♦♦♦♦♦ پرسش و پاسخ های جالب/حتما دنبال کنید ♦♦♦♦♦

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
picture.php
اول سلام به مهدی فاطمه بعد سلام به شما دوستان

هیچ توضیحی نمیدم فقط از دوستان تقاضا دارم که این تاپیک جالب رو دنبال کنند که پرسش های جالبی میشه و از زبان ائمه و دین جواب داده میشه:gol::gol::gol:
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
متن کامل پرسش
اگر خدا بی نیاز است برای چه باید نماز بخوانیم؟ و چرا در آخرت برای نماز نخواندن عذاب می شویم با توجه به اینکه خداوند به نماز ما نیازی ندارد؟
پاسخ

خداوند متعال بی نیاز مطلق است و هیچ گونه نقص، ضعف و نیازی در وجود او راه ندارد و همه موجودات به او نیازمندند. از طرف دیگر خداوند رؤف و مهربان است و همه بندگان خود را دوست دارد و جهان و همه نعمت ها و زیبایی های آن را برای آنان آفریده است. بر این اساس همه کارهایش بر اساس حکمت است. از جمله اگر فرمانی برای انجام نماز یا اعمال دیگر صادر کند تنها بر اساس حکمت و مصالح و منافعی است که انجام این گونه اعمال برای بندگان دارد، حکمت هایی مانند: رسیدن به کمال ، دوری از پلیدی ها و زشتی ها ، تقرب به ذات پاک الهی و ... [1] و نیز اگر از انجام کاری نهی کرده و بندگان خود را بر حذر داشته است تنها بخاطر ضررها و مفاسدی است که در آن کار برای بندگان وجود دارد و هیچ کس جز ذات اقدس الهی از آن مضرات آگاه نیست. همچنین عذاب ها و مجازات هایی که وعده داده شده است در حقیقت نتیجه و اثر خود آن عمل حرام یا ترک آن عمل واجب است که با انجام کار حرام و یا ترک واجب به انسان می رسد، همانند خوردن غذای مسموم و مضری که پزشک دلسوز و مهربان ما را از خوردن آن نهی کرده است؛ زیرا خوردن چنین غذایی همان و مبتلا شدن به آثار و عوارض سوء آن نیز همان.

قرآن چه زیبا در باره عقوبت های آخرت سخن گفته و علّت کلی عذاب ها را با یک مضمون بیان کرده که: این بخاطر چیزى است که دستهاى شما از پیش فرستاده (و نتیجه کار شماست) و بخاطر آن است که خداوند، به بندگان (خود)، ستم نمى‏کند. [2]

بنا براین حقیقت و واقعیت عذاب الهی، کارهای ناشایستی است که از آدمی صادر می شود و برای این که بندگان از عواقب کارهای خود آگاه باشند و بر این اهداف تأکید بیشتری صورت گرفته باشد خداوند مطالب را به این نحو برای آنان بیان کرده است؛ زیرا چه بسا افرادی که به امید پاداش راه صلاح در پیش نمی گیرند ولی از ترس عذاب یا راه صلاح پیش می گیرند و یا دست به فساد نمی زنند.

فرض کنید که برای مریضی دارویی مفید و شفابخش است امّا مریض از خوردن آن استنکاف می کند ، ولی این مریض با درخواست پدرش و به احترام او دارو را می خورد و اثرات مفید آن را می یابد، و همینطور اگر به امید پاداش گرفتن از پدر و یا تنبیه نشدن به دست او این دارو را بخورد. پس در اعمال عبادی هدف خداوند خیرخواهی نسبت به بندگان است نه این که به خداوند نفعی می رسد، مخصوصاً با توجه به این که او بی نیاز مطلق است .

