«رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

  • نویسنده موضوع 818
  • تاریخ شروع

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

مناظره پيرامون زهد

روزى سفيان ثورى امام را ديدار كرد و مشاهده نمود كه آن حضرت لباسى بر تن دارد سفيد، همچون سفيده تخم مرغ .

گفت: اين لباس ، برازنده شما نيست !
- امام فرمودند: گوش كن ! چيزى برايت مى گويم كه اگر بر حق و سنت بميرى نه بر بدعت و گمراهى ، براى دنيا و آخرتت مفيد و سودمند خواهد بود . اين را بدان كه رسول الله (ص ) در عصرى زندگى مى كرد كه فقر و ندارى بر آن حاكم بود. اما پس از آنكه دوران فقر و تنگدستى جامعه پايان يافت و فراوانى و وفور نعمت پيش آمد، شايسته ترين اشخاص براى اين نعمتها ، نيكوكارانند نه بدكاران ، مؤمنانند نه منافقان ، مسلمانانند نه كافران . پس تو چه مى گوئى اى سفيان ؟! به خدا سوگند با اينكه مى بينى اينگونه لباسى نفيس و سفيد پوشيده ام ؛ مع ذلك از آن روزى كه به حد]؛< تكليف رسيده ام ، صبح و شامى فرا نرسيده است كه در ميان اموال و دارائى من حق خدائى بوده باشد و من آن را به جاى خود پرداخت نكرده باشم (1).
- روزى ديگر عده اى از مردمان صوفى مسلك و متظاهر به زهد كه داعيه اى هم داشتند و مردم را به مرام و مسلك خود مى خواندند و مى خواستند همه مثل آنها ظاهرى ژوليده ، كثيف و پريشان داشته باشند، نزد امام صادق (ع ) آمدند و گفتند : دوست ما نتوانست با شما حرف بزند و دلايل آماده نبود و نتوانست مطرح سازد. (2)
اكنون دلايل خود را مطرح كنيد.
- دلايل ما از خود قرآن است .
بسيار خوب ، بيان كنيد كه آيه هاى قرآن شايسته ترين چيزى است كه ما بايد آن را پيروى كنيم و برنامه عمل خود قرار دهيم .
- خداوند تبارك و تعالى درباره قومى از ياران پيامبر چنين مى گويد:
(3)<و يوثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة و من يوق شحّ نفسَه فاولئك هم المفلحون > (آنان بر نفس خود ايثار مى كنند و هر چند كه خود فقير و نادارند (ديگران را مقدم مى دارند) . و كسانى كه جلوى طمع و حرص نفس خويش را مى گيرند، اينان رستگارند).
و در جاى ديگر فرمود:
<و يطعمون الطعام على حبّه مسكينا و يتيماً و اسيراً ...> (4)
آنان طعام و خوراكى را با اينكه به آن علاقمند هستند و نياز دارند ، به فقير، يتيم و اسير مى بخشند.
همين دو آيه به عنوان دليل مسلك ما كافى است .
يكى ديگر از آنان كه در گوشه اى نشسته بود، معترضانه به امام گفت : ما مى بينيم شما به خوددارى از طعامهاى پاكيزه دعوت مى كنيد، مع ذلك به مردم دستور مى دهيد از دارائيشان بيرون روند، تا خود شما از آنها لذت ببريد و بهره مند گرديد(5) .
- اين حرفهاى بى فايده را كنار بگذاريد و به من بگوئيد ببينم شناخت شما نسبت به قرآن چگونه است ؟ آيا ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه آن را كه تمام گمراهيها و تباهيها در ميان امت مسلمان از همين نقطه آغاز مى شود، مى دانيد؟
قسمتى را آرى و نه همه را.
- گرفتارى شما از همين جا شروع مى شود( كه ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن را نمى فهميد) و احاديث رسول خدا هم همينطور هستند.
اينكه گفتيد خداوند برخى ياران پيامبر را ستوده و از عملكرد نيكويشان ما را خبر داده است ، كار آنان وقتى بوده كه نهى و منعى از آن نبوده وپاداشى هم از اين نوع ايثار (6) مى بردند.
بعد خداوند (جلّ و عزّ) فرمانى برخلاف فرمان اول صادر كرد. پس اين فرمان ، آن اولى را از بين برد و اين فرمان دوم لطف و رحمتى بود از سوى خداوند در حق مؤمنان تا خود و خانواده و عيالشان به ضرر و زحمت نيفتند و در خانواده ها به بچه هاى كوچك ، پيرمردان و پيرزنان ستم نشود كه آنان حوصله و تحمل گرسنگى را ندارند(و از طريق زهدنان آورشان صدمه و آسيب نبينند).
اگر من كه فقط يك قرص نان دارم ، ايثار كرده و آن را به ديگرى بدهم پس فرزندان من چه بخورند؟ آيا آنها از بين بروند و هلاك شوند؟ لذا رسول خدا فرمود:پنج عدد خرما، گرده نان ، دينار و يا درهمى كه انسان دارد و مى خواهد خرج كند بهترين مورد، خرج و انفاق بر پدر و مادر است ؛ بعد اهل و عيال خود آدمى و در مرحله سوم براى خويشاوندان فقير و نزديك و بعد براى همسايگان نادار و محتاج و در پنجمين مرحله كه پائين ترين درجه و كم ثواب ترين همه است ، خرج در راه خدا (بطور كلى ) مى باشد.
روزى پيامبر درباره يكى از انصار كه به هنگام مرگ ، همه دارائى اش را كه منحصر به پنج يا شش برده بوده آزاد كرده و كودكان خردسال هم از خود باقى گذاشته بود، فرمود: اگر مرا از اين جريان آگاه مى ساختيد نمى گذاشتم او را در كنار مسلمانان دفن كنيد كه او با اين كارش بچه هاى گدا وسائل به كف از خود باقى گذاشته و رفته است .
- پدرم حديث كرد كه رسول خدا مى فرمود: در خرج و انفاق ، اول بايد از اهل و عيال شروع كنى ؛ سپس هر كسى نزديكتر باشد، اولويت با اوست و اين سخن قرآن است و مطلبى است كه برخلاف پندار شما از سوى خداوند عزيز و حكيم مقرر گشته است :
(7)<والّذين اذا انفقوا لم يُسرِفوا و لمَ يْقتروا و كان بين ذلك قواماً> (آنان كه به هنگام انفاق اسراف نمى كنند و سخت هم نمى گير ند، بلكه روشى ميانه دارند.) خداوند عمل كسانى را كه اصلاً چيزى براى خود باقى نمى گذارند و همه چيز را به ديگران مى بخشند و باصطلاح شما ايثار مى كنند، اسراف ناميده و در بيش از يك جا فرموده : <ان الله لا يحب المسرفين > (8) خداى تعالى مؤمنان را از اسراف و زياده روى در خرج و انفاق نهى نمود، چنانكه از سختگيرى و امساك نيز منع فرمود، اما به روش ميانه فرمان داد؛ يعنى انسان نبايد همه آنچه را كه دارد خرج و يا انفاق كند؛ آنگاه از خدا بخواهد كه به وى روزى دهد كه چنين دعائى مستجاب شدنى نيست ، به علت حديثى كه از رسول خدا به ما رسيده است كه فرمود:
- <دعاى چند صنف و گروه از امت من مستجاب نمى شود: مردى كه پدر و مادرش را نفرين كند و عليه آنها دعا نمايد؛ مردى كه بدهكارش را كه از پرداخت بدهى خوددارى مى كند و يا منكر مى شود، نفرين كند، در حاليكه مى توانست نوشته اى از او بگيرد و يا شاهدى اقامه كند؛ مردى كه زنش را نفرين كند، چون خداوند راه خلاصى گذاشته و طلاق را حلال دانسته و او مى تواند بدين وسيله خود را رها سازد؛ مردى كه در خانه اش مى نشيند و بدون اينكه حركتى كند و بيرون رود و به جستجو بپردازد، از خدا روزى بطلبد كه خداوند جل جلاله فرمايد: اى بنده من ! آيا تو راهى براى جستجوى روزى ندارى و من تن سالم به تو ندادم كه مى توانى در روى زمين حركت كنى و تلاش و كوشش نمائى كه در اين صورت پيش من معذور بودى كه به فرمان من رفتى ؟ و براى اينكه بارى بر دوش خانواده ات نباشى ، اگر خواستم برايت روزى مى دهم و اگر خواستم از دادن روزى امساك مى كنم ، ولى به هر حال تو معذور نيستى كه تلاش نكنى ؛ و مردى كه خداوند به او روزى فراوان و مال كلان داده است ، اما همه را بى رويه خرج كند و بعد رو به خدا نموده و گويد: پروردگارا! به من روزى بده ، كه خداوند در جواب گويد: آيا من به تو روزى گسترده ندادم ؟ چرا با اقتصاد و تدبير خرج نكردى و آنگونه كه فرمان داده بودم ، عمل ننمودى ؟ چرا اسراف كردى ؟ مگر من تو را از اسراف و ولخرجى منع نكرده بودم ؟؛ و بالاخره مردى كه درباره قطع رحم و خويشاوندان نزديكش دعا كند كه اين دعا هم مستجاب نخواهد شد>.
خداوند به پيامبرش ياد داد كه چگونه انفاق و خرج كند، بدين ترتيب كه روزى پيامبر هفت مثقال طلا داشت و دوست نداشت كه بخوابد و آن را انفاق و خرج ننمايد؛ لذا شبانه آن را صدقه داد. صبح كه شد چيزى براى خود نداشت .
اتفاقاً مرد بينوائى از او كمك خواست ، ولى پيامبر چيزى نداشت كه به او بدهد گدا پيامبر را ملامت كرد و پيامبر از اين جريان غمگين شد كه چرا چيزى ندارد كه به او بدهد؛ زيرا كه پيامبر بسيار دلنازك و مهربان بود. در اينجا خداوند رسولش را ادب فرمود و چنين دستور داد:
<ولا تَجعلْ يَدك مَغلُولةً الى عُنقكَ ولاَ تبسطها كلَّ البسطِ فَتقُعدَ مَلوماً مَحسوراً>(9) (دستت را به گردن مبند (زياد ممسك مباش ) و آن را زياد هم نگشا (ولخرجى نكن )! پس در نتيجه ملامت شده ، حسرت خورده و از مال بيرون آمده مى نشينى .) خداوند مى خواهد به رسول خويش بفرمايد كه گاهى مردم از تو چيزى مى خواهند و تو را در ندادن معذور نمى دانند اگر همه آنچه را كه دارى يكجا خرج كنى و از دارائى بيرون آئى حسرت مى خورى . اينها احاديثى است كه قرآن صحت آنها را تأييد مى كند ؛ قرآن هم كه مورد تصديق مؤمنان و مردان خدائى است . ...(10)
- پس از او مى دانيد كه سلمان و ابوذر داراى چه فضيلت و ارزشى در اسلام هستند كه رضوان خدا بر ايشان باد.
روش زندگى سلمان چنان بوده است كه وقتى سهم خود را از بيت المال مى گرفت هزينه سالانه اش را كنار مى گذاشت تا سال بعد فرا رسد و دوباره سهم خود را بگيرد.
عده اى به سلمان اعتراض كردند كه تو با اين زهدى كه دارى ، چرا چنين مى كنى ؟ تو از كجا مى دانى ؟ شايد امروز يا فردا بميرى !
او در پاسخ گفت : چرا شما اميدى براى زنده ماندن من نداريد، همچنانكه بيم داريد كه من بميرم ؟ اى بى خبران ! نمى دانيد كه نفس انسانى در صورت عدم تأمين معيشتش مضطرب و نگران مى شود، اما وقتى كه هزينه زندگى اش تأمين باشد، آرامش پيدا مى كند؟
اما ابوذر، او چندين بچه شتر و بره گوسفند داشت . شير آنها را مى دوشيد و موقعى كه خانواده اش هوس گوشت مى كردند، از آنها سر مى بريد. و نيز هنگامى كه مهمانى به او مى رسيد و يا از همشهريانش كسانى احتياج به گوشت پيدا مى كردند، شترى نحر مى كرد و گوشت آن را تقسيم مى نمود و خود هم سهمى به اندازه ديگران نه كم و نه زياد بر مى داشت . پس چه كسى از اينها زاهدتر است ؟ اينان كسانى هستند كه رسول الله درباره شان آنگونه تعريف كرده است ؛ مع ذلك آنان در زندگى خود روزى نبوده كه مالك هيچ چيز نباشند. آيا شما مى گوئيد مردم لوازم زندگى خود را دور بريزند و ديگران را در استفاده از]؛< آنها بر خود و خانواده شان مقدم بدارند؟
- اى جماعت صوفى ! شنيدم پدرم به روايت از پدرانش از رسول خدا فرمود: <آنگونه كه من از وضع مؤمن در شگفت مى مانم ، از هيچ چيز ديگر تعجب نمى كنم : او اگر در دنيا با قيچى قطعه قطعه شود، آن را براى خود خير مى داند و اگر مالك همه آنچه ميان مشرق و مغرب است باشد، آن را نيز براى خود خير و صلاح مى داند. به هر حال ، هر چه خداوند برايش بخواهد او آن را براى خود خير و صلاح مى داند>.
- اى كاش مى دانستم آيا همين اندازه صحبت براى شما كافى است يا بيشتر توضيح دهم ؟! آيا نمى دانيد كه خداوند عزوجل در امر جهاد، نخست هر يكنفر مؤمن را با ده نفر كافر برابر دانسته و واجب كرده بود كه يك مؤمن به تنهائى در برابر ده تن كافر بايستد و پيكار كند و اگر به آنها پشت كند و فرار نمايد، مستحق آتش مى شود؟ سپس خداوند در حق مؤمنان لطف كرد و به جاى ده مرد، دو مرد منظور فرمود.
- پس دو مرد، ده مرد را نسخ نمود و آن تخفيفى بود از سوى خداوند عزوجل در حق مؤمنان .
زمانى كه مسلمانان از مكه به مدينه هجرت كردند آنان در ابتداى ورود به مدينه هيچ چيز نداشتند، نه مسكن و پناهگاهى و نه خورد و خوراكى . لذا ايثار براى انصار يك تكليف ضرورى و لازم بود تا اينكه كم كم مهاجرين خود را جستند و وضع زندگيشان نسبتاً سامان يافت .
- در اين موقع بود كه حكم ايثار با فرمان ميانه روى در انفاق نسخ گرديد .
(امام صادق (ع ) لزوم جهاد يك مؤمن را با ده كافر در بدو امر كه مسلمانان اندك بودند و نسخ آن را با لزوم جهاد و پيكار با دو مرد كه تخفيفى بود درباره مؤمنان ، به عنوان مثال مطرح فرموده است .)
- به من بگوئيد ببينم حكم قاضيان خود را در اينكه نفقه زن را بر شوهر واجب مى دانند، اما شوهر مى گويد من زاهد هستم و چيزى ندارم ، حكم عادلانه مى دانيد يا ظالمانه ؟ اگر آن قضاوت را، قضاوت جور بدانيد و حكمشان را هم حكمى ظالمانه تلقى كنيد، مردم خود شما را ظالم و ستمگر مى شناسند و اگر آن قضات را جائر ندانيد و حكمشان را عادلانه بدانيد، حرف خود را نقض كرده ايد كه هر انسانى لازم است هزينه زندگى خود و خانواده اش را داشته باشد. و همچنين اين قضاوت وصيت و احسان انسان را در بيش از يك سوم مالش مردود مى دانند.
- به من بگوئيد ببينم اگر مردم ، زاهد پيشه باشند به آن معنى كه شما مى پنداريد، پس اين همه كفاره ها، نذورات و زكات طلا و نقره و خرما و كشمش و ديگر چيزهائى را كه به عنوان زكات واجب مى شود، مانند شتر، گاو و گوسفند چه كسانى بگيرند؟ (مگر نه اين است كه برداشت شما از زهد آن است كه انسان گرسنه بماند و برهنه و كثيف زندگى كند؟) چون به نظر شما، هيچكس نمى تواند مال دنيا را براى خود داشته باشد و هر چند كه خود نيازمند و فقير باشد، بايد آنرا به ديگرى دهد.
- پس چه مسلك بدى داريد شما! و چقدر نسبت به قرآن و سنت و احاديث رسول خدا كه مورد تصديق قرآنند اما شما روى ندانم كارى آنها را مردود مى دانيد، جاهليد! شما در آيه هاى غريب قرآن و در ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و امر و نهى آن دقت نمى كنيد و به آنها توجه نداريد.
- به من بگوئيد ببينم سليمان بن داود را چگونه مى شناسيد؟ او از خدا براى خود سلطنت خواست ؛ سلطنتى كه پس از او شايسته براى هيچكس نباشد. (11)
و خداوند هم به او چنين حكومت و سلطنتى را داد و او حق مى گفت و به حقيقت عمل مى كرد و ما مى بينيم خداوند اين تقاضا و اين زندگى را براى او عيب نگرفت و براى هيچ مؤمنى هم آن را عيب و ننگ نمى داند. قبل از سليمان ، پدر او داود را در نظر بگيريد كه چه حكومت ، قدرت و سلطنت محكمى داشت . و همچنين يوسف كه به پادشاه مصر گفت : مرا خزانه دار خود قرار بده كه من مردى امين و دانا هستم . و قدرت او چنان گسترش يافت كه تمام كشور مصر را تا سرزمين يمن فرا گرفت و همه در سالهاى خشكى و قحطى ، از او طعام مى گرفتند. او نيز حق مى گفت و حق عمل مى كرد و كسى را نمى شناسيم كه اين زندگى را براى او ننگ و عار بداند.
پس اى مدعيان زهد و تصوف ! از آداب الهى و اصول تربيتى خدائى درباره مؤمنان ، ادب آموزيد و به امر و نهى خدا بسنده كنيد و امور مشتبه را رها نمائيد و علم چيزى را كه نمى دانيد به اهل آن واگذاريد كه در پيشگاه خدا تبارك و تعالى معذور خواهيد بود و پاداش هم خواهيد برد و درصدد دانستن ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه قرآن باشيد و حلال را از حرام بازشناسيد كه آن ، شما را به خداوند نزديكتر مى كند و شما را از جهل و نادانى دور مى سازد و جهالت را به اهل آن واگذاريد كه جاهل در جهان كم نيست . اين اهل علم و دانشند كه اندكند و خداوند فرمود: <فَوقَ كلّ ذِى علمٍ عَليٌم >. (12)
پى نوشتها:

