عبادت و نیایش از دیدگاه نهج البلاغه

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
139941205422161341209216321802012722255.jpg

عبادت و پرستش خداوند یكتا و ترك پرستش هر موجود دیگر، یكى از اصول تعلیمات پیامبران الهى است. تعلیمات هیچ پیامبرى از عبادت خالى نبوده است.

چنان كه مى‏دانیم در دیانت مقدسه اسلام نیز عبادت سرلوحه همه تعلیمات است. چیزى كه هست در اسلام عبادت به صورت یك سلسله تعلیمات جدا از زندگى كه صرفاً به دنیاى دیگر تعلق داشته باشد وجود ندارد، عبادات اسلامى با فلسفه‏هاى زندگى توأم است و در متن زندگى واقع است.

گذشته از این كه برخى عبادات اسلامى به صورت مشترك و همكارى دسته جمعى صورت مى‏گیرد، اسلام به عبادت‌هاى فردى نیز آنچنان شكل داده است كه متضمن انجام پاره‏اى از وظایف زندگى است.

از نظر اسلام هر كار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاك خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، كار و كسب كردن، فعالیت اجتماعى كردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است. در عین حال، اسلام نیز پاره‏اى تعلیمات دارد كه فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه، و این خود فلسفه‏اى خاص دارد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
مثلاً نماز كه مظهر كامل اظهار عبودیت است، چنان در اسلام شكل خاص یافته است كه حتى فردى كه مى‏خواهد در گوشه خلوت به تنهایى، نماز بخواند خود به خود به انجام پاره‏اى از وظایف اخلاقى و اجتماعى از قبیل نظافت، احترام به حقوق دیگران، وقت‏شناسى، جهت‏شناسى، ضبط احساسات، اعلام صلح و سلم با بندگان شایسته خدا و غیره مقید مى‏گردد.

از نظر اسلام هر كار خیر و مفیدى اگر با انگیزه پاك خدایى توام باشد عبادت است. لهذا درس خواندن، كار و كسب كردن، فعالیت اجتماعى كردن اگر لله و فى الله باشد عبادت است.

در عین حال، اسلام نیز پاره‏اى تعلیمات دارد كه فقط براى انجام مراسم عبادت وضع شده است از قبیل نماز و روزه، و این خود فلسفه‏اى خاص دارد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
درجات عبادت‌ها
تلقى افراد از عبادت یكسان نیست، متفاوت است. از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله كار و مزد است، كار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور كه یك كارگر، روزانه نیروى كار خود را براى یك كار فرما مصرف مى‏كند و مزد مى‏گیرد، عابد نیز براى خدا زحمت مى‏كشد و خم و راست مى‏شود و طبعاً مزدى طلب مى‏كند كه البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.

و همان طور كه فایده كار براى كارگر در مزدى كه از كار فرما مى‏گیرد خلاصه مى‏شود و اگر مزدى در كار نباشد نیرویش به هدر رفته است، فایده عبادت عابد نیز از نظر این گروه همان مزد و اجرى است كه در جهان دیگر به او به صورت یك سلسله كالاهاى مادى پرداخت مى‏شود.

و اما این كه هر كارفرما كه مزدى مى‏دهد به خاطر بهره‏اى است كه از كار كارگر مى‏برد و كارفرماى ملك و ملكوت چه بهره‏اى مى‏تواند از كار بنده ضعیف ناتوان خود ببرد، و هم این‌ كه فرضاً اجر و مزد از جانب آن كارفرماى بزرگ به صورت تفضل و بخشش انجام گیرد پس چرا این تفضل بدون صرف مقدارى انرژى كار به او داده نمى‏شود، مسأله‏اى است كه براى این چنین عابدهایى هرگز مطرح نیست.

