یه پلاک که بیرون زده از دل خاک روی اون اسمیه از یه جوون
یه پلاک از دل خاک
یه پوتین فقط مونده از یه جوون که خوابید روی مین
استخون یه کلاه با یه عکس وصیت نامه غرق خون
یه جوون که پدر شد و پر زد و دخترکش رو ندید
دختری که پدر رو ندید و آغوش پدر نچشید
یه پدر بیست و چند ساله و چند ماهه چشماشو دوخته به در
مادری منتظر واسه دیدن قامت و روی پسر
یه پلاک از دل خاک
عشق یعنی یه شهید با لبه ی تشنه سینه چاک
عشق یعنی یه جوون یه جوون بی نام و نشون
عشق یعنی یه نماز با وضو گرفتن توی خون
عشق یعنی انتظار تو دل یه مادر بی قرار
چشم تر مونده به راه واسه یه نشونه یه مزار
عشق یعنی یه پدر که شبا بیداره تا سحر
عشق یعنی یه خبر ، خبره یه مفقودالاثر
یه پلاک که بیرون زده از دل خاک روی اون اسمیه از یه جوون
یه پلاک از دل خاک