1 كافى ، ج 5 ص 65
2 معلوم مى شود اينان يكبار هم جلوتر نزد امام آمده ، ولى قادر به سخن و بحث نشده بوده اند.
3 الحشر 10
4 الدهر 8
5 گواينكه هميشه افرادى پر مدعا و بى ادب وجود دارند كه پا از گليم خود فراتر مى گذارند و نسبت به بزرگان دين اسائه ادب مى كنند و ندانسته به آنان خرده مى گيرند و كاتوليك تر از پاپ مى شوند.
6 يعنى انسان با وجود فقر و مسكنت خود و خانواده اش ، ديگران را مقدم بدارد و هزينه زندگى خود و]؛< خانواده را به آنها ببخشد و خود گرسنه بماند.
7 الفرقان 67
8 الانعام 141الاعراف 31
9 بنى اسرائيل 31
10 مؤلف در اينجا قسمتى از حديث را حذف كرده است . مراجعه كنيد به فروع كافى ، ج 5 ص 68
11 <وهَب لى مُلكاً لا يَنبغى لاِ حدٍ من بَعدى ...> (ص 36.
12 يوسف 38
صفحاتى از زندگانى امام جعفر صادق(ع) ، مظفر ص 286 - 300
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

مناظره امام با دوگانه پرست

(دو گانه پرستى به حضور امام صادق (ع ) آمد؛ و از عقيده خود دفاع مى كرد؛ عقيده اش اين بود كه جهان هستى داراى دو خدا است ؛ يكى خدايى نيكيها و ديگرى خداى بدى ها و...).

امام صادق (ع ) در رد عقيده او و هرگونه دوگانه پرستى چنين فرمود: اينكه تو مى گوئى خدا دوتا است ؛ بيرون از اين تصورات نيستند:
1- يا هر دو نيرومند و قديم هستند.

2- يا هر دو ناتوان هستند.

3- يا يكى قوى ؛ و ديگرى ناتوان است .

پس چرا يكى از آنها ديگرى را از صحنه خارج نمى كند؛ تا خود به تنهايى بر جهان حكومت كند؟ (نظام واحد جهان حاكى است كه يك حاكم در جهان وجود دارد؛ بنابراين خدا؛ يك قوى مطلق است ).

نيز بيانگر يكتائى خدا است ؛ و گفتار ما را ثابت مى كند؛ زيرا همان قوى خدا است ؛ ولى ديگرى خدا نيست به دليل ضعفى كه دارد.

در مورد (ضعف هر دو خدا) يا آنها از جهتى با هم متفق هستند و از جهتى مختلف ؛ در اين صورت لازم است كه بين آن دو؛ يك ما به الامتياز (چيزى كه يكى از آن خدايان دارد و ديگرى ندارد) باشد؛ و نيز لازم است كه آن ما به الامتياز امرى وجودى قديم باشد؛ و از اول همراه آن دو خدا بوده ؛ تا دوئيت آنها؛ صحيح باشد؛ در اين صورت سه خدا به وجود مى آيد؛ و به همين ترتيب چهار خدا و پنج خدا و بيشتر مى شود؛ و بايد معتقد به بى نهايت خدا شد.

هشام مى گويد: يكى از سؤالات آن دو گانه پرست اين بود كه (بحث در مورد دوگانه پرستى را به اصل وجود خدا كشانيد) به اما صادق (ع ) گفت : دليل شما بر وجود خدا چيست ؟ وجود آنهمه ساخته ها بيانگر وجود سازنده است ؛ چنانكه وقتى كه تو ساختمان استوار و محكم و سربر افراشته اى را ديدى ؛ يقين پيدا مى كنى كه آن ساختمان ؛ بنائى داشته است ؛ گرچه تو آن بنا را نديده باشى .

خدا چيست ؟ خدا چيزى است بر خلاف همه چيز؛ به عبارت ديگر ثابت كردن معنائى است ؛ چيزى است به حقيقت چيز بودن ؛ ولى جسم و شكل ندارد؛ و به هيچيك از حواس ؛ درك نمى شود؛ و خيالها او را در نمى يابند؛ و گذشت زمان ؛ او را كاهش و دگرگون نسازد .
پاسخ به سؤالات منكر خدا

يكى از منكران خدا كه سؤالات پيچيده اى درباره خداشناسى در ذهن خود انباشته بود؛ به حضور امام صادق (ع ) آمد و سؤالات خود را مطرح كرد؛ و امام به يكايك آن پاسخ داد؛ به ترتيب زير: خدا چيست ؟

او چيزى بر خلاف همه چيز است ؛ كه گفتارم به يك معنائى بر مى گردد؛ او چيزى است به حقيقت معنى چيز؛ نه جسم است و نه شكل ؛ نه ديده مى شود و نه لمس مى گردد؛ و با هيچيك از حسهاى پنچگانه (بينائى - شنوائى - چشائى - بويائى - و بساوائى ) درك نمى گردد؛ خاطرها به او نمى رسند؛ گذشت روزگار؛ موجب كاهش و دگرگونى او نخواهد شد.

تو مى گوئى خدا شنوا و بينا است ؟ آرى شنوا است ولى بدون عضو گوش ؛ و بينا است بدون وسيله چشم ؛ بلكه به ذات خود شنوا و بيناست ؛ البته منظورم اين نيست كه او چيزى است ؛ و ذات خود شنوا و بيناست ؛ البته منظورم اين نيست كه او چيزى است ؛ و ذات او چيز ديگر؛ بلكه براى فهماندن تو اين گونه سخن گفتم ؛ حقيقت اين است كه او با تمام ذاتش مى شنود؛ اما معنى كلمه تمام اين نيست كه او جز دارد؛ بلكه مى خواهم مقصودم را به تو بفهمانم ؛ برگشت سخنم اين است كه : او شنوا؛ بينا و دانا است بى آنكه صفاتش جداى از ذاتش باشد.

- پس خدا چيست ؟

او رب ّ (پروردگار)؛ معبود و الله است ؛ اينكه مى گويم الله و رب است منظورم اثبات لفظ الف ؛ لام ؛ ها؛ را و با نيست ؛ بلكه منظور آن حقيقت و معنايى است كه آفريننده همه چيز است ؛ و نامهائى مانند: الله ؛ رحمان ؛ رحيم ؛ عزيز؛ و... اشاره به همان حقيقت است ؛ و او است پرستيده شده بزرگ و عظيم .

هر چيزى كه در خاطر انسان بگذرد؛ او مخلوق (ذهن )است ؛ نه خالق .

اگر سخن تو درست باشد؛ لازمه اش اين است كه وظيفه خداشناسى از ما ساقط شود؛ زيرا ما فقط به شناختن آنچه كه در ذهن مى گذرد مكلف مى باشيم ؛ آنچه كه ما درباره خدا مى گوئيم اين است كه : هر چيزى كه به وسيله حواس ؛ قابل حس باشد و در محدوده احساس ما در آيد مخلوق است (ولى حقيقت خدا قابل درك با حواس نيست ؛ پس او خالق است ).

