ولی توانمندی مدیریت احساسات را ندارد، خیلی زود رنج است و با جمله ای قهر می کند. کسی نمی تواند بگوید که من زود رنج یا عصبانی هستم و نمی توانم خودم را تغییر بدهم زیرا خداوند به انسان قدرت زیادی داده است. گاهی انسان با توکل به خدا، درعرض مدت کوتاهی به بالاترین درجات اخلاقی می رسد. ای جوانان، اگر ویژگی های بدتان را ترک نکنید، هرچه سن شما بالاتر برود تغییر دادن سخت تر می شود. یک فرد بداخلاق بیست ساله، خیلی راحت می تواند خودش را عوض کند ولی وقتی سن او به چهل یا شصت می رسد، بداخلاقی در وجودش ریشه کرده و نمی تواند براحتی تغییرکند. البته معنایش این نیست که این کار امکان ندارد. کار سخت می شود و نیاز به اراده ی بیشتری دارد. 4- رشد اجتماعی. بعضی ها هنوز زندگی اجتماعی را نمی دانند و همه چیز را بر محور خودشان تفسیر و تحلیل می کنند. و همه ی خواسته ها را برای خودشان می خواهند. این افراد هنوز شایسته ی زندگی مشترک نشده اند. بعضی ها وقتی ازدواج می کنند هنوز مَن خودشان را به همراه می برند و نمی خواهند بپذیرند که یک زندگی اجتماعی با فرد دیگری شکل گرفته است. بنابراین خودخواهی های شان سرجای خودش است. این زندگی دچار مشکل می شود. 5-رشد اقتصادی .رشد اقتصادی به معنای داشتن کار ثابت نیست . جُربزه ی کار، قناعت، توکل و مدیریت درخرج کردن از مولفه های رشد اقتصادی است.
بدون داشتن این رشدها ،توصیه به ازدواج ،توصیه ی درستی نیست. آیا ما نمی توانیم شرایط مان را عوض کنیم؟ البته می توانیم. اگر در زندگی این رشد ها نباشد زندگی سست می شود. ما باید شیوه ی تربیت کردن ها را عوض کنیم تا شرایط تغییر کند. امروزه نوع تربیت پدر و مادرها طوری شده که جوانان دیر آماده ی ازدواج می شوند. درجامعه ی امروزی ،متوسط سن ازدواج برای پسرها 28 سال است. ولی خیلی ها بالای سی سال ازدواج می کنند. متوسط بلوغ جنسی در پسرها دوازده سال است. متوسط سن ازدواج در دخترها 24 سالگی است. جامعه ای که این قدر جوان دارد و سن ازدواجش بالاست، نتیجه بالا بودن سن ازدواج به مصلحت چه کسی است؟ به مصلحت جامعه ؟به مصلحت پدر ومادر؟به مصلحت سطح علمی جامعه؟ تأسف در این است که سن ازدواج دارد بالاتر می رود. پس باید فکر جدی در مورد بالا بودن سن ازدواج بکنیم.