از طرف دیگر خداوند نعمتهای بیشماری به ما بخشیده است که عقل سلیم حکم می کند از صاحب آن تشکر و قدر دانی کنیم و نماز تشکر از خداست و کسی که نماز را ترک کند در حقیقت از یک وظیفه بزرگ وجدانی خود سرپیچی کرده است و از نظر عقل مقصر و گناه کار است و استحقاق مجازات دارد. آیا اگر کسی شما را به یک مهمانی دعوت کرد و از شما پذیرایی کرد، او به تشکر شما نیازمند است یا تشکر وظیفه اخلاقی و وجدانی شماست؟ و اگر دیگران متوجه شوند که شما در برابر این پذیرایی صاحبخانه هیچ تشکر و قدر دانی نکرده اید دیگر در پیش آنان احترام و ارزشی خواهید داشت ؟ آیا این ذلت و خواری در پیش دیگران بالا ترین عذاب نیست؟

[2] آل عمران 182، ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ

منبع: اسلام کوئست
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پرسش
کلمه قرآن چندباردرقرآن آمده؟


پاسخ

واژه قرآن در قرآن کریم به شکل های مختلف آمده است. 48بار به صورت القرآن، 18بار در قالب قرآن، قرآناً و قرآنه، 2بار به صورت بالقرآن، یک مرتبه بقرآنٍ و یک بار هم در قالب لقرآن آمده است. لازم به ذکر است که در همه موارد واژه قرآن به معنای کتاب الاهی نیست. به عنوان نمونه این لغت دو بار در آیه 78 سوره اسراء تکرار شده است که به معنای کتاب خدا نیست، بلکه به معنای اول وقت نماز صبح است که همان طلوع فجر باشد.


بنابراین، قرآن با اشکال مختلف 70 بار در قرآن ذکر شده است.

منبع: اسلام کوئست
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
متن کامل پرسش
نصف قرآن کدام آیه است؟ و ثواب خواندن چه سوره‌‌ای معادل نصف قرآن است؟


پاسخ
1. اگر پرسش ناظر به کلمه‌‌ای باشد که در میانه قرآن قرار گرفته است، بر اساس برخی از نقل‌هایی که در کتب تفسیری وجود دارد، کلمه میانی قرآن کلمه «و لیَتَلَطّف» از سوره کهف می‌باشد؛ یعنی اگر بخواهیم قرآن را از جهت حروف آن به دو بخش مساوی تقسیم کنیم حروف «تاء» و «لام» بعد از آن، و «طاء» در بخش اول قرار می‌گیرند و حرف «فاء» در بخش دوم.[1]
امروزه میتوان با استفاده از رایانه، بعد از ارائه مبنای شمارش کلمات، به صورت دقیق، کلمه میانی قرآن را تشخیص داد.
2. اگر مراد، روایاتی باشد که فضیلت یک سوره را معادل نصف قرآن می‌دانند، باید گفت روایتی وجود دارد که بر اساس آن، سوره‌های «زلزال» و «عادیات»، هر کدام معادل نصف قرآن هستند.[2]