ذات پاك خدا داراى دو جهت نيست :
1- نيستى، 2- شباهت به اشيا؛
كه شباهت از ويژگيهاى مخلوق است كه اجزايش بهم پيوسته بوده ؛ و هماهنگى آشكار دارد؛ داراى پديد آورنده و آفريدگار است ؛ كه آن آفريدگار غير از آفريده ها است و شباهت به آنها ندارد؛ وگرنه مانند آنها داراى صفات آنها مى گردد مانند: پيوستگى، هماهنگى، تغيير، نبود و بود؛ و انتقال از كودكى به بزرگى ؛ و از سياهى به سفيدى ؛ و از نيرومندى به ناتوانى و حالات ديگر كه نيازى به شرح آنها نيست .

- آيا خدا داراى ذات و خودى است ؟

آرى ؛ جز با ذات و خودى چيزى ثابت نگردد.

- آيا خدا چگونگى دارد؟

نه ؛ زيرا كيفيت و چگونگى جهت چيزى است (مثل سفيدى براى كاغذ) و او جهت ندارد؛ ولى بايد در خداشناسى از دو چيز دورى كنيم :

1 تعطيل و نيستى خدا.

2 تشبيه خدا به چيزى ؛ زيرا كسى كه ذات خدا را نفى كند؛ او را انكار نموده ؛ ربوبيت او را رد كرده ؛ و او را ابطال نموده است ؛ و اگر كسى او را به چيزى تشبيه كند؛ او را موصوف به صفات ساخته شده كه سزاوار مقام ربوبيت نيست كرده است ؛ بنابراين ؛ كيفيت به اين معنى براى او درست نيست ؛ اما توصيف او به كيفيت به اين معنى كه او را از دو جهت تعطيل (نيستى ) و تشبيه بيرون آورد؛ براى خدا ثابت است .

- آيا خدا؛ خودش متحمل رنج و زحمت كارها مى گردد؟
او برتر از چنين نسبتى است ؛ تحمل رنج ؛ از صفات مخلوق است كه انجام كارها براى او بدون رنج ميسر نيست ؛ ولى ذات پاك خدا بالاتر از اين تصورات است ؛ اراده و خواستش ؛ نافذ است ؛ و آنچه بخواهد انجام خواهد شد.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

مناظره امام صادق (عليه السلام) با ابوحنیفه

‏ روزى ابو حنيفه - يكى از پيشوايان و رهبران اهل سنّت - به همراه عدّه اى از دوستانش به مجلس امام جعفر صادق عليه السلام وارد شد و اظهار داشت :

يابن رسول اللّه ! فرزندت ، موسى كاظم عليه السلام را ديدم كه مشغول نماز بود و مردم از جلوى او رفت و آمد مى كردند؛ و او آن ها را نهى نمى كرد، با اين كه رفت و
آمدها مانع معنويّت مى باشد؟!

امام صادق عليه السلام فرزند خود موسى كاظم عليه السلام را احضار نمود و فرمود: ابو حنيفه چنين مى گويد كه در حال نماز بودى و مردم از جلوى تو رفت و آمد مى كرده اند و مانع آن ها نمى شدى ؟

پاسخ داد: بلى ، صحيح است ، چون آن كسى كه در مقابلش ايستاده بودم و نماز مى خواندم ، او را از هر كسى نزديك تر به خود مى دانستم ، بنابر اين افراد را مانع و مزاحم عبادت و ستايش خود در مقابل پروردگار متعال نمى دانستم .

سپس امام جعفر صادق عليه السلام فرزند خود را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم فداى تو باد، كه نگه دارنده علوم و اسرار الهى و امامت هستى .

بعد از آن خطاب به ابو حنيفه كرد و فرمود: حكم قتل ، شديدتر و مهمّتر است ، يا حكم زنا؟

ابو حنيفه گفت : قتل شديدتر است .

امام عليه السلام فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوند شهادت بر اثبات قتل را دو نفر لازم دانسته ؛ ولى شهادت بر اثبات زنا را چهار نفر قرار داده است ؟!

سپس حضرت به دنباله اين پرسش فرمود: بنابر اين بايد توجّه داشت كه نمى توان احكام دين را با قياس استنباط كرد.

و سپس افزود: اى ابوحنيفه ! ترك نماز مهمّتر است ، يا ترك روزه ؟

ابو حنيفه گفت : ترك نماز مهمّتر است .

حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا زنان نمازهاى دوران حيض و نفاس را نبايد قضا كنند؛ ولى روزه ها را بايد قضا نمايند، پس احكام دين قابل قياس نيست .

بعد از آن ، فرمود: آيا نسبت به حقوق و معاملات ، زن ضعيف تر است ، يا مرد؟

ابوحنيفه در پاسخ گفت : زنان ضعيف و ناتوان هستند.

حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا خداوند متعال سهم مردان را دو برابر سهم زنان قرار داده است ، با اين كه قياس برخلاف آن مى باشد؟!

سپس حضرت افزود: اگر به احكام دين آشنا هستى ، آيا غائط و مدفوع انسان كثيف تر است ، يا منى ؟

ابو حنيفه گفت : غائط كثيف تر از منى مى باشد.

حضرت فرمود: اگر چنين است ، پس چرا غائط با قدرى آب يا سنگ و كلوخ پاك مى گردد؛ ولى منى بدون آب و غسل ، تطهير نمى شود، آيا اين حكم با قياس سازش دارد؟!

پس از آن ابوحنيفه تقاضا كرد: ياابن رسول اللّه ! فدايت گردم ، حديثى براى ما بيان فرما، كه مورد استفاده قرار دهيم ؟

امام صادق عليه السلام فرمود: پدرم از پدرانش ، و ايشان از حضرت اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام روايت كرده اند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداوند متعال ميثاق و طينت اهل بيت رسول اللّه صلوات اللّه عليهم را از اعلى علّيين آفريده است .

و طينت و سرشت شيعيان و دوستان ما را از خمير مايه و طينت ما خلق نمود و چنانچه تمام خلايق جمع شوند، كه تغييرى در آن به وجود آورند هرگز نخواهند توانست .

بعد از آن كه امام صادق عليه السلام چنين سخنى را بيان فرمود ابو حنيفه گريان شد؛ و با دوستانش كه همراه وى بودند برخاستند و از مجلس خارج گشتند.

اختصاص شيخ مفيد: ص 189
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

پنجاه سال در جستجوى رهبر آگاه

بُرَيْهْ يا بُرَيْهه از علماى بزرگ هفتاد ساله مسيحى در عصر امام صادق (ع ) بود كه مسيحيان به وجود او افتخار مى كردند؛ او مدتى بود كه عقيده اش نسبت به آئين مسيحيت سست شده بود؛ و به دنبال دين حق مى گشت و با بسيارى از مسلمانان بحث و مناظره نموده بود؛ او همسر خدمتگزارى داشت كه مطالب دينى را با او در ميان مى گذاشت ؛ ولى با آن همه بحث و بررسى هنوز به نتيجه نرسيده بود؛ تا اينكه شيعيان او را به هشام بن حكم يكى از شاگردان زبردست و دانشمند امام صادق (ع ) معرفى كردند.

بُرِيْهَه روزى با جمعى از مسيحيان به مغازه هشام در كوفه رفتند؛ ديدند هشام به عده اى قرآن ياد مى دهد؛ بريهه به هشام گفت : با همه عالمان و متكلمان اسلام بحث و مناظره كرده ام ؛ ولى به نتيجه نرسيده ام ؛ اينك آمده ام با تو مناظره كنم .

هشام در حالى كه خنده بر لب داشت ؛ به او گفت : اگر معجزات حضرت مسيح (ع ) را مى خواهيد ندارم.
سپس او سؤالاتى درباره اسلام ازهشام كرد و پاسخ كافى شنيد؛ آنگاه هشام از او سؤالاتى درباره مسيحيت كرد؛ ولى او در پاسخ درمانده شد.
سرانجام بريهه شرمسار شد؛ و همراهانش اظهار پشيمانى مى كردند؛ و با اين وضع متفرق شدند.

بريهه به خانه خود بازشگت و جريان ملاقات خود با هشام را براى همسرش تعريف كرد؛ و همسرش گفت : اگر در جستجوى دين حق هستى ؛ غمگين نباش ؛ هر كجا حق را ديدى بپذير و در اين مسير لجاجت نكن .

بريهه سخن او را پذيرفت ؛ و روز ديگر نزد هشام رفت و به او گفت : آيا تو معلم و رهبرى نيز دارى ؟

- آرى .

او كيست و در كجاست و در چه حال است ؟

اندكى از نژاد و عصمت و علم و سخاوت و شجاعت امام صادق (ع ) را بيان كرد؛ و سپس گفت : اى بريهه ! خداوند هر حجتى را كه بر مردم دورانهاى گذشته منصوب نموده ؛ براى مردم دوران وسط و اخير نيز اقامه كرد؛ و هيچگاه حجت خدا و دين از ميان نرود.

سخن بسيار درستى گفتى آنگاه بريهه همراه همسر خود با هشام به سوى مدينه رهسپار شدند؛ تا به حضور امام صادق (ع ) برسند.

هشام همراه بريهه و همسر او (مسافرت طولانى بين كوفه ومدينه را به پايان رسانده ) به مدينه رسيدند. براى ديدار امام صادق (ع ) به خانه آن حضرت رفتند؛ در آنجا با امام كاظم (ع ) فرزند امام صادق (ع ) (كه در آن وقت كمتر از بيست سال داشت ) ملاقات نمودند.

هشام داستان خود با بريهه را براى امام كاظم (ع ) نقل كرد؛ در اين هنگام امام كاظم (ع ) به بريهه فرمود: تا چه اندازه به كتاب دينت (انجيل ) آگاهى دارى ؟
آن را مى دانم .

- تا چه اندازه اطمينان دارى كه معنيش را بدانى ؟

به آن به خوبى آگاه هستم ؛ و در اين جهت ؛ اطمينان بسيار دارم .

آنگاه امام كاظم (ع ) مقدارى از فرازهاى كتاب انجيل را خواند؛ بريهه (آنچنان تحت تأثير جاذبه قرائت امام قرار گرفت كه هماندم نور ايمان بر سراسر قلبش تابيد و) عرض كرد:

اياك كنت اطلب منذ خمسين سنة او مثلك

پنجاه سال است كه من در جستجوى تو يا مانند تو بودم


ملاقات عالم بزرگ مسيحى با امام صادق (ع )

بريهه ؛ عالم بزرگ ميسحيان از آن پس به خدا (و اسلام ) ايمان آورد؛ و در راه ايمان ؛ به خوبى استوار ماند؛ بانوئى كه همراهش بود نيز مسلمان شد؛ آنگاه هشام همراه بريهه و آن بانو به حضور امام صادق (ع ) رسيدند؛ و هشام جريان ملاقات حضرت كاظم (ع ) را با بريهه ؛ براى امام صادق بازگو گرد.

امام صادق (ع ) اين آيه (34آل عمران ) را خواند: ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم : آنها فرزندان و دودمانى بودند كه (از نظر علم و كمال ) بعضى از بعض ديگر گرفته شده بودند؛ و خداوند شنوا و دانا است .

(يعنى حضرت كاظم (ع ) گلى از نژاد رسالت و نبوت است كه آن گونه بريهه را تحت تأثير قرار داده است ).

در اين هنگام بريهه به امام صادق (ع ) عرض كرد: تورات و انجيل و كتابهاى آسمانى كه بر پيامبران نازل شد؛ از كجا به دست شما رسيده است ؟!
ـ اين كتابها از ناحيه خود آن پيامبران ؛ به ارث به ما رسيده است (منظور ارث معنوى و علمى است ) همانگونه كه آنها كتابهاى آسمانى را مى خواندند؛ ما هم مى خوانيم ؛ و همانگونه كه آنها بيان مى كردند؛ ما نيز بيان مى كنيم .

