آیا ممکن است آنچه راکه تجربه میکنیم واقعی باشد؟؟؟

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
خودتان ازاحساس خوداگاهی دارید.میدانیداگربخواهید خودراازتجربۀ فعلی تان بیرون بکشیدذهنتان به جنگ باشمابرمیخیزد.چشمان خودرابازکنیدواطراف رابنگریدفریادمیزنندکه کارتان تمام است،شمادوباره تنهاشده اید،ان کسی که دوستش داشتید،رفته است،رفته،ناراحت میشوید،احساس بدبختی میکنید،این افتضاح است.امااگرجرأت کنیدودائماًسوال زندگی سازراازخودبپرسید،بلاخره ذهنتان هم ازجنگ باشمادست برمداردوحداقل به همۀ قضایادوباره نگاه میکند،دوباره فکرمیکند.ارام وبدن قضاوت،سعی کنیداین سوال ساده،امادلسوزانه راپاسخ دهیدواین مرحله راببینید.احتمالاًهمزمان صدایی رادرون ذهنتان میشنویدکه برسرتان فریادمیزند."اهای؛دوباره فکرنکن!دوباره فکرنکن!"میدانیدچرا؟چون مداندکه اگرشمااین کارراانجام دهیدچه اتفاقی می افتد،حالاخیلی ارام،اصرارمیکندکه توداری دوباره فکرمیکنی،میخواهی قبل ازانکه تجربه ات راخاک کنی دوباره انرابراندازکنی.بلاخره ذهنتان همکاری میکند.درواقع میتوانیدبه ذهنتان اموزش دهیدکه باشما همکاری کند.دراین صورت بایدمثل یک مربی باشیدکه به سگ پیر،حقه وفریب یادمیدهد،بایدرئیس ذهن خودباشید.ایامیخواهیدکمی به انچه خواندیدفکرکنید،نفس بکشید.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
اصل هرچیز....اجازه دهیداین مسأله راکه"واقعیت"و"اگاهی"یکسان ومشابه نیستند،برایتان روشن کنم.ممکن است درموردجاذبۀ زمین همه چیز رابدانیم،اماوقتی نمیدانیم که اصولا چراجاذبه ایجادمیشود،انگارکه درواقع هیچ چیز نمیدانیم.شایدهمه چیزرادرموردبرق بدانیم وبتوانیم ازان استفاده کنیم،امااگراصلاندانیم الکتریسیته چیست وچه کاری انجام میدهددرواقع هیچ چیزنمیدانیم.ازنوراستفاده های زیادی میکنیم اماماهیت انرانمیدانیم،به همین شکل وقیاس همۀ وقایع درموردتغییررامیدانیم امااگرازچرایی ان مطلع نباشیم شایدقدرش راندانیم ودرمسیردرست بهرۀ لازم رانگیریم.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
هیچ چیزبرای بدترشدن نیست ماانرا توجیهی برای بدترشدن میکنیم...این حرف بزرگیست میدانم که پذیرش ان برایتان سخت است بگذاریدانرابراساس سازوکارفیزیکیش بررسی کنیم.ذهن وزندگی یک سازوکاراست.زندگی مثل تمام دستگاه هاباکمک انرژی کارمیکندوخودراتغذیه میکند.همچنین ستاره ها پرنورمیشوندبه قدری که تمامی نورانهاسیاهی هاراپرمیکند.سپس طوفان وزلزله زمین راویران میکنند،ماهی های بزرگ،ماهی های کوچک رامیخورندوسپس انسانها متولدمیشوند،زندگی میکنندومیمیرند،خاکستربه خاکستروذره به ذره.درحالیکه اثرات انها هیچگاه ازبین نمیرودامابه تدریج تغییرمیکند.انرژی هرگزازبین نمیرودبلکه انتقال میابدودرجریان این انتقال،نوروگرماوالکتریسیته وجاذبۀزمین تولیدمیشودهمه چیزدرطی چنین فرایندی که زندگی هم شامل ان است،ساخته میشود.انرژی براساس نیروی خودش کارمیکندانتقال انرژی،تولیدانرژی میکند.زندگی هم به شکل تازه خودرامیسازد،زندگی دردرون خودزندگی میسازد،به چنین وضعیتی که درحال وقوع است، تغییرمیگوییم.که بخواهیم درجهت بهترشدن است.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
درموردان حرف بزنیم...بازتغییر،تغییرچیزیست که زندگی درموردان حرف میزند.درجریان فرایندزیستن،زندگی خودراتغذیه میکندودریک چشم به هم زدن شکل ان صدها بار،شایدمیلیونها باردرچندلحظه تغییرمیکند.تغییربرای بدترشدن نیست.به این دلیل که زندگی اساساًمیتواندخودرادریک جهت،یعنی تکامل وتحول قراردهد،مسیری که زندگی راپرثمرنگاه داشته وباعث گسترش ورشدان میشود.پیشرفت وارتقاءخاصیت دنیاست.حتیربی عدالتیهابرای ارتقاءاست.ارتقاءوجوددستهاوحسهایی برای برگشت به انسانیت وفطرت./من کلمه خداراهماننددیگران به کارنمیبرم،ازاین کلمه برای ارائه یک تعریف ازوجودی عظیم که درهمه جای عالم قرارداردیابرای نمایش تمایلات وگرایشهاونیازهاوارزوهاوناکامیهاواحساسات شناخته شده ی انسانها،استفاده نمیکنم./من درموردذاتی ابدی حرف میزنم که کمال مطلق است.وقتی نام اورابرلب می اورم،منظورم خداییست که قادرمتعال است،خالقی که عین زندگی است.تعریف من چنین است راجع به بزرگترین مظهریک نظام صحبت میکنم که به تک تک اجزای نظام هستی نیرومیبخشد.درموردبزرگترین بدنۀنامتمایزوجودکه تمام اشکال حیات رابه وجودمی اورد،حرف میزنم.خدامنبع هستیست،این حکم همیشگی زندگیست.
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ازروی ظاهرقضاوت نکنید...ذات زندگی عملی،سازگاروپایداراست.اینها اصول اساسی زندگی اندونمیتوان این اصول رازیرپا گذاردیابه طریقی غیرمفیدارائه کرد،نمیشودزندگی ازحرکت بازایستد.اگرمردم بتوانند،همه هستی وحیات راجلوه ای از خداببینند،فهم این مطالب بسیاراسانتراست.ناگهان همه چیز واضح وروشن میشود.خداذاتاًقابل سازگاری،ثابت،ومشخص است.اینها اصول اساسی خداست ونمیشودبه این اصول حمله کردیاعملاًازان دورشد،نمیشودخداراازحرکت نهی کرد.اصطلاح غایی درالهیات یعنی خودرادرخدادیدن،که همیشه زیباست.دوباره متذکرمیشوم که گمان نمیکنم عدۀ زیادی ازمردم چنین ایده ای داشته باشند.اگرچنین بودان وقت ازروش صحیحی تبعیت میکردندونمیترسیدند.بزرگی گفت:چیزی وجودنداردکه ازان بترسیم مگرخود"ترس"./
 