از نظر اینگونه افراد، تار و پود عبادت همین اعمال بدنى و حركات محسوس ظاهرى است كه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن صورت مى‏گیرد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
از نظر برخى افراد عبادت نوعى معامله و معاوضه و مبادله كار و مزد است، كار فروشى و مزد بگیرى است. همان طور كه یك كارگر، روزانه نیروى كار خود را براى یك كار فرما مصرف مى‏كند و مزد مى‏گیرد، عابد نیز براى خدا زحمت مى‏كشد و خم و راست مى‏شود و طبعاً مزدى طلب مى‏كند كه البته آن مزد در جهان دیگر به او داده خواهد شد.
این یك نوع تلقى است از عبادت كه البته عامیانه و جاهلانه است، و به تعبیر بوعلى در نمط نهم اشارات دانشناسانه است و تنها از مردم عامى و قاصر پذیرفته است.

تلقى دیگر از عبادت تلقى عارفانه است. بر حسب این تلقى، مساله كارگر و كارفرما و مزد به شكلى كه میان كارگر و كارفرما متداول است مطرح نیست و نمى‏تواند مطرح باشد. بر حسب این تلقى، عبادت، نردبان قرب است، معراج انسان است، تعالى روان است، پرواز روح است ‏به سوى كانون نامرئى هستى، پرورش استعدادهاى روحى و ورزش نیروهاى ملكوتى انسانى است، پیروزى روح بر بدن است، عالی‌ترین عكس العمل سپاسگزارانه انسان است از پدید آورنده خلقت، اظهار شیفتگى و عشق انسان است ‏به كامل مطلق و جمیل على الاطلاق، و بالاخره سلوك و سیر الى الله است.

بر حسب این تلقى، عبادت پیكرى دارد و روحى، ظاهرى دارد و معنى‏اى. آنچه به وسیله زبان و سایر اعضاى بدن انجام مى‏شود پیكره و قالب و ظاهر عبادت است، روح و معنى عبادت چیز دیگری است. روح عبادت، وابستگى كامل دارد به مفهومى كه عابد از عبادت دارد و به نوع تلقى او از عبادت و به انگیزه‏اى كه او را به عبادت برانگیخته است و به بهره و حظى كه از عبادت عملاً مى‏برد و این كه عبادت تا چه اندازه سلوك الى الله و گام برداشتن در بساط قرب باشد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
تلقى نهج البلاغه از عبادت
تلقى نهج البلاغه از عبادت چگونه است؟ تلقى نهج البلاغه از عبادت تلقى عارفانه است. بلكه سرچشمه و الهام‌بخش تلقی‌هاى عارفانه از عبادت‌ها در جهان اسلام، پس از قرآن مجید و سنت رسول اكرم كلمات على و عبادت‌هاى عارفانه على است.

170232482452489212692172105931122578136187.jpg

چنانكه مى‏دانیم یكى از وجهه‏هاى عالى و دور پرواز ادبیات اسلامى(چه در عربى و چه در فارسى) وجهه روابط عابدانه و عاشقانه انسان است ‏با ذات احدیت. اندیشه‏هاى نازك و ظریفى به عنوان خطابه، دعا، تمثیل، كنایه، به صورت نثر یا نظم در این زمینه به وجود آمده است كه به راستى تحسین آمیز و اعجاب انگیز است.

با مقایسه با اندیشه‏هاى ماقبل اسلام در قلمرو كشورهاى اسلامى مى‏توان فهمید كه اسلام چه جهش عظیمى در اندیشه‏ها، در جهت عمق و وسعت و لطف و رقت ‏به وجود آورده است. اسلام از مردمى كه بت یا انسان و یا آتش را مى‏پرستیدند و بر اثر كوتاهى اندیشه‏ها مجسمه‏هاى ساخته دست‏ خود را معبود خود قرار مى‏دادند و یا خداى لایزال را در حد پدر یك انسان تنزل مى‏دادند و احیانا پدر و پسر را یكى مى‏دانستند و یا رسما اهورا مزدا را مجسم مى‏دانستند و مجسمه‏اش را همه جا نصب مى‏كردند، مردمى ساخت كه مجردترین معانى و رقیق‌ترین اندیشه‏ها و لطیف‌ترین افكار و عالی‌ترین تصورات را در مغز خود جاى دادند.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
همانا گروهى خداى را به انگیزه پاداش مى‏پرستند، این عبادت تجارت‌پیشگان است، و گروهى او را از ترس مى‏پرستند، این عبادت، عبادت برده‌صفتان است، و گروهى او را براى آن كه او را سپاسگزارى كرده باشند مى‏پرستند، این عبادت آزادگان است.
چطور شد كه یك مرتبه اندیشه‏ها عوض شد، منطق‌ها تغییر كرد، افكار اوج گرفت، احساسات رقت ‏یافت و متعالى شد و ارزش‌ها دگرگون گشت؟