و اين را بدان كه :

ان اللّه لا يجعل حجةً فى ارضه يسأل عن شيى قبقول : لا أَدرى : همانا خداوند حجتى در زمين خود نمى گذارد كه چيز از او بپرسند و او بگويد: نمى دانم بلكه او قدرت پاسخگويى به همه سؤالات را دارد .
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

با امام صادق(ع) در سايه قرآن ( اهل بيت ترجمان قرآن)

سيد عليرضا جعفرى

مرحوم شيخ كلينى در اصول كافى بخشى را به مسائل حجت و دليل‏شيعيان اختصاص داده و در يكى از اخبار آن بخش چنين نقل كرده:
منصوربن حازم گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: خداوند بالاتراز آن است كه به وسيله مخلوقاتش شناخته شود بلكه اين‏مخلوقاتند كه به وسيله خدا شناخته مى‏گردند.
امام صادق(ع) فرمود: راست گفتى.
گفتم: كسى كه دانست‏براى او پروردگارى است، پس سزاوار است كه‏بداند براى آن پروردگار رضا و سخطى است كه جز از راه وحى ورسول شناخته نمى‏گردند، پس اگر به كسى وحى نشد سزاوار است كه‏دست‏به دامان رسولان خدا شود، پس اگر آنها را ملاقات كرد، خواهدديد كه آنها حجت هستند و پيروى از ايشان واجب.
آنگاه به امام صادق(ع) مى‏گويد كه از مردم در مورد حجت‏بعد ازرسول خدا(ص) پرسيدم. آنها گفتند: قرآن، ولى من به آنها تذكردادم كه قرآن بدون سرپرست و قيم كفايت نمى‏كند، چرا كه گروههاى‏مختلف از جمله مرجئه، قدريه و حتى زنادقه كه به قرآن ايمان هم‏ندارند براى سخن خويش به قرآن استدلال مى‏كنند و روى همين جهات‏است كه گفتم قرآن نياز به سرپرستى دارد كه هرچه در مورد آن‏بفرمايد حق باشد و در اين ميان كسانى چون ابن مسعود و عمر وحذيفه به عنوان سرپرست معرفى شدند اما من سوال كردم كه آياتمام قرآن را مى‏دانستند؟ در جواب گفتند:
خير، تنها على بود كه آگاه به تمام قرآن بود. من گفتم: پس‏شهادت مى‏دهم كه على(ع) قيم و سرپرست قرآن است و پيروى از اوواجب و پس از رسول خدا(ص) حجت‏بر مردم است و آنچه در موردقرآن ابراز عقيده كند حق است.
امام صادق(ع) پس از شنيدن سخنان او و استدلال زيبا و محكم وى‏او را با گفتن «رحمك الله‏» ستود و دعايش كرد. (1)
سخنان جناب‏منصور را ضميمه كنيد به فرمايش حضرت اميرالمومنين كه‏مى‏فرمايد:(ع) «اين قرآن جز خطوطى كه ميان دو جلد نگاشته شده،چيزى نيست، به زبان سخن نمى‏گويد، ناچار بايد ترجمانى داشته‏باشد» (2)
در همين زمينه يكى از اصحاب امام صادق(ع) مى‏گويد:
شنيدم كه امام صادق(ع) مى‏فرمود: «نحن ولاه امر الله و خزنه‏علم الله و عيبه وحى الله.» (ما ولى امر «امامت و خلافت‏»خدا و گنجينه علم خدا و صندوق وحى خدائيم) (3)
پدر گرامى آن‏حضرت، امام باقر نيز (ع)مى‏فرمايد: نحن تراجمه وحى الله‏» (مامترجمان وحى خدائيم.) (4)

هرچه مى‏خواهى در قرآن بجوى

در قرآن مى‏خوانيم: «و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل‏شى‏ء...» (5)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «خداوند در قرآن هرچيزى‏را بيان كرده است، به خدا سوگند آنچه كه مورد احتياج مردم‏بوده را كم نگذارده، تا كسى نگويد اگر فلان مطلب درست‏بود درقرآن نازل مى‏شد، آگاه باشيد همه نيازمنديهاى بشر را خدا در آن‏نازل كرده‏است.» (6) آرى، قرآن كتاب تربيت و آدم سازى است.
تمام آنچه براى رسيدن به تكامل و قرب الهى لازم است در قرآن‏آمده، باطن قرآن نيز ژرفائى دارد كه براى رسيدن بدان علم‏اهل‏بيت لازم دارد و همچنين جزئيات احكام و مطالب مختلف در قرآن‏است كه همان علم خاندان وحى را مى‏طلبد.
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
«ما من امر يختلف فيه اثنان الا و له اصل فى كتاب الله عزوجل‏و لكن لا تبلغه عقول الرجال‏» (هيچ امرى نيست كه دو نفر در آن‏اختلاف پيدا كنند مگر آنكه اصل و ضابطه‏اى در قرآن دارد و ليكن‏عقول مردم بدان نمى‏رسد.) (7)
در جاى ديگر امام فرمود: معناى‏اين روايت كه «هيچ آيه‏اى از قرآن نيست مگر آنكه ظهر و بطنى‏دارد»
اين است كه: ظهر قرآن تنزيل آن و بطن آن تاويلش‏مى‏باشد كه بخشى از آن سپرى گشته و بخش ديگر هنوز نيامده ومانند خورشيد جريان دارد، آنچه از تاويل آمده همان گونه كه‏شامل مردگان مى‏گردد، زندگان را نيز شامل مى‏شود و خداوندمى‏فرمايد:
«تاويل آن را جز راسخان در علم نمى‏دانند» و ما از تاويل‏آن آگاهيم. (8)
آن امام(ع) همچنين مى‏فرمايد: من به كتاب خداوندآگاهم و گوئى در كف دستم قرار دارد، در آن خبر آسمان و زمين وخبرهاى آينده و كنونى موجود است، خداوند مى‏فرمايد: «نزلناعليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء» (9)

اقسام ايمان در قرآن

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: «ايمان‏» در قرآن چهارگونه مطرح گشته‏است:

1 اقرار زبانى:

خداوند مى‏فرمايد:«يا ايهاالذين آمنوا خذوا حذركم...» (اى‏كسانى كه «ايمان‏» آورده‏ايد با كمال دقت مراقب دشمن باشيد(تا غافلگيرنشويد) و در دسته‏هاى متعدد يا به صورت اجتماع،(براى مبارزه) به راه افتيد، در ميان شما افرادى (منافق) وجوددارند كه هم خودشان سست مى‏باشند و هم ديگران را به سستى‏مى‏كشانند، اگر مصيبتى به شما برسد مى‏گويند: خدا به ما نعمت‏داد كه با مجاهدان نبوديم تا شاهد صحنه‏هاى دلخراش گرديم. واگر با خبر شوند كه مومنان واقعى پيروز شده‏اند و طبعا به‏غنائمى نيز دست پيدا كرده‏اند، همچون افراد بيگانه‏اى كه هيچ‏ارتباطى ميان آنها و مومنان نبوده، از روى حسرت مى‏گويند: اى‏كاش ما هم با مجاهدان بوديم و سهم بزرگى نصيب ما مى‏شد. ) (10)
امام مى‏فرمايد: اگر اهل شرق و غرب اين سخن را بر زبان جارى‏مى‏ساختند از دايره ايمان بيرون مى‏رفتند. اما با اين حال چون‏اقرار زبانى كرده بودند خداوند آنها را مومن ناميده و به همين‏جهت مومنان دعوت مى‏شوند كه ايمان آورند: «يا ايهاالذينآمنوا، آمنوا بالله و رسوله‏» (11) كه خداوند به خاطراقرار زبانى آنها را مومن ناميده و به ايشان فرموده ايمان‏آوريد يعنى تصديق هم بنمائيد.

2 تصديق قلبى:

خداوندمى‏فرمايد: «الذين آمنوا و كانوا يتقون لهم البشرى فى‏الحياه الدنيا و فى الاخره‏» (آنها اولياى خدا كسانى هستندكه ايمان آورده و قلبا تصديق نمودند و بطور مداوم تقوا وپرهيزكارى را پيشه خود ساخته‏اند، براى ايشان در زندگى دنيا ودر آخرت بشارت است.) (12)
و همچنين در آنجا كه خداوند از قول‏بنى اسرائيل چنين نقل مى‏كند كه: «يا موسى لن نومن لك...» (13) يعنى اى موسى ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم (و تو راقلبا تصديق نمى‏كنيم) مگر آنكه خدا را (با چشم خود) آشكاراببينيم! و همچنين در آيه «يا ايهاالذين آمنوا» كه در قسمت‏اول گذشت.)

3 انجام واجبات:

خداوند مى‏فرمايد: «و ما كان الله ليضيع ايمانكم...» وقتى‏خداوند قبله پيامبرش را به طرف كعبه تغيير جهت داد، اصحاب‏رسول خدا(ص) گفتند: (واى برما) نمازهايى كه به سوى بيت المقدس‏اقامه كرديم باطل گشت! خداوند در پاسخ، آيه فوق را نازل كرد وفرمود: «خداوند ايمان (نمازهاى) شما را تباه نخواهدساخت.» (14)

4 تاييد و حمايت:

خداوند مى‏فرمايد: «لا تجدقوما يومنون بالله و...» هيچ قوم و گروهى را كه ايمان به خداو روز قيامت دارد نمى‏يابى كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى‏كنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندان آنهاباشند، ايشان كسانى هستند كه خدا ايمان (يعنى تاييد و حمايت‏خود) را بر لوح و صفحه قلوبشان نوشته و با روحى از جانب خودش‏آنها را تقويت فرموده...» (15)

اقسام كفر در قرآن

امام صادق(ع) مى‏فرمايد: در قرآن «كفر» به پنج معنا وارد شده‏است:

1 انكار (كه خود بر دوقسم است):

الف: از روى نادانى:

خداوند مى‏فرمايد: آنها (كفار نادان) گفتند:
چيزى جز همين زندگانى ما در دنيا چيز ديگرى نيست، گروهى از مامى‏ميرند و گروهى زنده مى‏شوند (و به دنيا مى‏آيند و جاى آنها رامى‏گيرند) و چيزى جز گذشت زمان ما را هلاك نمى‏كند. «و مايهلكناالا الدهر» در حالى كه آنها (كفار نادان) به اين سخن خود (كه‏معادى وجود ندارد) يقين نداشته و تنها گمانى بى اساس دارند.
«و مالهم بذلك من علم ان هم الا يظنون‏» (16) و همچنين آنجا كه‏خداوند مى‏فرمايد: آنهاى كه (از روى نادانى) كافرگشتند براى‏آنها تفاوت نمى‏كند كه آيا مرا از عذاب خدا بترسانى يا نترسانى‏ايمان نخواهند آورد. (17)

ب از روى آگاهى

خداوند مى فرمايد:
هنگامى كه از طرف خداوند كتابى (قرآن) به آنها (يهود) رسيد كه‏موافق نشانه‏هايى بود كه با خود داشتند، با اينكه پيش از اين‏جريان، خود را به ظهور پيامبر اسلام(ص) دلگرم مى‏كردند و اميدپيروزى بر دشمنان خود را داشتند، اما با ظهور وى (همه چيز رافراموش كردند و با آگاهى) به او (حضرت محمد«ص‏») كافر گشتند. (18)
آرى، چنين است كه هوا پرستى سبب مى‏گردد تا ا نسانى كه‏سالها در پى حقيقت‏بوده، از درك آن باز بماند و جالب است كه‏در زمان ما نيز عده‏اى كه پس از پيروزى شكوهمند انقلاب اسلامى دم‏از ارزشها مى‏زدند اكنون وازده و جامعه غرب را به رخ جامعه‏اسلامى ما مى‏كشند و از اينكه بوى ادكلن آنها ما را مست نكرده وهمچنان بر اصول خويش پا برجا مانده‏ايم تاسف مى‏خورند وغضبناكند و اينجاست كه بايد همان سخن ارزشمند شهيد دين وسياست آيه‏الله دكتر بهشتى را گفت كه خطاب به ارباب آنهافرمود: «به امريكا بگوئيد از ما عصبانى باش و از اين عصبانيت‏بمير.» «موتوا بغيظكم‏» (19)

2 بيزارى:

خداوند از قول حضرت ابراهيم(ع) چنين نقل مى‏كند:
شما غير از خدا براى خود بتهايى انتخاب كرده‏ايد كه در زندگى‏دنيا وسيله محبت و دوستى ميان شما گردند، اما بدانيد روزقيامت اين رشته علاقه و محبت گسسته گشته و هريك از شما ازديگرى بيزارى مى‏جويد «يكفر بعضكم ببعض‏» و يكديگر را لعن ونفرين مى‏كنند... (20)

3 ترك فرمان خدا:

خداوند مى‏فرمايد: بر ذمه عموم مردم است كه آهنگ خانه او كنند،آنها كه توانائى رفتن به سوى آن را دارند، حج‏بركسانى كه‏مستطيع باشند واجب است) و هركس كفر ورزد (و فرمان خدا را ترك‏گويد و حج‏بجاى نياورد، تنها به خويشتن ضرر زده، چرا كه)خداوند از همه جهانيان بى نياز است. (21)

4 كفران نعمت:

خداوند از قول سليمان چنين نقل مى‏كند: «و هركس خداى را شكرگذارد، به سود خويش شكر كرده و هركس كفر ورزد (و كفران‏نعمتهاى خدا نمايد، فقط به خويش خسارت وارد كرده، چرا كه)پروردگار من بى نياز و كريم است. (22)

رنگ خدايى

خداوند مى‏فرمايد: رنگ خدائى بپذيريد، و چه رنگى از رنگ خدايى‏بهتر؟! «صبغه الله و من احسن من الله صبغه‏» (23)
امام‏صادق(ع) فرمودند: مراد از «رنگ خدايى‏» اسلام است. (24)
آرى،اگر مبانى و تعاليم آسمانى اسلام براى نسل جوان تبيين گرددآنان را شيفته خود كرده و روى از مكاتب ساخته دست‏بشر وبرآمده از هوا و هوسهايش رهايى مى‏يابند و اثر جلوه گريهاى‏سراب گونه و سم كشنده فرهنگ فاسد غرب در قالب خط و خال خوشرنگ‏از بين خواهد رفت.

