معلم ریاضیات: مبصر! برنامه هفتگی آماده شده؟
مبصر: بله! آقای مدیر آماده ش کردن.
معلم: خب ... حالا بلند بلند بخون ببینم!مبصر: آقا اجازه، شنبه: فارسی، تاریخ، دیکته، زنگ آخر هم ریاضیات.
معلم: نفهمیدم! چی؟ ریاضیات، زنگ آخر؟ یعنی چه؟
ریاضیات این قدر خاک بر سرش شده که باید بره زنگ آخر؟ ادامه بده ببینم ...
مبصر: یکشنبه: علوم، ورزش، ریاضیات، اجتماعی.
معلم: به حق چیزهای ندیده! از کی تا حالا علوم و ورزش مهم تر از ریاضی شدن؟
(رو به بچه ها). درست می گم یا نه؟
بچه ها: بعله!معلم: خب پس چرا هیچکدوم اعتراض نکردین؟ لال شده بودین؟ می رفتین و می گفتین نه!
حالا هم دیر نشده. شما برین بگین. منم با مدیر حرف می زنم ... یعنی چه؟ خب دوشنبه چی؟
مبصر: آقا اجازه، هنر، ریاضیات ...
معلم: هنر، ریاضیات؟ این طرف ریاضیات گل و بوته کاشتن؟! (رو به بچه ها):
زبون که داشتین؟ اعتراض می کردین خُب. هنر چیکار داره به ریاضی.؟ دیگه نمی خواد بخونی. اینکه نشد برنامه ... زنگ اول هنر، زنگ آخر ریاضی! رنگ اول فارسی، زنگ سوم ریاضی!
از کِی تا حالا این قدر ریاضی خورده توی سرش! تا بوده، ریاضی زنگ اول بوده! حالا دیگه ریاضی «اَخ» شد؟
مبصر: آقا اجازه گفتن برنامه رو نمی شه عوض کرد. ... آخه برنامه معلم ها به هم می خوره.
معلم: بی خود! هیچ طوری هم نمی شه ... همین که می گم زنگ اول ریاضی،
بعدش هنر و اونای دیگه... درست می گم یا نه؟بچه ها (با بی تفاوتی): بَع ... له!