[1]. ابن ابى داوود سجستانى می‌گوید: سالم بن محمد حمانى گفت: حجاج بن یوسف، قراء و حفاظ را جمع کرد و من در میان آنها بودم. حجاج گفت: مرا مطلع کنید که قرآن چند حرف است؟ شروع به حساب کردیم تا این‌‌که اجماع کردند که کل قرآن، سی‌صد و چهل هزار و هفت‌صد و چهل و اندى حرف است. حجاج گفت: بگویید ببینم نصف قرآن در کدام حرف است؟ حساب کردند و اجماع کردند که نصف قرآن در «فاء» در «وَ لْیَتَلَطَّفْ» است. گفت: اسباع قرآن در کدام حروف است؟ گفتند: سبع یکم در «دال» در «فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ» در سوره نساء است. سبع دوم در «تاء» در «اولئک حبطت» در سوره اعراف است و سبع سوم در «الف آخر اکلها» در «أُکُلُها دائِمٌ» در سوره رعد است. سبع چهارم در «الف» در «لِکُلِّ أُمَّةٍ جَعَلْنا مَنْسَکاً» در سوره حج و سبع پنجم در «هاء» در «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ» در سوره احزاب، سبع ششم در «واو» در «الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ» در سوره فتح و سبع هفتم، ما بقى قرآن است. [حجاج‏] گفت: مرا از ثلث‌‌هاى قرآن مطلع کنید. گفتند: ثلث یکم تا انتهاى آیه 100 سوره برائت است و ثلث دوم تا آیه 101 سوره شعراء و ثلث سوم، بقیه قرآن است. عمرو با واسطه از قول ابى محمد حمانى گفت: اما درباره ارباع قرآن پرسیدیم، پس این‌‏طور شد که ربع یکم در انتهاى سوره انعام به پایان مى‌‏رسد و ربع دوم در «وَ لْیَتَلَطَّفْ» در سوره کهف و ربع سوم در انتهاى سوره زمر و ربع چهارم، بقیه قرآن است. قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج ‏1، ص 64، تهران، ناصر خسرو، چاپ اول، 1364ش.
[2]. قال رسول الله(ص): «إِذا زُلْزِلَتِ تعدل بنصف القرآن وَ الْعادِیاتِ تعدل بنصف القرآن» و «إِذا زُلْزِلَتِ تعدل نصف القرآن وَ الْعادِیاتِ تعدل نصف القرآن و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ تعدل ثلث القرآن و قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ تعدل ربع القرآن»؛ سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج ‏6، ص 383، قم، کتابخانه آیة الله مرعشى نجفى، 1404ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏89، ص 334، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
متن کامل پرسش
اولین کاری که پیامبر اکرم(ص) بعد از بازگشت از سفر انجام می‌دادند چه بود؟
پاسخ
در منابع روایی، روایات بسیاری وجود دارد که پیامبر اسلام(ص) هرگاه می‌‌خواست مسافرت برود با آخرین کسی که خداحافظی می‌کرد حضرت فاطمه(س) بود. همچنین در بازگشت از سفر، به دیدار اولین شخصی که می‌رفت فاطمه(س) بود.
برخی از روایات در این زمینه را بیان می‌کنیم:
1. «عَنْ ثَوْبَانَ مَوْلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا سَافَرَ آخِرُ عَهْدِهِ بِإِنْسَانٍ‏ مِنْ‏ أَهْلِهِ‏ فَاطِمَةُ وَ أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ إِذَا قَدِمَ فَاطِمَةُ (ع)...»؛[1] سیره رسول خدا(ص) چنین بود که هر وقت به سفر می‌رفت با آخرین کسی از بستگانش که خداحافظی می‌کرد فاطمه(س) بود، و زمانی که برمی‌گشت با اول کسی که دیدار می‌کرد حضرت فاطمه(س) بود.
2. «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِذَا أَرَادَ السَّفَرَ سَلَّمَ عَلَى مَنْ أَرَادَ التَّسْلِيمَ عَلَيْهِ مِنْ أَهْلِهِ ثُمَّ يَكُونُ آخِرُ مَنْ يُسَلِّمُ عَلَيْهِ فَاطِمَةَ (ع) فَيَكُونُ تَوَجُّهُهُ إِلَى سَفَرِهِ مِنْ بَيْتِهَا وَ إِذَا رَجَعَ بَدَأَ بِهَا»؛[2]
از امام پنجم(ع) روایت شده است: پيغمبر(ص) به هنگام سفر از بستگان خویش خداحافظی کرده و آخرين نفری كه از او خداحافظی میکرد، فاطمه(س) بود، و به عبارتی از خانه او سفر را شروع ‌‏نموده و در بازگشت نیز ابتدا به ديدار او میشتافت.

[1]. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 451، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق.
[2]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الأخلاق، ص 94، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412ق.
 