معناى خشم و غضب خدا

خداوند (پس از بيان جنايات فرعون و پيروانش و مغالطه كاريهاى‏آنها در برابر حضرت موسى(ع) و عدم پذيرش ارشادات و مواعظ آن‏حضرت) مى‏فرمايد: پس آن هنگام كه ما را به خشم آورند، از ايشان‏انتقام گرفتيم و همه را غرق نموديم. «فلما آسفونا انتقمنامنهم فاغرقنا هم اجمعين) (25)
امام صادق(ع) مى‏فرمايد: خداوندمانند ما (انسانها) به خشم در نمى‏آيد بلكه براى خود، اوليا ودوستانى دارد كه آنها خشمگين و يا راضى مى‏گردند، و خداوندرضاى آنها را رضاى خود و خشم آنان را خشم خويش قرار داده، چراكه آنان را راهنماى به سوى خود محسوب داشته و فرموده است:
هركس به دوست من اهانت كند، با من به جنگ برخاسته و مرا به‏جنگ دعوت كرده است و همچنين خداوند فرموده است: كسى كه ازپيامبر(ص) پيروى كند خدا را پيروى كرده است. «من يطع الرسول‏فقد اطاع الله‏» (26) همچنين فرموده است: كسانى كه با تو بيعت‏مى‏كنند، در حقيقت‏با خدا بيعت نموده‏اند «ان الذين يبايعونك‏انما يبايعون الله‏» (27)

چرا دعاهاى ما مستجاب نمى‏شود؟

خداوند مى‏فرمايد: اى رسول ما هنگامى كه بندگانم از تو در باره‏من سوال كنند بگو كه من نزديكم. دعاى دعا كننده را آن هنگام‏كه مرا مى‏خواند اجابت مى‏كنم. پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند وبه من ايمان بياورند تا به سعادت راه يابند. (28) مردى نزدامام صادق(ع) آمد و همين آيه را مطرح نمود و گفت: من خدا رامى‏خوانم ولى دعايم به اجابت نمى‏رسد. چرا؟
امام فرمود: زيرا شما به عهد و پيمان خدا وفا دار نيستيد،خداوند مى‏فرمايد: به عهد من وفا كنيد تا به عهد شما وفا كنم.
«اوفوا بعهدى اوف بعهدكم.» (29) آنگاه چنين ادامه دادند: به‏خدا سوگند اگر شما به پيمان تان با خدا وفا دار باشيد (وفرامين او را اطاعت و نواهى او را ترك گوئيد) خدا به پيمان‏خود با شما وفا مى‏كند (و دعاهايتان را مستجاب و بهشت رانصيبتان مى‏گرداند.) (30)

كمترين اهانت‏به پدر و مادر، ممنوع!

خداوند مى‏فرمايد: پروردگارت فرمان داده جز او راپرستش مكنيد و به پدر و مادر احسان و نيكى نمائيد، هرگاه يكى‏از آنها، يا هردو ايشان، نزد تو به سن پيرى برسند، به آنها«اف‏» مگو. (كلمه اهانت‏آميز به زبان نياور) «فلا تقل‏لهمااف‏» و بر سر آنها فرياد مزن و گفتار كريمانه (لطيف وسنجيده) نثارشان گردان. امام صادق(ع) مى‏فرمايد: اگر چيزى كمتراز «اف‏» وجود داشت، خدا از آن نهى مى‏كرد و اين (كلمه اف) حداقل مخالفت و بى احترامى نسبت‏به پدر و مادر مى‏باشد... (31)
بهره هركس از قرآن، به اندازه خويش
امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
معارف قرآن 4 دسته‏اند: عبارت، اشارت، لطائف و حقائق.
آرى، قرآن ظاهرى دارد و باطنى.
دسترسى به ظاهر قرآن براى كسانى كه با لغت عرب آشنايى دارندميسور است. اما از اين مرحله كه بگذريم يعنى اشارات و لطائف وحقائق قرآن در شعاع فكرى هركسى نمى‏باشد و تنها عده‏اى مخصوص ازآنها بهره مى‏برند.

هشدار به مدعيان دانش قرآن

امام صادق(ع) مى‏فرمايد:
بدانيد! خداى رحمتتان كناد! هرگاه كسى از كتاب خدا، ناسخ ومنسوخ، خاص و عام، محكم و متشابه، اسباب نزول،... آشكار وعميق، ظاهر و باطن، ابتدا و انتها،... قطع و وصل،... و سياق‏كلام و... نداند آگاه به قرآن و اهل آن نيست و اگر كسى چنين‏ادعايى (بدون دليل) كرد، دروغگو و اهل افترا و تهمت‏بر خدا ورسولش مى‏باشد و جايگاه وى جهنم خواهد بود و بد سرانجامى‏است. (32)

1 اصول كافى، ج 1، ص 168، حديث
2 دارالكتب الاسلاميه تهران.
2 نهج البلاغه خطبه 125.
3 اصول كافى، ج 1، ص 192، حديث 1.
4 همان، حديث‏3.
5 نحل، آيه‏89.
6 تفسير نور الثقلين، ج‏3، ص 740.
7 همان، ج‏3، ص 75.
8 بصائرالدرجات، ص‏216.
9 اصول كافى، ج 1، ص‏229.
10 نساء، 71 تا73.
11 همان، آيه‏136.
12 يونس، آيات‏63 و 64.
13 بقره، آيه 55.
14 همان، آيه‏143.
15 مجادله، آيه 22. تفسير قمى، ج 1، ص 30، چاپ نجف.
16 جاثيه، آيه 24.
17 بقره، آيه‏6.
18 همان، آيه‏89.
19 آل عمران، آيه‏119.
20 عنكبوت، آيه 25.
21 آل عمران، آيه‏97.
22 نمل، آيه 40 و تفسير قمى، ج 1، ص 32، چاپ نجف.
23 بقره، آيه 138.
24 تفسير قمى، ج 1، ص 62.
25 زخرف، آيه 55.
26 نساء، آيه 80.
27 فتح، آيه 10 و توحيد صدوق، ص 168.
28 بقره، آيه‏186.
29 همان، آيه 40.
30 تفسير قمى، ج 1، ص‏46.
31 جامع السعادات، ج 2، ص 258.
32 همان، ج‏93، ص 2 و3.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