سبعه معلقه و نهج البلاغه دو نسل متوالى هستند. هر دو نسل، نمونه فصاحت و بلاغت‏اند اما از نظر محتوا تفاوت از زمین تا آسمان است. در آن یكى هر چه هست وصف اسب است و نیزه و شتر و شبیخون و چشم و ابرو و معاشقه و مدح و هجو افراد، و در این یكى عالی‌ترین مفاهیم انسانى.

اكنون براى این كه نوع تلقى نهج البلاغه از عبادت روشن شود، به ذكر نمونه‏هایى از كلمات على(علیه‌السلام) مى‏پردازیم و سخن خود را با جمله‏اى آغاز مى‏كنیم كه درباره تفاوت تلقی‌هاى مردم از عبادت گفته شده است.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
عبادت آزادگان
«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبید، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الاحرار(1) ؛ همانا گروهى خداى را به انگیزه پاداش مى‏پرستند، این عبادت تجارت‌پیشگان است، و گروهى او را از ترس مى‏پرستند، این عبادت، عبادت برده‌صفتان است، و گروهى او را براى آن كه او را سپاسگزارى كرده باشند مى‏پرستند، این عبادت آزادگان است.»

«لو لم یتوعد الله على معصیته لكان یجب ان لا یعصى شكرا لنعمه(2) ؛ فرضا خداوند كیفرى براى نافرمانى معین نكرده بود، سپاسگزارى ایجاب مى‏كرد كه فرمانش تمرد نشود.»

از كلمات آن حضرت است:

«الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك(3) ؛ من تو را به خاطر بیم از كیفرت و یا به خاطر طمع در بهشت پرستش نكرده‏ام، من تو را بدان جهت پرستش كردم كه شایسته پرستش یافتم.»

ذكر خدا و یاد خدا كه هدف عبادت است،دل را جلا مى‏دهد و صفا مى‏بخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مى‏دهد.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
یاد حق
ریشه همه آثار معنوى اخلاقى و اجتماعى كه در عبادت است در یك چیز است: یاد حق و غیر او را از یاد بردن. قرآن كریم در یك جا به اثر تربیتى و جنبه تقویتى روحى عبادت اشاره مى‏كند و مى‏گوید: «نماز، از كار بد و زشت ‏باز مى‏دارد» و در جاى دیگر مى‏گوید: «نماز را براى این كه به یاد من باشى به پا دار»، اشاره به این كه انسان كه نماز مى‏خواند و در یاد خداست همواره در یاد دارد كه ذات دانا و بینایى مراقب اوست، و فراموش نمى‏كند كه خودش بنده است.

ذكر خدا و یاد خدا كه هدف عبادت است،دل را جلا مى‏دهد و صفا مى‏بخشد و آن را آماده تجلیات الهى قرار مى‏دهد. على در باره یاد حق كه روح عبادت است چنین مى‏فرماید:

«ان الله سبحانه و تعالى جعل الذكر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح لله - عزت الاؤه - فى البرهة بعد البرهة و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم (4)؛ خداوند یاد خود را صیقل دل‌ها قرار داده است. دل‌ها بدین وسیله از پس كرى، شنوا و از پس نابینایى، بینا و از پس سركشى و عناد رام مى‏گردند.»

همواره چنین بوده و هست كه خداوند متعال در هر برهه‏اى از زمان و در زمان‌هایى كه پیامبرى در میان مردم نبوده است، بندگانى داشته و دارد كه در سر ضمیر آنها با آنها راز مى‏گوید و از راه عقل‌هایشان با آنان تكلم مى‏كند.

در این كلمات خاصیت عجیب و تاثیر شگرف یاد حق در دل‌ها بیان شده است تا جایى كه دل قابل الهام‌گیرى و مكالمه با خدا مى‏گردد.