آخرین ویرایش:

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
متن کامل پرسش
اولین بار در تاریخ صدر اسلام چگونه حکم وجوب روزه صادر شد؟ آیا تاریخ این حکم در زمان زندگی پیامبر اسلام صادر شد؟


پاسخ

آنچه در بیشتر منابع اسلامی دیده می‌شود این است که وجوب روزه در سال دوم هجرت با نزول آیه 183 سوره بقره[1] به مسلمانان ابلاغ شد.[2]
برخی نیز وجوب روزه را در سال اول هجری می‌دانند.[3]
برخی نیز بدون این‌که اشاره‌ای به تاریخ وجوب روزه بکنند، گفته‌اند: با نزول آیه 183 سوره بقره، روزه بر مسلمانان واجب شد.[4]
ظاهراً اختلاف در سال اول یا دوم هجری، بنابر اختلاف مبانی در آغاز سال هجری می‌باشد.
واقدی درباره تاریخ واجب شدن روزه ماه رمضان و زکات فطره و نماز دو عید و استحباب قربانى کردن‏ می‌گوید:
«یک ماه پس از تغییر قبله در ماه شعبان که هجدهمین ماه هجرت(سال دوم هجرت) بود احکام واجب شدن روزه ماه رمضان نازل شد و در همین سال پیامبر(ص) دستور داد که زکات فطره پرداخت شود و این پیش از واجب شدن زکات اموال بود. رسول خدا فرمان داد که افراد متمکن زکات فطره را از طرف خود و خانواده خود براى کوچک و بزرگ و آزاد و برده و زن و مرد پرداخت کنند و مقدار آن‌را یک صاع خرما یا یک صاع کشمش یا جو، و یا دو مُدّ گندم تعیین فرمود ... پیامبر(ص) روز عید فطر در مصلى پیش از آن‌که خطبه ایراد فرماید، نماز می‌گزارد، همچنین روز عید قربان نماز عید گزارد و دستور داد: هر کس استطاعت دارد قربانى کند. پیامبر در تمام مدت ده سال اقامت در مدینه روز عید قربان، قربانى می‌کرد».[5]

[1]. «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ»؛ اى افرادى که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما نوشته شده، همان‌گونه که بر کسانى که قبل از شما بودند نوشته شد؛ تا پرهیزکار شوید.
[2]. ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن على‏، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏1، ص 43، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق؛ ابن ادریس حلّی، السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج ‏1، ص 125، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ دوم، 1410ق؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج ‏1، ص 272، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، 1417ق؛ ابن کثیر دمشقی‏، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج ‏3، ص 254 و 347، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛ بغدادی، علاء الدین علی بن محمد، لباب التاویل فی معانی التنزیل، ج ‏1، ص 110، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، 1415ق.
[3]. ابن عاشور، محمد بن طاهر، التحریر و التنویر، ج ‏1، ص 199، بیروت، مؤسسه التاریخ‏، چاپ اول‏، بی‌تا؛
[4]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج ‏1، ص 65، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق؛ محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق(کتاب السیر و المغازی)، ص 298، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامى‏، چاپ اول‏، 1410ق.
[5]. ابن سعد کاتب واقدی، محمد بن سعد‏، الطبقات الکبری‏، ج ‏1، ص 191، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، 1418ق.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آیا امام سجاد(ع) از ولی دم مقتولی خواست، تا قاتل پدرش که استادش نیز بود را به دلیل احترام به مقام علم ببخشد؟
متن کامل پرسش
آیا این قضیه صحت دارد؟ «وقتی که امام سجاد(ع) دید شخصی را می‌خواهند قصاص کنند از طالب قصاص پرسید: او کیست؟ جواب داد: استادم بوده، اما چون پدرم را کشته، خواهان قصاص او هستم. حضرت فرمود: چون استادت بوده از او در گذر. او نیز از قاتل پدرش گذشت.»