قرآن در نگاه امام صادق علیه السلام

روزى كه رسول خاتم(ص) دو وزنه سنگین و دو میراث گرانبها (قرآن ‏وعترت) را به مردم معرفى كرد و براى نجات از گمراهى، تمسك به‏«ثقلین‏» را توصیه فرمود، اهل ‏بیت‏ خویش را نیز به عنوان قرآن ‏شناسان خبیر معرفى كرد، تا پس از او، امت از ائمه الهام بگیرند و شاگردى عترت را با افتخار بپذیرند.
صادق آل محمد(ص)، در باره حبل المتین قرآن و شیوه بهره ‏گیرى ازآن و جایگاه كلام الهى، سخنان بسیارى دارد كه در این نوشته‏ به اختصار به برخى از محورهاى تعالیم و توصیه‏هاى حضرتش اشاره‏ مى‏كنیم، باشد كه جامعه قرآنى و ولایى ما، از حضرت صادق(ع) سرمشق ‏بگیرد و از سرچشمه هدایت قرآنى، جان عطشناك خویش را سیراب ‏سازد.
1- قرآن، تجلى‏گاه خدا
كلام الهى، جلوه‏اى از قدرت و علم و حكمت‏ خداست و آیات قرآن،هریك نشانه‏اى از عظمت الهى است. امام صادق(ع) در زمینه جلوه ‏گاه ‏بودن قرآن براى ذات مقدس خدا البته براى چشم‏هاى بیدار و دلهاى آگاه مى‏فرماید:
"لقد تجلى الله لخلقه فى كلامه و لكنهم لایبصرون"(1)
خداوند بر خلق خویش در كلام خودش تجلى كرده است، ولى آنان خدا را نمى‏بینند.
2- گنجینه كامل
معارف قرآن بى‏پایان است. به تعبیر خود قرآن (تبیانا لكل شي‏ء)است، بیانگر هرچیز. هر پند و حكمت، هر حكم و قانون، هر علم ودانش ریشه در قرآن دارد. حتى براى آگاهى از سرگذشت پیشینیان و سرنوشت آیندگان و دانشهاى آسمان و زمین باید به قرآن نگریست و به كمك اهل ‏بیت :S (31): ، از این منبع و گنجینه كامل بهره ‏گرفت. امام صادق(ع) مى‏فرماید:
«خداوند بى‏همتا و قدرتمند، كتاب خویش را بر شما نازل فرمود واو راستگو و نیكوكار است. در قرآن، خبر شما و خبر آنان كه پیش‏ از شما بودند و آنان كه پس از شما خواهند آمد، همچنین خبرآسمان و زمین است...»(2)
و در سخن دیگرى به جنبه تبیان بودن قرآن چنین اشاره‏ مى‏فرماید:
"ان الله انزل فى‏القرآن تبیان كل شى‏ء، حتى و الله ما ترك شیئا یحتاج العباد الیه الا بینه للناس..." (3)
خداوند در قرآن، بیان هرچیز را نازل كرده است. به خدا قسم هیچ ‏چیزى را كه بندگان به آن نیازمندند، فروگذار نكرده و براى مردم ‏بیان فرموده است.
3- عهدنامه الهى
قرآن، عهدى استوار میان خدا و مردم است و آیات این كتاب، متن‏این عهدنامه را بیان مى‏كند. در عهد نامه باید نگریست، به آن‏ باید پاى ‏بند بود، مفاد آن را نباید زیر پا گذاشت. امام صادق(ع) درباره این عهدنامه و لزوم تلاوت بخشى از آن در هرروز، چنین‏مى‏فرماید:
«القرآن عهدالله الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى‏عهده و ان یقراء منه فى ‏كل یوم خمسین آیه.‏» (4)
قرآن عهد خداوند نسبت ‏به بندگان اوست. سزاوار است كه یك انسان‏مسلمان در این عهدنامه الهى بنگرد و هر روز پنجاه آیه از آن رابخواند.
روشن است كه مرور بر مفاد یك عهدنامه، براى یادآورى از آن قرارداد و رعایت آن در عمل است. میثاق خدا با بندگان برشناختن ‏احكام الهى و عبرت گرفتن از حكایات قرآن و عمل به اوامر او وتدبر در آیات است. جالب است كه امام صادق(ع) وقتى مى‏خواست قرآن ‏تلاوت كند، قرآن را كه به دست راست‏ خویش مى‏گرفت، دعایى مى‏خواند كه به عهد بودن قرآن و تعهدات انسان در قبال این قرار داد،اشاره دارد. مضمون آن دعا چنین است:
«خداوندا! من عهد و كتاب تو را گشودم. خدایا! نگاهم را در این ‏كتاب، عبادت قرار بده و قرائتم را تفكر، و تفكرم را عبرت‏آموزى. خدایا! مرا از آنان قرار بده كه از مواعظ تو در این‏ كتاب، پند مى‏گیرند و از نافرمانى‏ات پرهیز مى‏كنند. وقتى كتاب تورا مى‏خوانم، بر دل و گوشم مهر مزن و بر دیدگانم پرده میفكن وقرائت مرا خالى از تدبر مگردان، بلكه مرا چنان قرار بده كه درآیات و احكامش ژرف بنگرم، دستورهاى دین تو را بگیرم و عمل كنم ‏و نگاه مرا در این كتاب، غافلانه و قرائتم را بیهوده و بى‏ثمرمساز.» (5)
4-آینه عبرت
درخلال آیات قرآن، سرگذشت اقوامى از گذشته آمده است. چه نیكان وصالحان كه در سایه ایمان و عمل و پیروى از حق، سعادتمند شدند،چه عنودان و لجوجان كه با تكذیب انبیاء و انكار خدا و طغیان وفساد، گرفتار عذاب الهى گشتند. قرآن، كتاب قصه و داستان نیست،ولى سرشار از قصص و حكایات افراد و امتهاست و همه بر اساس درس ‏گرفتن و الهام و عبرت و پند.
امام صادق(ع) مى‏فرماید:
«علیكم بالقرآن! فما و جدتم آیه نجا بها من كان قبلكم فاعملوا به، و ما وجدتموه هلك من كان قبلكم فاجتنبوه.» (6)
برشما باد قرآن! هر آیه‏اى را كه یافتید كه گذشتگان، با عمل به‏ محتواى آن آیه نجات یافتند، شماهم به آن عمل كنید و هر آیه را دیدید كه بیانگر هلاكت پیشینیان است، شماهم از آن (عامل هلاكت) بپرهیزید.
این شیوه برخورد با آیات قرآن، سودمندترین شیوه‏اى است كه درعمل فردى و اجتماعى مسلمانان اثر مى‏گذارد و قرآن هدایتگر قارى‏ مى‏شود.
5- احكام جاودانه
دین خدا و آیات قرآن، حاوى یك سلسله احكام الهى است كه تا دامنه قیامت استمرار مى‏یابد. آنچه كه حلال الهى و حرام الهى‏است، مشمول مرور زمان نمى‏شود و حكم خدا در اثر «جو» یا«شرایط جدید» یا «تمایلات این و آن‏» عوض نمى‏گردد. امام ‏صادق(ع) در تشریح بعثت‏هاى سلسله نورانى انبیا، به دوره بعثت ‏رسول خاتم(ص) مى‏رسد و مى‏فرماید: «تا آن كه محمد(ص) آمد و قرآن‏ و شریعت و راه و روش قرآن را آورد. پس حلال آن تا روز قیامت ‏حلال است و حرام آن تا روز قیامت ‏حرام مى‏باشد.»( 7)
و در سخنى دیگر، جریان قرآن را در عصرها و زمان‏ها، همچون‏ جریان شب و روز و ماه و خورشید مى‏داند. با بیان امام صادق(ع) راه‏ براندیشه كسانى كه احكام خدا را مقطعى و دوره‏اى مى‏دانند و عصر حاضر را براى اجراى احكام قرآن مناسب نمى‏دانند و قوانین وحى را براى تنظیم امور بشریت امروز و جامعه كنونى كافى نمى‏بینند، بسته مى‏شود.
6- همیشه زنده و شاداب
غیر از احكام قرآن و حلال و حرام آن كه ابدى است، خود این كتاب ‏ژرف و فصیح و متین نیز با گذشت زمان كهنه نمى‏شود و پیوسته ‏معارف آن براى همه اقشار در همه زمانها درخشندگى و آموزندگى ‏دارد.
امام صادق(ع) در حدیثى به رمز و راز این جاودانگى و طراوت‏ همیشگى در كلام خدا اشاره دارد. مردى از آن حضرت مى‏پرسد: چرا قرآن با نشر و درس و بررسى، تازه ‏تر و شاداب ‏تر مى‏شود و هرگز كهنه نمى‏شود.؟
امام صادق(ع) در پاسخ مى‏فرماید:
«لان الله تبارك و تعالى لم یجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ‏ناس فهو فى كل زمان جدید و عند كل قوم غض الى یوم القیامه.» (8)
براى این كه خداى متعال آن را براى زمانى خاص یا مردمى خاص‏ قرار نداده است. از این رو قرآن در هر زمان تازه است و نزد هرقومى شاداب است تا روز قیامت.
طراوت و تازگى قرآن براى همه و همیشه، به خاطر آن است كه معجزه ‏جاوید پیامبر(ص) و كلام الهى است و در هر عصرى پاسخگوى نیازهاى ‏فكرى، هدایتى و اجتماعى مردم است.
7- حفظ، آموزش و عمل
گرچه تلاوت قرآن و حفظ كردن آیات آن ثواب دارد و ارزشمند است، ولى تكلیف مسلمانان در این حد خلاصه نمى‏شود. حفظ كردن باید همراه با عمل باشد و یاد دادن و یاد گرفتن به قصد اجراى‏ فرموده‏هاى خداى متعال. حضرت صادق(ع) فرموده است:
«الحافظ للقرآن، العامل به، مع السفره‏ الكرام البرره.‏» (9)
كسى كه حافظ قرآن و عمل كننده به آن باشد، همراه با سفیران ‏والامقام و نیكوكار الهى (فرشتگان مقرب) خواهد بود.
ضرورت آموختن قرآن نیز در كلام آن حضرت مطرح است. مى‏فرماید:
«ینبغى للمؤمن ان لایموت حتى یتعلم القرآن او یكون فى تعلمه‏.» (10)
سزاوار است كه مؤمن نمیرد، تا آن كه قرآن را آموخته باشد، یا در حال و مسیر فراگرفتن قرآن باشد.
با این حال، پاى بندى به احكام قرآن و عمل به آن در تعبیر امام‏ صادق(ع) چنین بیان شده است:«واحذر ان تقع من اقامتك حروفه فى‏اضاعه حدوده‏.» (11)
بپرهیز از این كه در مسیر اقامه حروف، به اضاعه حدود بیفتى.
بسیارند آنان كه در شكل و ظاهر به قرآن مى‏پردازند و در وراى ‏جلوه‏هاى ظاهرى قرآنى، عمل به قرآن مطرح نیست. این گونه برخورد تشریفاتى و مراسمى و شكلى با قرآن، در شان كلام الهى و منشورآسمانى نیست.
8-ادب و آداب تلاوت
خواندن قرآن نیز آدابى دارد، هم آداب ظاهرى همچون مسواك، وضو، ترتیل، صوت خوش، رو به قبله بودن، حفظ احترام كلام الله و... وهم آداب باطنى و حالت‏هاى روحى و توجه قلبى و عنایت‏به كلام خداو پیداكردن حالت ‏خشوع و تذكر و تاثیر پذیرى ازتلاوت، این نكات ‏در كلمات امام صادق(ع) بسیار بیان شده است. به برخى از این‏رهنمودها اشاره مى‏شود:
امام صادق(ع) مى‏فرماید:
هرگاه نزد تو قرآن تلاوت مى‏شود، برتولازم است گوش بدهى و سكوت وتوجه داشته باشى:
«اذا قرى‏ء عندك القرآن وجب علیك الانصات و الاستماع.‏» (12)
این همان نكته قرآنى است كه در آیه 204 سوره اعراف آمده است: « و اذا قرى‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا.»
و در سخن دیگرى به نقل ازحضرت رسول(ص) مى‏فرماید كه: «راه‏ قرآن‏» را نظیف و پاكیزه كنید. مى‏پرسند: راه قرآن چیست؟
مى‏فرماید: دهان مى‏پرسند: چگونه؟ مى‏فرماید: با مسواك. (13)
در حدیث دیگر، امام صادق(ع) فرموده است:
كسى كه قرآن بخواند، ولى قلبش رقت پیدا نكند و در برابر خداوند خاضع نشود و در درون، حالت‏ حزن و خشیت و هراس نیابد، شان وجایگاه والاى خدا را سبك شمرده است. بنگر كه كتاب پروردگارت را چگونه مى‏خوانى و با منشور‏خویش چه برخوردى دارى و اوامر ونواهى آن را چگونه پاسخ مى‏دهى و حدود و تكالیف آن را چگونه‏ امتثال و فرمان بردارى مى‏كنى؟! در آیه‏هاى وعد و وعید، درنگ كن، در امثال و مواعظ قرآن اندیشه كن. مبادا اقامه حروف و قرائت ‏ظاهر، تو را در تباه ساختن حدود آن بیندازد!... (14)
تلاوت با حزن و حالتى اندوهناك كه نشان دهنده تاثر روحى قارى ‏از آیات كلام خداست، ادب دیگرى از آداب تلاوت است. امام صادق(ع)فرموده است:
«ان القرآن نزل بالحزن فاقرؤه بالحزن‏.» (15)
قرآن با حزن نازل شده است، شما هم، آن را حزین قرائت كنید.
9- جوانان و قرآن
انس با قرآن، دلهاى جوانان ‏را روشن و زندگیهاشان را با صفا مى‏كند و عامل جذب آنان به پاكى ‏و راه خدا مى‏شود.
امام صادق(ع) مى‏فرماید: هرجوان مومنى كه قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خون او در مى‏آمیزد و خداوند او را با فرشتگان بزرگوارهمراه مى‏سازد و قرآن روز قیامت نگهدارنده او (از دوزخ) خواهدبود:
«من قرئى القرآن و هو شاب مؤمن، اختلط القرآن بلحمه و دمه، وجعله الله مع السفره ‏الكرام البرره و كان القرآن حجیزا عنه یوم‏ القیامه.» (16)
بخصوص، خانه هایى كه نواى خوش قرآن از حنجره‏هاى داوودى از آن‏ها به گوش مى‏رسد و صبح و شام، جوانان صاحبدل و روشن ضمیر، همدم‏ كتاب خدایى‏اند و لحظات خویش را با انس با قرآن سپرى مى‏كنند، مشمول رحمت‏ خدا و هدایت قرآنى مى‏شوند. این گونه خانه‏هاى نورانى‏از تلاوت، در آسمانها تابان و فروزان است. امام صادق(ع)مى‏فرماید:
خانه‏اى كه یك فرد مسلمان در آن قرآن تلاوت مى‏كند، براى اهل‏ آسمان نورانى دیده مى‏شود، همچنان كه مردم دنیا در آسمان ستاره‏ درخشان را مى‏بینند. (17)
10- نكته‏هاى دیگر
همچنان كه یاد شد، در دریاى كلمات حضرت صادق(ع) گهرهاى فراوانى ‏وجود دارد كه در باره قرآن كریم است. نقل آن ها به طول‏ مى‏انجامد. عصاره و خلاصه‏اى از آن مضامین را كه در برخى روایات‏ دیگر آمده است، تقدیم مى‏كنیم.
امام صادق(ع)، قرآن را داراى آیات ناسخ و منسوخ و محكم ومتشابه مى‏داند و بهره‏ گیرى از قرآن را براى كسانى روا مى‏شمرد كه‏به این نكات توجه داشته باشند و گرنه گمراه مى‏شوند و گمراه‏ مى‏كنند. وى براى فراگیرى هر حرف از قرآن، پاداش ده حسنه بیان ‏مى‏كند و مى‏فرماید: قرآنى كه خوانده نمى‏شود و غبار بر آن‏ مى‏نشیند، روز قیامت‏به درگاه خدا شكایت مى‏كند. تلاوت راستین را آن مى‏داند كه قرآن خوانان، وقتى به آیات بهشت و جهنم مى‏رسند، مى‏ایستند و تامل مى‏كنند. اهل ‏بیت :S (31): را وارثان كتاب‏ خدا و برگزیدگان خلق مى‏شمرد و از این خاندان به عنوان وجه‏الله،آیات، بینات و حدودالله یاد مى‏كند و ولایت ائمه را قطب و محورقرآن و همه كتب آسمانى معرفى مى‏كند و قرآن را «ثقل اكبر» مى‏نامد و آن را چراغ هدایت و فروغ تاریكى و حیات بخش قلب بینا و گشاینده چشم و دل مى‏شمارد. از دیدگاه آن حضرت، قرآن‏«معیار» و ملاك درستى و حقانیت هر حرف و حدیث است و مى‏فرماید:
هر چه كه از ما براى شما نقل مى‏شود، در صورتى كه مخالف با قرآن ‏باشد ما نگفته‏ایم و شما نپذیرید. امام اهل‏ بیت پیامبر(ص) را خزانه ‏داران علم الهى و بازگوكنندكان وحى خدا مى‏داند و از تفسیر به‏ راى نهى مى‏كند و از آن قارى كه به خاطر خود نمایى یا كسب‏ درآمد، به قرائت مى‏پردازد، نكوهش مى‏كند.
امید است كه در سایه رهنمودهاى حضرت صادق علیه السلام، با چشمه وحى الهى ‏آشناتر شویم و «قرآنى‏» بیندیشیم و «قرآنى‏» زندگى كنیم.
پى‏نوشتها

1- بحارالانوار، ج‏89، (بیروت)، ص‏107.
2- كافى، ج 2، ص‏599.
3- بحارالانوار، ج‏89، ص 81.
4- وسایل الشیعه، ج 4، ص‏849.
5- بحارالانوار، ج 95، ص 5.
6- الحیاه، ج 2، ص‏116.
7- كافى، ج 2، ص 18.
8- بحارالانوار، ج‏89، ص 15.

