ترس تصویردوس داشتن است!!!

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
اگرخودرادوست نداشتید،ازاینکه حادثه ای برایتان اتفاق بیوفتدنمیترسیدید.اصلا ازچیزی نمیترسیدیدچون برایتان مهم نبودچه اتفاقی برایتان می افتد،حتی به زنده ماندن هم اهمیت نمیدادید.درواقع"غریزۀ بقاء"راهی طبیعی برای بیان عشق است.اگردیگری رادوست نمیداشتیدازاینکه حادثه ای برایش رخ دهدنمیترسیدیدواین موضوع اصلا برایتان اهمیت نمی افت.به همین سادگی درمیابیم که ترس وعشق دوپدیدۀ مشابه هستندکه به شکل متفاوت بیان میشوند.به همین ترتیب هرنوع احساس دیگرهمان عشق است که به شکل دیگری ابرازمیشود.حقیقت واقعی عشق است.وقتی کمی بیشتردرموردحقیقت واقعی صحبت کنیم کل این مفهوم برایتان روشنترمیشود.چراکه به چشم خودمیبینیدکه درمقابل مواجه شدن باتغییرات باارامش بیشتری برخوردمیکنیدومقدارزیادی به تواناییتان دراین زمینه اضافه میشود.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
دونوع حقیقت...حقیقت تصوری،فکرراتولیدمیکند،وفکراحساس راواحساس تجربه رامیسازد،تجربه ای که به نظرواقعیت میرسدونتیجۀ ان واقعیت تحریف شده است واین فرایندمارابه جایی میبردکه ممکن است شمادرحال حاضرانجاباشید.دگرگونی بزرگی درشما دیده میشود،وچیزی نیست که خودتان انتخاب کرده باشیدیاازفضاامده باشد.شماعصبانی-ناراحت یاناکام-ناامیدیامتعجب هستیدهمۀ این احساسات به دلیل این است که ترسیده ایدبه دلیل دوست داشتنی که نسبت به خوددارید،امااین دوست داشتن بایدمطابق باخواسته های خداهمراه باشد.ازگذشته ای که تجربه کرده اید برای اینده ای که نمیشناسیدمیترسید.سایددیگربااین موقعیت روبرونشویدولی مشابه انراخواهیددید.هنوزهیچ ارتباطی بین وقایع بیرونی وتجربیات درونی شماوجودنداردبه جزاینکه هردوی انهادرذهن شماهستند.ظرفیت شمابرای شادبودن به یک شخص یاشغل ومحل کارارتباط ندارد.ازانجایی که فقط فکرمیکنیدهمینها مهم است.باهیچ چیز دیگرظرفیت شادمانیتان تغییرمیکند.حقیقت اشکاروتصوری قابل شناسایی نیستید.هرگزحوادث معنی ندارد.حوادث ،حوادث هستندومعانی، افکار.هیچ چیز به خودی خودمعنی ندارد./فرایند معنا دهی ،یک فراینددرونی است.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
ماقبلاًدشمنمان راملاقات کردیم،خودمانیم!!!من، قسمتی ازذهن ضمیراست که شماراازهمه چیزمتفاوت ومتمایزمیکند.ودرواقع قسمت حیاتی ومهم تکنولوژی فکراست.بخشی که نه تنهافکرراقانع میکندبلکه متفکر،راهم راضی میکند.بنابراین یکی ازبزرگترین نعمتهایی که داریدمنه شماست،چون اجازه میدهدکه خودراانطورکه هستید،دریابید.حقیقت واقعی این است که شماشخصی یاچیزی هستیدامامنه شمابایدبتواندخودراجداگانه تجربه کندونمیتواندچیزهای فیزیکی رابه طورمجزاتجربه کندواین یعنی من ابزاریست که فردیت رامیسازد.من میداندکه شماازان بخش ازخوداگاهیه تان که تنهامستقیماًدرذهنتان جای میگیردبزرگترهستید.دراین مرحله من،نعمت بزرگیست،ابزاری فوق العاده وشگفت انگیز.وقتی منه شخصیتتان به هم میریزدناگهان ترجیح میدهدکه برشمامسلط باشد.وقتی منه شخصیتتان درهم ریخت وگیج شد،نه تنهاباعث جداشدن وتفکیک شماازهرچیزدیگری میشودبلکه به جداکردن شماازخودتان هم ادامه میدهد.وهمین باعث میشودکه فکرکنیدشما ،من ،هستید،نه انکه من،بخشی ازشماباشد.بعدازان منه شماراهش راگم میکنددرحالی که قراربودباعث افزایش اگاهی شماازخودشود.وقتی من،تلاش میکندتاشماراپیداکندنشانۀ ان است که ازذهنتان خارج شده اید.شمانیازداریدازذهنتان خارج شویدتابتوانیدبااستفاده ازاین ابزارکارایی روان رادریابید.افرادمختلف میتوانندازیک حادثه، تجارب گوناگونی داشته باشندوتنهاوقتی تجارب همه مشابه هم هستندکه انهافرصت تفکرنداشته باشند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh

رهایی

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
این ایده نظرجالبیست...گفتم وقتی مردم فرصت تفکرنداشته باشند،تجاربشان مشابه میشود.وبیشتربه سمت تعامل میروندنه پاسخ درست.مثل زمانیکه میترسند.بنابراین وقتی افرادارامش دارند،تأمل وتفکرمیکننددراین زمان تقریباًبروزترس شدید،غیرممکن است.وقتی درحال نگارش کتاب حاضربودم هواپیمایی درحال ترک نیویورک بودکه ناگهان پرنده ای باموتورهواپیمابرخوردکردوبه سرعت موتورهاراازکارانداخت.وخلبان مجبورشدروی رودخانه فروداید.مردم همه کنترل خودراحفظ کردند.چندهفته بعدازحادثه کاپیتان اعلام کرد"ماهیچ وقت ناامیدنشدیم وازموقعیت کناره گیری نکردیم،وهمین باعث فرودصحیح ماشد.فرقی نمیکنه که اوضاع چقدروخیم باشه یااینکه برای کنارامدن باشرایط چقدرفرصت داریم،یک هشدار،یک سرکوب بدون تصحیح میتواندباقی بماند.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها]: gole yakh
بالا