پاسخ
صرف نظر از مباحث سندی، موضوع مورد پرسش در یکی از منابع تفسیری ذکر شده است:
«وَ لَقَدْ جَاءَ رَجُلٌ یَوْماً إِلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ع بِرَجُلٍ یَزْعُمُ أَنَّهُ قَاتِلُ أَبِیهِ فَاعْتَرَفَ، فَأَوْجَبَ عَلَیْهِ الْقِصَاصَ، وَ سَأَلَهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُ لِیُعْظِمَ اللَّهُ ثَوَابَهُ، فَکَأَنَّ نَفْسَهُ لَمْ تَطِبْ بِذَلِکَ. فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع لِلْمُدَّعِی- وَلِیِّ الدَّمِ الْمُسْتَحِقِّ لِلْقِصَاصِ: إِنْ کُنْتَ تَذْکُرُ لِهَذَا الرَّجُلِ عَلَیْکَ حَقّاً فَهَبْ لَهُ هَذِهِ الْجِنَایَةَ، وَ اغْفِرْ لَهُ هَذَا الذَّنْبَ. قَالَ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَهُ عَلَیَّ حَقٌّ- وَ لَکِنْ لَمْ یَبْلُغْ [بِهِ‏] أَنْ أَعْفُوَ لَهُ عَنْ قَتْلِ وَالِدِی. قَالَ: فَتُرِیدُ مَا ذَا قَالَ: أُرِیدُ الْقَوَدَ فَإِنْ أَرَادَ لِحَقِّهِ عَلَیَّ أَنْ أُصَالِحَهُ عَلَى الدِّیَةِ صَالَحْتُهُ وَ عَفَوْتُ عَنْهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع: فَمَا ذَا حَقُّهُ عَلَیْکَ قَالَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ص لَقَّنَنِی تَوْحِیدَ اللَّهِ وَ نُبُوَّةَ رَسُولِ اللَّهِ، وَ إِمَامَةَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْأَئِمَّةِ ع. فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع: فَهَذَا لَا یَفِی‏ بِدَمِ‏ أَبِیکَ‏! بَلَى وَ اللَّهِ، هَذَا یَفِیَ بِدِمَاءِ أَهْلِ الْأَرْضِ کُلِّهِمْ- مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ سِوَى [الْأَنْبِیَاءِ وَ] الْأَئِمَّةِ ع إِنْ قُتِلُوا فَإِنَّهُ لَا یَفِی بِدِمَائِهِمْ شَیْ‏ءٌ، أَ وَ تَقْنَعُ مِنْهُ بِالدِّیَةِ قَالَ: بَلَى».[1]

نقل شده است؛ مردى با کسی که گمان می‌کرد قاتل پدرش بوده، خدمت امام سجاد(ع) رسید و گفت: یا ای پسر رسول خدا(ص) این مرد پدرم را به قتل رساند.
امام زین العابدین(ع) از متهم حقیقت را پرسید، آن مرد نیز اعتراف به قتل نمود. امام حکم به قصاص داد، اما از فرزند مقتول درخواست بخشش نمود و فرمود: چون عفو، ثواب و أجر بسیاری از سوی پروردگار دارد، از قتل وی درگذر.
فرزند مقتول به عفو راضى نشد.
امام سجاد(ع) رو به وى نمود و گفت اگر این مرد بر تو حقّی دارد باید به یاد آرى و این جنایت را بر وی ببخشى و او را به بهانه آن حقّ نکشى، و به خاطر این گناه از خدا برایش طلب بخشش نمایى و او را برای این جرایم عفو کنی.
آن مرد گفت: ای فرزند رسول خدا(ص) او بر من حق دارد، اما آن‌قدر نیست که به خاطر آن او را عفو نمایم و از خون پدرم درگذرم.
امام(ع) فرمود: از او چه می‌خواهى؟
گفت: اگر اراده شما باشد که من به همان حقّ اندک او با وی مصالحه به دیه کنم و از قصاصش درگذرم، من نیز صلح کردم و او را عفو نمودم.
حضرت سجاد پرسید: حقّ او در ذمّه شما چیست؟
گفت: وی توحید خداى مجید و نبوّت حضرت رسول(ص) و امامت علىّ بن أبى طالب و أئمّه معصومین(ع) را به من آموخت.
امام(ع) فرمود: آیا به نظر شما این کفایت از خون پدرت نمی‌کند؟! و اللَّه به خداى عالم که این تعلیم حقایق دین و آداب شریعت، به خونبهای تمام مردم زمین از أوّلین و آخرین - غیر از انبیای مرسل و ائمه معصوم- اگر کشته شوند می‌ارزد، امابه خونبهای أنبیاى مرسلین و أئمّه معصومین(ع) کفایت نمی‌کند.
آیا به دیه راضی می‌شوی؟! گفت: بله.