9- الحیاه، ج 2، ص ص 152.
10- همان، ص 155.
11- بحارالانوار، ج 82، ص‏43.
12- وسائل الشیعه، ج 4، ص 861.
13- الحیاه، ج 2، ص 158.
14- بحارالانوار، ج‏89، ص‏207.
15- وسائل الشیعه، ج 4، ص‏857.
16- الحیاه، ج 2، ص 164.
17- كافى، ج 2، ص 610.
18- تفسیر برهان، ج 4، ص‏457; مجمع البیان، ج، 5، ص 481.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

سيماى شيعه در نگاه امام صادق(ع)








على محمدى




امام صادق(ع) در سفارش‏هاى خود به عبدالله بن جندب پس از هشدارشيعيان به دام‏هاى شيطان، ويژگى‏هاى برجسته دوستان حقيقى خود رابر مى‏شمرد و سپس خصلت‏هاى ديگر شيعيان را بيان مى‏كند. دو ويژگى‏ممتاز شيعيان از نگاه امام صادق(ع) عبارت است از:
1- آخرت

«لقد جلت الاخره فى اعينهم حتى ما يريدون بها بدلا... و انماكانت الدنيا عندهم بمنزله الشجاع الارقم و العدو الاعجم‏»; آخرت‏در نگاه آن ها بسيار بزرگ است، به اندازه‏اى كه چيزى را با آن‏عوض نمى‏كنند... و دنيا نزد آن‏ها همانند مارگزنده و دشمن بى‏زبان‏است.
پيروان حقيقى و دوستان واقعى خاندان نبوت عليهم السلام به چيزى‏جز آخرت نمى‏انديشند و تمام كردارها و رفتارهاى خود را با نگاه‏به آخرت مى‏سنجند. دنيا در نظر مؤمن وسيله‏اى است‏براى رسيدن به‏هدفى بزرگ كه همان زندگى جاودان آخرت است. دوستان حقيقى اهل‏بيت‏عليهم السلام از مواهب دنيوى بهره مى‏برند، اما هرگز زندگى‏جاودان را با زندگى گذراى دنيا عوض نمى‏كنند.
2- انس با خدا

«انسوا بالله واستوحشوا مما به استاءنس المترفون‏»; آن‏ها باخدا انس گرفته‏اند و از آن‏چه كه مال اندوزان به آن انس‏گرفته‏اند، در هراسند.
مومنان از نعمت‏هاى الهى بهره مى‏برند اما به آن‏ها وابسته‏نمى‏شوند. وابستگى به مال دنيا موجب بندگى انسان در برابرماديات خواهد شد. زراندوزان هماره به ثروت خود وابسته‏اند.شيعيان واقعى با ياد خدا آرامش مى‏يابند نيستند.
حضرت صادق(ع) پس از برشمردن اين دو ويژگى مهم، فرمود: «اولئك‏اوليائى حقا بهم تكشف كل فتنه و ترفع كل بليه‏»; آن‏ها دوستان‏حقيقى من هستند. به وسيله آن‏ها فتنه شكست مى‏خورد و هرگرفتارى‏هابر طرف مى‏شود.
- حسابرسى خود

«حق على كل مسلم يعرفنا ان يعرف علمه فى كل يوم وليله على‏نفسه فيكون محاسب نفسه فان راى حسنه استزاد منها و ان راى‏سيئه استغفر منها، لئلايخزى يوم القيمه‏»; بر هرمسلمانى كه مارا مى‏شناسد، سزاوار است كه كردارش را در هر شبانه روز بر خودعرضه دارد و به محاسبه آن‏ها بپردازد، تا اگر كار نيكى در آن‏هاديد، برآن‏ها بيفزايد و اگر كردار بدى در اعمال خود مشاهده كرد،از آن‏ها توبه كند، تا دچار ذلت و خوارى روز قيامت نگردد.
- سخاوت

«يابن جندب! ان شيعتنا يعرفون بخصال شتى: بالسخاء و البذل‏للاخوان‏»; اى پسر جندب! همانا شيعيان ما به چند خصلت‏شناخته‏مى‏شوند: به سخاوت و بخشش به برادران.
- خواندن پنجاه ركعت نماز و رعايت وقت نماز

«وبان يصلوا الخمسين ليلا و نهارا... و يحافظون على‏الزوال‏»;شيعيان ما در شبانه روز پنجاه ركعت نماز مى‏خوانند و توجه به‏وقت نماز ظهر (خواندن نماز اول وقت) دارند.
- دورى از پرخاش و داد و فرياد

«لايهرون هريرالكلب‏»; شيعيان ما همانند سگ زوزه نمى‏كشند.
- دورى از طمع

«ولايطمعون طمع الغراب‏»; شيعيان ما همانند كلاغ طماع و حريص‏نيستند.
- دورى از دشمنان

«و لايجاورون لنا عدوا و لا يساءلون لنا مبغضاولوماتوا جوعا»;شيعيان ما با دشمنان همسايگى نمى‏كنند و اگر از گرسنگى بميرند،چيزى از آن‏ها نمى‏خواهند.
- دقت در خوراك

«شيعتنا لاياءكلون الجرى... و لا يشربون مسكرا»; شيعيان مامارماهى نمى‏خورند... و شراب نمى‏نوشند.

برگزيده‏ اى از ساير سفارش‏ها

- آثار استقامت

«يابن جندب لو ان شيعتنا استقاموا لصافحتهم الملائكه و لاظلهم‏الغمام و لاشرقوا نهارا و لا كلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ولما ساءلوا الله الا اعطاهم‏».
اگر شيعيان ما استقامت كنند، فرشتگان دست در دست آن‏هامى‏گذارند، ابرهاى سفيد(رحمت) برآن‏ها سايه مى‏افكند، چون روزدرخشنده و تابناك مى‏شوند، از زمين و آسمان روزى مى‏خورند و آنچه‏از خدا بخواهند، خداوند به آن‏ها عطا مى‏كند.
- شيوه برخورد با گناهكاران

1- گفتن خوبى‏ها و پرهيز از سخن ناروا
«يابن جندب لاتقل فى‏المذنبين من اهل دعوتكم الا خيرا»; اى پسرجندب! به گناهكاران از همكيشان خود جز خوبى و نيكويى چيزى مگو.
در برخورد با گناهكاران بايد با سخنان نيكو و گفتن خوبى‏هاى‏آنان، اميد مرده در آن‏ها را زنده كرد و از خشونت، گفتارناروا وبازگو نمودن لغزش‏هاى آن‏ها پرهيز كرد; زيرا چنين برخوردهايى‏مجرمان را از پيمودن راه درست نااميد و نسبت‏به دين و آموزه‏هاى‏آن گريزان مى‏سازد.
2- در خواست توفيق براى گناهكاران
«واستكينوا الى الله فى توفيقهم‏»; توفيق آن‏ها را خاضعانه ازخداوند بخواهيد.
3- در خواست توبه براى گناهكاران
توبه از حالات سازنده انسان است كه انجام دهنده آن محبوب خداونداست:
«ان الله يحب التوابين‏»; خداوند كسانى كه بسيار توبه مى‏كنندرا دوست دارد. (1)
توبه روشى است كه امام صادق(ع) براى پاكسازى گناهكار توصيه‏كرده است. شيعيان واقعى بايد از خدا بخواهند كه گناهكاران ازكردار ناشايست‏خود پشيمان شوند و به سوى خدا بازگردند، زيراخداوند بسيار توبه‏پذير و بخشنده است; «اناالله هوالتواب‏الرحيم‏» (2)
- راه بهشتى شدن

حضرت امام جعفر صادق(ع) سه راه را فراروى جويندگان بهشت قرارداده است:
1- پيروى از ائمه عليهم السلام .
2- برائت از دشمنان.
3- سخن گفتن آگاهانه و سكوت هنگام نا آگاهى.
«فكل من قصدنا و تولانا و لم يوال عدونا و قال ما يعلم و سكت‏عما لايعلم او اشكل عليه فهو فى‏الجنه‏»
هر كس جويا و پيرو ما باشد و از دشمنان ما پيروى نكند و چيزى‏كه مى‏داند، بگويد و از آن‏چه كه نمى‏داند، يا بر او مشكل (مشتبه)است، سكوت كند، در بهشت است.
- ارزش سكوت

«عليك بالصمت، تعد حليما، جاهلا كنت او عالما، فان الصمت زين‏لك عندالعلماء و سترلك عندالجهال.»
عالم باشى يا جاهل، خاموشى را برگزين تا بردبار به شمار آيى;زيرا خاموشى نزد دانايان زينت و در پيش نادانان پوشش است.
- دورى جستن از عقايد منحرف

خطر بدعت‏ها، گرايش‏هاى منحرف و قرائت‏هاى ناصواب از دين، هميشه‏متوجه جوامع شيعى بوده است.
«يابن جندب! بلغ معاشر شيعتنا و قل لهم: لاتذهبن بكم‏المذاهب‏»; اى پسر جندب! به شيعيان ما بگو; مبادا را عقايدمنحرف، شما را از مذهب خودتان بيرون برد.
- نشانه‏هاى ناتوانى

«قد عجز من لم يعد لكل بلاء صبرا و لكل نعمه شكرا و لكل عسريسرا»; ناتوان است كسى كه براى هر بلايى صبرى، براى هر نعمتى‏شكرى و براى هر سختى آسانى آماده نكند.
- كردارهاى برتر

«يابن جندب! صل من قطعك، واعط من حرمك، و احسن الى من اساءاليك، و سلم على من سبك، و انصف من خاصمك، واعف عمن ظلمك، كماانك تحب ان يعفى عنك، فاعتبر بعفوالله عنك، الاترى ان شمسه‏اشرقت على الابرار و الفجار و ان مطره ينزل على الصالحين والخاطئين.»
اى پسر جندب! با كسى كه از تو بريده، وصل كن; به كسى كه چيزى‏به تو نداده، چيز بده; باكسى كه به تو بدى كرده، خوبى كن; به‏كسى كه به تو دشنام داده، سلام كن; باكسى كه با تو دشمنى كرده،انصاف داشته باش و از كسى كه به تو ظلم كرده، در گذر، همچنان‏كه دوست دارى از تو در گذرند. پس از گذشت‏خداوند از خودت عبرت‏بگير. آيا نمى‏بينى خورشيد خداوند برخوبان و بدان مى‏تابد وبارانش بر صالحان و مجرمان نازل مى‏شود؟
- اساس اسلام

آخرين جمله از سفارش‏هاى امام صادق(ع) به ابن جندب درباره اهميت‏و ارزش محبت اهل‏بيت عليهم السلام است.
«لكل شيى‏ء اساس و اساس الاسلام حبنا اهل ‏البيت‏»; هرچيزى را پايه‏ اى است و پايه اسلام، محبت ما اهل بيت عليهم السلام است.

پى‏نوشتها:

1- بقره، آيه 222.
2- توبه، آيه 118.
ماهنامه كوثر شماره 40
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

مناظره با شامى به وسيله شاگردان

‏مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه به نقل از هشام بن سالم حكايت فرمايد:

روزى به همراه جماعتى از اصحاب حضرت ابو عبداللّه ، امام جعفر صادق عليه السلام ، در مجلس و محضر مباركش نشسته بوديم ، كه شخصى از اهالى شهر شام اجازه
گرفت و سپس وارد مجلس شد و سلام كرد.

امام عليه السلام جواب سلام او را داد و فرمود: بنشين .

پس از آن كه نشست ، حضرت او را مخاطب قرار داد و فرمود:

اى مرد شامى ! خواسته ات چيست ؟

و براى چه به اين جا آمده اى ؟

آن شخص اظهار داشت : شنيده ام كه شما نسبت به تمام علوم و به همه مسائل آشنا و عالم هستى ، لذا آمده ام تا مناظره كنم .

حضرت فرمود: در چه موردى ؟

عرضه داشت : پيرامون قرآن ؛ و حروف مقطّعه و إ عراب آن .

حضرت فرمود: مطالب خود را در اين رابطه با حمران بن اعين در ميان بگذار.

مرد شامى گفت : مى خواهم با شخص خودت مباحثه و مناظره نمايم ، نه با ديگران .

امام عليه السلام فرمود: مسائل خود را با حمران مطرح كن ، چنانچه بر او غلبه كردى ، بر من نيز غالب خواهى شد.

پس از آن ، شامى با حمران مشغول مذاكره و مناظره گرديد، به طورى كه خود خسته و عاجز گشت .

حضرت فرمود: اى مرد شامى ! او را چگونه يافتى ؟

پاسخ داد: او را شخصى متخصّص و آشنا يافتم ، هر آنچه سؤ ال كردم ، جواب كاملى شنيدم .

سپس عرضه داشت : چنانچه ممكن باشد مى خواهم با خودت پيرامون علوم عربى مناظره نمايم ؟

امام صادق عليه السلام اشاره به ابان بن تغلب نمود و اظهار داشت : آنچه مى خواهى با اين شخص مناظره كن .