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
سوالی پیرامون تعادل....برقرای توازن به عنوان بخشی ازفرایندی که هرشخصی به طورکاملاًفردی تجربه میکندازضروریات است.واین همان چیزیست که مادرگفتگوهایمان پیرامون ان صحبت میکنیم.میخواهم این واقعیت رابپذیریدکه زندگی دقیقاًانچه که فکرمیکنیدبایدباشد،نیست،وبرای روی دادن حوادث به گونه ای که اتفاق می افتددلیلی وجودداردوشما معلول این دلیل نیستید،بلکه بیشترعلت ان هستید.اگرفهم درستی ازهویت خودنداشته باشید،پذیرش این امربرایتان مشکل میشود.اینکه چه کسی هستیدوچرابه این شکل مادی بررو کرۀ خاکی زندگی میکنیدواساساًزندگی برای چه هست اینهاهمه سوالات مهمی درباب هویت هستند.اگرپاسخ این سوال راندانید،زندگی معنای خودراازدست میدهد.امافهم ان باعث میشودهمه چیزمعنادارشود.دیگرنه احساس دردداریدنه ناکامی،همان احساسی که تاکنون درزندگی داشته اید.دران صورت تغییرات ازدرودیوارمیریزندوبرای همه اتفاق می افتدونمیتوانندذهن شمارامغشوش ویاناراحت وعصبانی کنند.
 
بالا