[1]. حسن بن على علیه السلام، امام یازدهم، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص 596، قم، مدرسة الإمام المهدی عجل الله تعالى فرجه الشریف‏، چاپ اول، ۱۴۰۹ق؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج ۲، ص ۳۱۹، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
نحوه طهارت مخرج ادرار و مدفوع چگونه است؟
متن کامل پرسش
من خیلی نحوه طهارت بعد از ادرار و مدفوع را مطالعه کرده ام، اما به دلیل گفتار ادبی و دینی متن مورد نظربه طور دقیق متوجه موضوع نشده ام. لطفاً کمی دقیق تر و آسان تر توضیح دهید.

پاسخ


طهارت بعد از ادرار و مدفوع با آب به چند صورت انجام می گیرد:

الف: با آب قلیل (آبى که از زمین نجوشد و از کر کمتر باشد):[1]

1. طهارت با آب قلیل بعد از مدفوع: اگر طوری شسته شود که ذرّه ای از مدفوع در مخرج نماند، طهارت شرعی حاصل شده و دوباره شستن لازم نیست.[2]

2. طهارت با آب قلیل بعد از ادرار (بول): مردها اگر بعد از برطرف شدن بول (ادرار)، یک مرتبه بشویند کافی است،[3] ولى زن ها و هم چنین کسانى که بولشان از غیر مجراى طبیعى مى‏آید، احتیاط واجب آن است که دو مرتبه بشویند.[4]

ب: آب کر[5] و جاری[6] (مانند آب لوله کشی ):

طهارت با آب کر و جاری بعد از مدفوع و ادرار: اگر طوری شسته شود که ذرّه ای از مدفوع در مخرج نماند یک مرتبه شستن کافی است.

البته برخی از مراجع تقلید این گونه می فرمایند:

مکارم: مسأله مخرج بول با غیر آب پاک نمى‏شود، و اگر با آب قلیل بشویند واجب است دو بار بشویند، امّا با شیلنگهاى متّصل به آب لوله کشى که در حکم جارى است یک مرتبه کافى است. در شستن مخرج بول و غائط فرق میان مجراى طبیعى و غیر طبیعى نیست، ولى در مخرج غیر طبیعى غیر آب کفایت نمى‏کند.[7]

بنا براین مجرج مدفوع را می توان با غیر آب (دستمال کاغدی و پارچه و....)پاک کرد اما مجرج بول فقط با آب پاک می شود.


[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 42، م 25.

[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 60، م 67.

[3] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 59، م 66. اما برخی از فقهاء احتیاط واجب در دو مرتبه شستن دارند؛ مانند:

اراکی:«...، و باید با آب دو مرتبه شسته شود»؛ خوئی و تبریزی:«...، ولى با آب قلیل بنا بر احتیاط واجب باید دو مرتبه شست و بهتر آن است که سه مرتبه شسته شود»؛ نوری:«...، احتیاط واجب آن است که دو مرتبه بشویند...».

[4] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 59، م 66.