مرد شامى كنار ابان بن تغلب رفت و در مناظره با او مغلوب شد، اين بار به حضرت گفت : مى خواهم در علم فقه مناظره كنم .

حضرت در اين مرحله يكى ديگر از شاگردان خويش را به نام زراره ، معرّفى نمود و به مرد شامى فرمود: با او مناظره كن ، كه تو را در مسائل ، قانع مى نمايد.
و چون با زراره مباحثه و مناظره كرد، نيز مغلوب گشت و شكست خورد؛ حضرت را مخاطب قرار داد و گفت : اين بار مى خواهم با خودت درباره علم كلام مناظره نمايم .

امام عليه السلام اين بار نيز به يكى ديگر از شاگردان خود به نام مؤ من طاق خطاب نمود و فرمود: اى مؤ من طاق ! با اين مرد شامى در آنچه كه مى خواهد مناظره نما.

پس او طبق دستور حضرت با مرد شامى در علم كلام مناظره نمود و بر او غالب گرديد.

و بر همين منوال با هشام بن سالم در توحيد و خداشناسى ؛ و بعد از آن با هشام بن حكم پيرامون امامت و خلافت مناظره انجام گرفت و مرد شامى شكست خورد.

و امام جعفر صادق عليه السلام شادمان بود و تبسّم مى نمود.

سپس شامى اظهار داشت : مثل اين كه ، خواستى به من بفهمانى ، كه در بين شيعيان شما اين چنين افرادى وجود دارند كه در علوم مختلف آشنا و مسلّط مى باشند؟!

حضرت فرمود: اين چنين فكر كن .

و پس از صحبت هائى حضرت فرمود: خداوند متعال حقّ و باطل را در كنار يكديگر قرار داد؛ و پيامبران و اوصيا را فرستاد تا بين آن دو را جدا سازند؛ و انبيا را قبل از اوصيا منصوب نمود تا فضيلت و عظمت هر يك بر ديگرى روشن شود.

مرد شامى در اين لحظه گفت : خوشا به حال كسى كه با شما همنشين باشد.

امام عليه السلام در پايان فرمود: جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل با رسول خدا - صلوات اللّه عليهم - همنشين بودند؛ و اخبار و جريانات را از طرف خداوند متعال براى آن حضرت مى آوردند.

سپس مرد شامى اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! آيا ممكن است ، كه من هم جزء شيعيان شما قرار گيرم ؟

و مرا نيز از علوم و بركات خود بهره مند فرمائى ؟

حضرت هم او را پذيرفت و به هشام فرمود: مسائل مورد نياز او را تعليمش بده ، كه برايت شاگردى شايسته باشد.

اختيار معرفة الرّجال : ص 275، ح 494.
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

نفى جسميت خدا

يونس بن ظبيان مى گويد: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و عرض كردم : هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ) سخن سخت و پيچيده اى را مطرح كرده كه قسمتى از آن را به طور خلاصه براى شما مى گويم : هشام معتقد است كه خدا جسم است ؛ زيرا هر چيزى دو گونه است ؛ جسم و عمل جسم ؛ و از آنجا كه روا نيست كه آفريننده جسمها؛ كار جسم باشد؛ پس رواست كه فاعل جسم باشد.

- واى بر هشام ! مگر او نمى داند كه جسم ؛ محدود و متناهى است ؛ و چون جسم ؛ محدود مى باشد؛ قابل كم و زياد است ؛ و چنين چيزى ؛ مخلوق خواهد بود.

پس من در اين مورد چگونه معتقد باشم ؟

- خدا؛ نه جسم است و نه شكل ؛ او جسمها را جسم كند؛ و شكلها را شكل نمايد؛ جزء ندارد؛ بى نهايت است ؛ دستخوش كاهش و افزايش نيست ؛ و اگر كسى قائل به جسميت خدا شود؛ پس چه فرقى بين خالق و مخلوق خواهد بود؛ ولى خداوند آفريدگار و پديد آورنده است ؛ و بين او و مخلوقات ؛ فرق است چرا كه او يكتا و بى همتا است .


اين جواب را از حجاز آورده اى

(ابوشا كر ديصانى از دانشمندان معروف عصر امام صادق (ع ) بود؛ و در صف منكران توحيد قرار داشت ؛ ومعتقد به خداي نور و خداى ظلمت بود و همواره مى كوشيد تا با بحثهاى كلامى ؛ عقيده خود را ثابت كند؛ و اسلام را نقض نمايد؛ او بنيانگذار مكتبى به نام ديصانيه شده بود و شاگردانى داشت ؛ و حتى مدتى هشام بن حكم از شاگردان او بود؛ در اينجا به يك نمونه از ايراد تراشى هاى او توجه كنيد: )
ابو شاكر به نظر خود ايرادى براى قرآن يافته بود؛ روزى به هشام بن حكم (شاگرد برجسته امام صادق ) گفت : در قرآن آيه اى وجود دارد كه عقيده ما (دوگانه پرستى ) را تصديق مى كند.

كدام آيه را مى گوئى ؟ آنجا كه (در آيه 84سوره زخرف ) مى خوانيم :

و هو الذى فى السما اله و فى الارض اله : او كسى است كه در آسمان معبود است و در زمين نيز معبود مى باشد؛ بنابراين آسمان معبودى دارد؛ و زمين معبود ديگر.

هشام مى گويد: من ندانستم چگونه به او پاسخ بگويم ؛ در آن سال به زيارت خانه خدا مشرف شدم ؛ و نزد امام صادق (ع ) رفتم و ماجرا را عرض كردم .

امام صادق (ع ) فرمود: اين سخن بى دين خبيثى است ؛ هنگامى كه بازگشتى ؛ از او بپرس : نام تو در كوفه چيست ؟ مى گويد: فلان .

بگو: نام تو در بصره چيست ؟

مى گويد: فلان ؛ سپس بگو: پروردگار ما نيز همين گونه است ؛ نام او در آسمان اله است و در زمين نام او اله است ؛ و همچنين در درياها؛ و صحراها و در هر مكانى ؛ اله و معبود؛ او است .

هشام مى گويد: هنگامى كه بازگشتم ؛ به سراغ ابوشاكر رفتم ؛ و اين پاسخ را به او دادم .
گفت : اين سخن از تو نيست ؛ اين را از حجاز آورده اى (هذه نقلت من الحجاز)
 

818

کاربر با تجربه
"کاربر *ویژه*"
پاسخ : «رییس مذهب شیعه»- بچه شیعه بخواند

مناظره هشام بن حكم با استاد معتزلى

عمر بن عبيد (80ـ 128ه. ق ) از اساتيد و بزرگان فرقه معتزله اسلامى ؛ در عصر امام صادق (ع ) بود؛ و از دوستان نزديك منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) به شمار مى رفت ؛ و در بصره ؛ جلسه درسى داشت ؛ و شاگردان بسيارى در آن جلسه ؛ شركت مى كردند؛ و او طبق مرام خود (كه بر خلاف اعتقادات تشيع بود) تدريس مى نمود؛ هشام بن حكم كه از شاگردان زبردست امام صادق (ع ) و از محققان نيرومند تشيع بود؛ روزى در جلسه درس او شركت نمود؛ و با او به مناظره پرداخت به گونه اى كه او را محكوم كرد اينك به شيوه مناظره او توجه كنيد) جمعى از شاگردان امام صادق (ع )؛ از جمله هشام ؛ در محضر آن حضرت بودند؛ امام صادق (ع ) به هشام كه در اين وقت جوان بود؛ رو كرد و فرمود: آنچه كه بين تو و عمروبن عبيد (استاد معتزلى ) مناظره و بحث شده ؛ براى ما بيان كن .

فدايت شوم اى فرزند رسول خدا! من مقام شما را گرامى مى دارم ؛ و از سخن گفتن در حضور شما شرم دارم ؛ زيرا زبانم را در محضر شما؛ ياراى سخن گفتن نيست !.

هرگاه ما دستورى به شما مى دهيم ؛ اطاعت كنيد.

به من خبر رسيد كه عمروبن عبيد روزها در مسجد بصره با شاگردان خود مى نشيند (و درباره مسأله امامت و رهبرى ؛ بحث و گفتگو مى كند؛ و عقيده شيعه را در مورد مسأله امامت ؛ بى اساس جلوه مى دهد).

اين خبر براى من بسيار ناگوار بود؛ از اين رو (از كوفه ) به بصره رفتم ؛ و در روز جمعه به مسجد بصره وارد شدم ؛ ديدم جمعيت زيادى گرداگرد او حلقه زده اند؛ و او نيز جامه سياه پشمى بر تن كرده ؛ و عبايى به دوش افكنده ؛ و حاضران از او سؤال مى كردند و او جواب مى داد.

از حاضران تقاضا كردم ؛ تا در حلقه خود به من جائى بدهند؛ سرانجام راه باز كردند؛ و در آخر جمعيت ؛ بر دو زانو نشستم ؛ آنگاه مناظره من با او به اين ترتيب شروع شد: (خطاب به عمروبن عبيد): اى دانشمند؛ من مرد غريبى هستم ؛ آيا اجازه دارم از شما سؤالى كنم ؟ آرى اجازه دارى .

آيا چشم دارى ؟ فرزندم ! اين چه سؤالى است كه مطرح مى كنى ؛ چيزى را كه مى بينى چرا از آن مى پرسى ؟ سؤالات من همين گونه است .

گرچه سؤالات تو احمقانه است ؛ ولى آنچه خواهى بپرس .

آيا چشم دارى ؟ آرى .

به وسيله چشم چكار مى كنى ؟ به وسيله چشم ؛ رنگها و اشخاص و ساير منظره ها را مى نگرم .

آيا بينى دارى ؟ آرى .

با آن چه استفاده مى برى ؟ به سيله بينى بوها را استسشمام مى نمايم .

آيا زبان و دهان دارى ؟ آرى .

با آن چه نفعى مى برى ؟ با زبان طعم غذاها را چشيده و درك مى كنم .

آيا گوش دارى ؟ آرى .

با گوش چه استفاده مى كنى ؟ با گوش ؛ صداها را مى شنوم .

آيا قلب دارى ؟ آرى .

با قلب چه مى كنى ؟ به وسيله قلب (مركز ادراكات ) آنچه بر اعضاى بدنم مى گذرد؛ و بر حواس من خطور مى كند؛ برطرف كرده و صحيح را از باطل تشخيص مى دهم .

آيا اعضا؛ از قلب بى نياز نيستند؟ نه ؛ نه هرگز.

وقتى كه اعضا بدن ؛ صحيح و سالم هستند؛ چه نيازى به قلب دارند؟ پسر جانم ! اعضا بدن در بوئيدن يا ديدن يا شنيدن يا چشيدن ؛ ترديد پيدا كنند؛ و در امرى از امور دچار حيرت شوند؛ فوراً به قلب (مركز ادراكات ) مراجعه مى كنند؛ تا ترديدشان رفع شود و يقين حاصل كنند.

بنابراين خداوند قلب را براى رفع ترديد قرار داده است .

آرى .

اى مرد دانشمند! وقتى كه خداوند براى تنظيم اداره امور كشور كوچك تن تو؛ پيشوايى به نام قلب قرار داده ؛ چگونه ممكن است كه خداى مهربان آنهمه مخلوق و بندگان خود را بدون رهبر؛ واگذارد؛ تا در حيرت و شكت ؛ به سر برند و براى رفع شك و حيرت آنها؛ امام و پيشوا نيافريده باشد؛ تا مردم در موارد مختلف به او مراجعه كنند.

در اين هنگام ؛عمرو سكوت عميقى كرد و لب به سخن نگشود؛ و پس از زمانى تأمل ؛ به هشام گفت : آيا تو هشام بن حكم نيستى ؟ نه ؛ (اين پاسخ هشام يكنوع تاكتيك بود).

آيا با او نشست و برخاست نكرده اى ؟ و در تماس نبوده اى ؟ نه .

پس تو از اهل كجائى ؟ از اهل كوفه هستم .

پس تو همان هشام هستى .

در اين هنگام ؛ عمرو از جا برخاست و مرا در آغوش كشيد و بر جاى خود نشانيد؛ و تا من بر آن مسند نشسته بودم ؛ سخنى نگفت .

وقتى كه سخن هشام به اينجا رسيده امام صادق (ع ) خنديد و به هشام فرمود: اين طرز استدلال را از كه آموخته اى ؟ هشام عرض كرد: آنچه از شما شنيده بودم منظم كردم .

امام صادق (ع ) فرمود:

هذا والله مكتوب فى صحف ابراهيم و موسى : سوگند به خدا؛ اين گونه مناظره تو در صحف ابراهيم و موسى (ع ) نوشته شده است .
 
بالا