خدای مهربان

گمنام

ناظر کل
پرسنل مدیریت
"ناظر کل"

اگر تنهاتر از آن تک درختی
که رسته در کویر خشک و بی آب
اگر از وحشت تنهایی و درد
نمی آید به چشم خسته ات خواب
اگر در این جهان پر هیاهو
تورا حتی به سر یک سایبان نیست
به هر خاری نبند امید زیرا
پناهی جز خدای مهربان نیست


مصطفی رحماندوست
 

*Man*

کاربر فعال
"بازنشسته"
پاسخ : خدای مهربان

خدایا آرامشی بده به دلهای لرزان
... لرزان از ظلم ظالم
لرزان از لرزش زمین
لرزان از لغزش و گناه
لرزان از شوق دیدار ...
ای آرامش بخش دل های بی قرار ...

5pw1a7a1idxfomkb4i.jpg

 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : خدای مهربان

در برابر خدا

از تنگنای محبس تاریکی

از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا

یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را

دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن

تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را

آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم

از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را

عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو

یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفاکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را

آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را

راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد

از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیــــاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
 

آسمان

کاربر فعال
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : خدای مهربان

خداوندا....

خداوندا مسافت بین من با تو

به قدر کهکشانها اما تو با من
یک کمی نزدیکتر از رگ گردن
خدایا من چه خوشبختم که تو نزدیک نزدیکی
شنیدم بین عرش و بنده ات تنها به قدر" آه "ما راه است
خودت گفتی جواب" آه" را البته خواهی داد
زمین اینک پر از" آه" است
خداوندا
دلم را آسمانت
گریه ابرت
نسیم ات قطره ی شبنم
نگاه ماه زیبایت
که نه ؛
آری خداوندا چه میگویم
دلم را عشق گرم تو و امیدی که آغوشت به روی بنده ات باز است
با خود برد .....
 

زینب

کاربر حرفه ای
"بازنشسته"
پاسخ : خدای مهربان

خداوندا نمی دانم
در این دنیای وانفسا
کدامین تکیه گه را تکیه گاه خویشتن سازم
نمیدانم
نمی دانم خداوندا.
در این وادی که عالم سر خوش است و دلخوش است و جای خوش دارد.
کدامین حالت و حال و دل عالم نصیب خویشتن سازم
نمی دانم خداوندا
به جان لاله های پاک و والایت نمی دانم
دگر سیرم خداوندا.
دگر گیجم خداوندا
خداوندا تو راهم ده.
پناهم ده .
امیدم خداوندا .
که دیگر نا امیدم من و میدانم که نومیدی ز درگاهت گناهی بس ستمبار است و لیکن من نمیدانم
دگر پایان پایانم.
همیشه بغض پنهانی گلویم را حسابی در نظر دارد و می دانم که آخر بغض پنهانم مرا بی جان و تن سازد.
چرا پنهان کنم در دل؟
چرا با کس نمی گویم؟
چرا با من نمی گویند یاران رمز رهگشایی را؟
همه یاران به فکر خویش و در خویشند. گهی پشت و گهی پیشند
ولی در انزوای این دل تنها . چرا یاری ندارم من . که دردم را فرو ریزد
دگر هنگامه ی ترکیدن این درد پنهان است
خداوندا نمی دانم
نمی دانم
و نتوانم به کــس گویم
فقط می سوزم و می سازم و با درد پنهانی بسی من خون دل دارم. دلی بی آب و گل دارم
به پو چی ها رسیدم من
به بی دردی رسیدم من
به این دوران نامردی رسیدم من
نمیدانم
نمی گویم
نمی جویم نمی پرسم
نمی گویند
نمی جوند
جوابی را نمی دانم
سوالی را نمی پرسند و از غمها نمی گویند
چرا من غرق در هیچم؟
چرا بیگانه از خویشم؟
خداوندا رهایی ده
کللام آشنایی ده
خدایا آشنایم ده
خداوندا پناهم ده
امیدم ده
خدایا یا بترکان این غم دل را
و یا در هم شکن این سد راهم را
که دیگر خسته از خویشم
که دیگر بی پس و پیشم
فقط از ترس تنهایی
هر از گاهی چو درویشم
و صوتی زیر لب دارم
وبا خود می کنم نجوای پنهانی
که شاید گیرم آرامش
ولی آن هم علاجی نیست
و درمانم فقط درمان بی دردیست
و آن هم دست پاک ذات پاکت را نیازی جاودانش هست
 
بالا