[5] آب کُر، مقدار آبى است که اگر در ظرفى که درازا و پهنا و گودى آن هر یک سه وجب و نیم است بریزند آن ظرف را پر کند. و وزن آن از صد و بیست و هشت من تبریز بیست مثقال کمتر است و به حسب کیلوى متعارف بنا بر أقرب 419/ 377 کیلوگرم مى‏شود.( توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 38-39،م 16).

[6] آب جارى، آبى است که از زمین بجوشد و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات‏. (توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 43- 44، م 28 ).

[7] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص 60.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
آیا روایاتی درباره لاک‌پشت وجود دارد؟

پاسخ
درباره لاک‌ پشت، دو روایت در منابع روایی شیعه وجود دارد که هر دو مربوط به حرام بودن گوشت آن است. روایت اول را علی بن جعفر، برادر امام کاظم(ع) از خود آن حضرت نقل کرده است: «سَأَلْتُهُ عَنْ أَکْلِ السُّلَحْفَاةِ وَ السَّرَطَانِ وَ الْجِرِّیِّ قَالَ أَمَّا الْجِرِّیُّ فَلَا یُؤْکَلُ وَ لَا السُّلَحْفَاةُ وَ لَا السَّرَطَانُ‏»؛[1] علی بن جعفر می‌گوید از امام کاظم(ع) درباره خوردن لاک‌پشت، خرچنگ و مارماهی سؤال کردم. حضرت فرمود: نه مارماهی، نه لاک‌پشت و نه خرچنگ قابل خوردن نیستند.
روایت دوم از امام صادق(ع) نقل شده است: «لَا یُؤْکَلُ مِنْ دَوَابِّ الْبَحْرِ إِلَّا مَا کَانَ لَهُ قِشْرٌ وَ کَرِهَ‏ السُّلَحْفَاةَ وَ السَّرَطَانَ وَ الْجِرِّیَ وَ مَا کَانَ فِی الْأَصْدَافِ وَ مَا جَانَسَ ذَلِکَ»؛[2] از جانوران دریایی فقط آنهایی که فلس دارند قابل خوردن هستند و خوردن لاک‌پشت، خرچنگ، مارماهی و چیزهایی که در صدف‌‌ها قرار دارند و موجوداتی مانند آنها سزاوار نیست.

[1]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏6، ص 221، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[2]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف، ج‏2، ص 125،‏ مؤسسة آل البیت :S (31):، قم، چاپ دوم، 1385ق.
 

یار آقا

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
افرادی که مرتکب اشتباهی می‌شوند آیا مجازند در مورد همان اشتباه به دیگران امر به معروف و نهی از منکر کنند؟!

متن کامل پرسش
حکم نصیحت کردن به دیگران در حالی‌که ما هنوز مرتکب اشتباهات هم می‌شویم چیست؟ مثلاً به دوستمان گفتیم که غیبت دیگران نکن در حالی‌که ما هم گهگاه غیبت می‌کنیم؟ آیا تا اصلاح نشویم نباید دیگران را نصیحت کنیم؟