24120212111718011617120916913418716311813315.jpg
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
حالات و مقامات
در همین خطبه حالات و مقامات و كرامت‌هایى كه براى اهل معنى در پرتو عبادت رخ مى‏دهد توضیح داده شده است. از آن جمله مى‏فرماید:

فرشتگان آنان را در میان گرفته‏اند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهاى ملكوت بر روى آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بى پایان الهى برایشان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه به وسیله بندگى به دست آورده‏اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است. آنگاه كه خداوند را مى‏خوانند، بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده‏هاى تاریك گناه را احساس مى‏كنند.
قد حفت ‏بهم الملائكة و تنزلت علیهم السكینة و فتحت لهم ابواب السماء و اعدت لهم مقاعد الكرامات فى مقام اطلع الله علیهم فیه فرضى سعیهم و حمد مقامهم یتنسمون بدعائه روح التجاوز ... ؛ فرشتگان آنان را در میان گرفته‏اند، آرامش بر ایشان فرود آمده است، درهاى ملكوت بر روى آنان گشوده شده است، جایگاه الطاف بى پایان الهى برایشان آماده گشته است، خداوند متعال مقام و درجه آنان را كه به وسیله بندگى به دست آورده‏اند دیده و عملشان را پسندیده و مقامشان را ستوده است. آنگاه كه خداوند را مى‏خوانند، بوى مغفرت و گذشت الهى را استشمام و پس رفتن پرده‏هاى تاریك گناه را احساس مى‏كنند.
 

nazanin

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
شب مردان خدا
از دیدگاه نهج البلاغه دنیاى عبادت، دنیاى دیگرى است. دنیاى عبادت آكنده از لذت است، لذتى كه با لذت دنیاى سه بُعدى مادى قابل مقایسه نیست. دنیاى عبادت پر از جوشش و جنبش و سیر و سفر است، اما سیر و سفرى كه ‏«به مصر و عراق و شام‏» و یا هر شهر دیگر زمینى منتهى نمى‏شود، به شهرى منتهى مى‏شود «كو را نام نیست‏». دنیاى عبادت شب و روز ندارد، زیرا همه روشنایى است، تیرگى و اندوه و كدورت ندارد، یكسره صفا و خلوص است. از نظر نهج البلاغه چه خوشبخت و سعادتمند است كسى كه به این دنیا پا گذارد و نسیم جانبخش این دنیا او را نوازش دهد. آن كس كه به این دنیا گام نهد، دیگر اهمیت نمى‏دهد كه در دنیاى ماده و جسم بر دیبا سر نهد یا بر خشت.

طوبى لنفس ادت الى ربها فرضها و عركت‏ بجنبها بوسها و هجرت فى اللیل غمضها حتى اذا غلب الكرى علیها افترشت ارضها و توسدت كفها فى معشر اسهر عیونهم خوف معادهم و تجافت عن مضاجعهم جنوبهم و همهمت ‏بذكر ربهم شفاههم و تقشعت ‏بطول استغفارهم ذنوبهم. اولئك حزب الله، الا ان حزب الله هم المفلحون. (5)

چه خوشبخت و سعادتمند است آن كه فرایض پروردگار خویش را انجام مى‏دهد (الله، یار و حمد و قول هو الله كار اوست)،رنج‌ها و ناراحتی‌ها را (مانند سنگ آسیا دانه را) در زیر پهلوى خود خرد مى‏كند، شب هنگام از خواب دورى مى‏گزیند و شب زنده‏دارى مى‏نماید، آنگاه كه سپاه خواب حمله مى‏آورد زمین را فرش و دست ‏خود را بالش قرار مى‏دهد، در گروهى است كه نگرانى روز بازگشت ‏خواب از چشمانشان ربوده، پهلوهاشان از خوابگاه‌هاشان جا خالى مى‏كنند، لب‌هاشان به ذكر پروردگارشان آهسته حركت مى‏كنند، ابر مظلم گناههایشان بر اثر استغفارهاى مداومشان پس مى‏رود. آنانند حزب خدا، همانا آنانند رستگاران!

شب مردان خدا روز جهان افروز است روشنان را به حقیقت‏، شب ظلمانى نیست
 
بالا