پاسخ
اگر چه در شرایط امر به معروف و نهی از منکر، عمل کردن خود شخص -به معروف و دوری از منکر- ذکر نشده است؛ یعنی تعالیم دینی یکی از شرایط وجوب امر به معروف را پای‌بندی خود افراد به معروف و منکر ذکر نکرده‌اند. اما این مسئله از دو نگاه قابل بررسی است.
1. کسانی که خود به هیچ معروفی پای‌بند نیستند و از محرمات دوری نمی‌کنند، اما در برابر دیگران خودنمایی می‌کنند و در برابر کوچک‌ترین لغزش آنان عکس العمل نشان می‌دهند و آن‌را به رخ افراد می‌کشند، و به نوعی امر به معروف را دستاویز مقاصد خود برای تخریب دیگران قرار می‌دهند، قرآن کریم به چنین افرادی سخت هشدار داده و می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ* کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ»؛[1] اى کسانى که ایمان آورده‏‌اید! چرا سخنى مى‌‏گویید که عمل نمى‌‏کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است که سخنى بگویید که عمل نمى‌‏کنید».
قرآن کریم در جایی دیگر می‌فرماید: «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ وَ أَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ»؛[2] آیا مردم را به نیکى دعوت مى‏‌کنید، اما خودتان را فراموش مى‌‏نمایید، با این‌که شما کتاب (آسمانى) را مى‌‏خوانید! آیا نمى‌‏اندیشید؟!
این‌گونه افراد که وظایف و تکالیف خود را فراموش کرده، و در صدد به رخ کشیدن عیوب دیگرانند، خداوند آنها را مورد ملامت و سرزنش قرار داده و می‌گوید قبل از این‌که در صدد اصلاح دیگران باشید به بررسی عیوب خود بپردازید و به اصلاح خود مشغول شوید.‌
2. اما در بیشتر موارد این‌گونه نیست؛ یعنی فردی که امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، به ضعف‌های خود اعتراف دارد، اما از سر خیر خواهی به برادران و خواهران دینی خود تذکر می‌دهد. این‌جا است که امر به معروف و نهی از منکر، از روابط دوستانه‌ای است که میان مؤمنان برای ارتقای معنوی‌‌شان برقرار شده است.
قرآن کریم در این باره می‌فرماید: «وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ»؛[3] مردان مؤمن و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند. به نیکى فرمان مى‏دهند و از ناشایست باز مى‏دارند، و نماز مى‏گزارند و زکات مى‏دهند و از خدا و پیامبرش فرمانبردارى مى‏کنند. خدا اینان را رحمت خواهد کرد، خدا پیروزمند و حکیم است.
قرآن کریم در جایی دیگر، در مورد این افراد می‌فرماید: «...الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر»؛[4] کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌‏اند، و یکدیگر را به حق سفارش کرده و یکدیگر را به شکیبایى و استقامت توصیه نموده‏اند!
«تواصى» به معناى سفارش کردن این به آن و آن به این است. و «تواصى» به «حق» این است که یکدیگر را به حق سفارش کنند. سفارش کنند به این‌که از حق پیروى نموده و در راه حق استقامت و مداومت کنند.[5]
بزرگ به کوچک سفارش مى‌‏کند، و کوچک به نوبه خود بزرگ را در معرض سفارش خود قرار مى‌‏دهد؛ دانا نادان را توصیه مى‌‏کند، و نادان نیز به توصیه دانا مى‌‏پردازد. و این اصل دامنه انجام دادن فریضه امر به معروف و نهى از منکر را گسترش مى‌‏دهد، و به همین گونه امر واجب خواندن مردمان به سوى خدا و به همه رساندن رسالت‌هاى او، و هدایت کردن جاهلان و چیزهاى دیگرى از این قبیل را به صورتى گسترده‌‏تر به جریان مى‏‌اندازد.[6]
با توجه به آنچه بیان شد، بهتر است نصیحت کننده خود نیز به آنچه می‌‌گوید عمل کند، ولی اگر عمل نکرد و قصد خودنمایی و تخریب شخصیت دیگران را نداشت، نمی‌‌تواند با این توجیه، امر به معروف و نهی از منکر را ترک کند، بلکه هم باید خود را اصلاح کرده و هم به دیگران امر به معروف نموده و هم پذیرای امر به معروف آنان باشد، تا مصداق مؤمنانی قرار گیرد که سفارش به حق می‌کنند.



[1] . صف، 2 و 3.
[2]. بقره، 44.
[3]. توبه، 71.
[4]. عصر، 3.
[5]. طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‏20، ص 375، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.
[6]. ر. ک: مترجمان، تفسیر هدایت، ج ‏18، ص 314، بنیاد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، چاپ اول، 1377ش.
 
بالا